عــبـدالـسـتـار دوشـوکی
اصرار بر نواختن شیپور سکولاریسم از سر گشاد آن رسالت "نامیمونی" است که عده ای آن را تا فراسوی مرز پرخاشگری، تقدیس افراطی همانند صلیبی مقدس در رهگذر جدال اندیشه ها بر دوش کشیده و فریاد بر می آورند
: یــافتم! یافتم! نسخه نـــو ِ آن را یافتم! در حالیکه سکولاریسم یا دمکراسی نسخه "نو" و "کهنه" ندارد. در این مقاله بسیار کوتاه معرفت شناسی انتقادی آن "یافته" جدا بافته و عملکرد سیاسی شارحان "سکولاریسم جزم اندیش و پرخاشگر" را در ترازوی نقد عریان مورد ارزیابی و کالبدشکافی قرار می دهم؛ زیرا "سخن هر چه کوته بود خوشتر است / بگویم گرت هوش اندر سر است". یا بعبارتی "چون سخن نیک بود مختصر آید". بر طبق پژوهش ها و نظر سنجی های متفاوت، بریتانیا یکی از "لامذهب ترین" یا بعبارتی در عمل سکولارترین کشورهای دنیا است در حالیکه از منظر قانون (۱) ملکه یا پادشاه بریتانیا، هم رئیس حکومت (State ) و هم رئیس مذهب یا کلیسای پروتستان (Church ) می باشد؛ و تفکیک قانونی بین نهاد مذهب و نهاد حکومت وجود ندارد. اما عملا ً بریتانیا دارای یک سیستم سیاسی آزاد، دمکراتیک و پویای مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر می باشد. در برخی از کشورهای اروپایی نظیر ایرلند پاره ای از قوانین نظیر آموزش عمومی در مدارس مذهبی ِ وابسته به کلیسا، قانون سقط جنین، و حتی روش های جلوگیری از بارداری بر اساس احکام الهی دین مسیحیت و نه علم نوین و یا عرف رایج وضع شده اند. در این کشورها برخی از ضوابط و مناسبات قانونی حکومتی بر پایه احکام دین مسیحیت بنیاد شده اند، و تفکیک مشخص قانونی بین دین و حکومت، مثلا ً بر خلاف آنچه که در فرانسه ء "لائیک" است، وجود ندارد. وانگهی بسیاری از احزاب دمکراتیک در کشورهای مترقی و آزاد نظیر احزاب دمکرات ـ مسیحی، سوسیال ـ مسیحیی ، ملی ـ مذهبی و محافظه کاران مذهبی و سیاست های آنها ریشه ای عمیق و تاریخی در مذهب مسیحیت دارند. اما در عین حال همگی این کشورها متمدن، دمکراتیک و آزاد هستند. ولی کشورهایی نظیر کره شمالی، کوبا و سوریه سکولار هستند. معمر قذافی و صدام حسین هم سکولار بودند. بنابراین آیا می توان نتیجه گرفت که سکولاریسم مترادف است با استبداد مطلق و یا بر عکس؟ نه خیر ! اینگونه نتیجه گیری های سطحی، سفسطه در استدلال و بمثابه نعل وارونه زدن در میدان سیاست است. معاهده ها، منشورها، عهدنامه ها و قوانین بین المللی فراوانی در مورد آزادی افراد، مساوات، دمکراسی، حقوق بشر و غیره وجود دارد. اما هیچ کشوری از نظر قوانین بین المللی ملزم به رعایت سکولاریسم نیست. زیرا سکولاریسم، قبل از آنکه یک قانون باشد، یک فرهنگ است که در طی یک پروسه روشنگری و فرایند عرفی سازی حاصل می شود. فرهنگی که مذهب ستیز نیست اما انسانگرا است و به اصالت عقل و علم و جایگاه آزاد انسان (اصالت فرد) باور عملی دارد.
بر اساس تعریف مشخص و انعطاف ناپذیر ارائه شده توسط مروجانی که پیامبروار صلیب سکولاریسم را با جزم اندیشی خاصی به دوش می کشند، و گاها ً نیز از آن بعنوان چوب تکفیر بر علیه مخالفان نظری خود استفاده می کنند، باید در ساختار سیاسی و حقوقی بسیاری از این کشورهای دمکراتیک و آزاد نقض ها و تناقض های اساسی نهفته باشد. آنها معتقد هستند که سکولاریسم پیش فرض دمکراسی است. متاسفانه تعریف دقیق، واحد و جامعی از واژه "سکولاریسم" که مورد قبول همگان باشد، وجود ندارد. جدایی دین از سیاست، جدایی دین از دولت(قوه اجرایی)، جدایی دین از حکومت (هر سه قوه مقننه، مجریه و قضائی)، جدایی نهاد مذهب (مسجد یا کلیسا) از نهاد دولت و یا حکومت و غیره، از جمله مجموعه تعاریف نسبتا ً بیشمار و رایجی هستند که هر کسی از "ظن" خویش به آنها رجوع می کند. عدم وجود تعریف جهانشمول از واژه و مفهوم ذاتی سکولاریسم باعث تشتت در گفتار و پراکندگی در پندار شده است؛ زیرا جنگ از الفاظ خیزد، و ز معانی آشــتــی! مشوش نمودن رابطه بین دمکراسی، کثرتگرائی و التزام به منشور جهانی حقوق بشر از یک سو، و سکولاریسم از سوی دیگر، یکی دیگر از شگرد های ماهرانه واصفان سکولاریسم نو، که در مورد آن "تعصب مذهبی یا مسلکی" خاصی نشان می دهند، می باشد. در این راستا باید گفت متاسفانه "تیری که نه بر هدف گراید / آن به کـه ز جعبه بر نـیـاید!"
مدافعان سکولاریسم نو ادعا می کنند که هیچگونه ضدیتی با دین مردم ندارند. آنها مدعی هستند که فقط یک سر "چوب" یعنی سکولاریم را از روی زمین برداشته اند؛ و با سر دیگر چوب یعنی دین مردم کاری ندارند ـ غافل از اینکه اگر یک سر چوب را بردارید، سر دیگر آن را نیز ناخواسته برداشته اید. خردگرایی حکم می کند که نمی توان در این مورد با استدلال های انفصالی، خود را از مسئولیت مبراء و منزه دانست. متاسفانه در فرهنگ عامه واژه ها معنای خاص خود را پیدا می کنند. و اینگونه است که مروجان سکولاریسم بجای اینکه آن را در چهارچوب حاکمیت مردم (دمکراسی)، برابری، حقوق بشر، کثرتگرایی، و اصالت علم و عقل و اراده ء انسان آزاده، معرفی و ترویج کنند؛ سکولاریسم را بصورت یک مقوله انتزاعی در جدال با بظاهر طرفداران دین، و از منظر توده ها در جدال با خود دین، مطرح می کنند. متاسفانه سکولاریسم مذهب ستیز همان خدمتی را به مقوله "جدایی دین از حکومت" خواهد کرد، که آخوندهای طرفدارن دین در طی ۳۲ سال اخیر به مذهب شیعه کرده اند. بقول حافظ "نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست / کلاه داری و آئین سروری داند"!
در تنقیح مطلب باید تاکید کنم که بنده نیز همانند بخش وسیعی از ایرانیان با جدایی کامل نهاد دین از نهاد حکومت و اجرای "سیاست زمینی" اعتقاد سیاسی دارم. اما از خطر روش های انتزاعی، تعصب، تامگرایی و منش غیر دمکراتیک در طرح مقوله "جدایی نهاد دین از حکومت" تحت عنوان سکولاریسم نو آگاه هستم، زیرا طرح دگماتیستی و "مذهب ستیزی" سکولاریسم احتمالا ً نتیجه ای معکوس ببار خواهد آورد. بسیاری از عوام و حتی خواص نواندیشان دینی که با "بحث قبض و بسط تئوریک شریعت" سروش آشنایی دارند، سکولاریسم پرخاشگر را مترادف با دین ستیزی و در رابطه با کشورمان، "اسلام ستیزی" می بینند، زیرا هر چه از حد بگذرد ناچار گردد ضد آن! یا بقول مولانا "ضد را از ضد شناسند ای جوان / چون شدی در ضد، به بینی ضد آن".
یکی از واصفان و شارحان محترم و شناخته شده شیوه انتزاعی معرفی سکولاریسم نو، جناب دکتر اسماعیل نوری علاء می باشند که بنده برای تلاش و جایگاه ادبی ایشان احترام ویژه ای قائل هستم. اما عملکرد سیاسی ایشان نمی تواند از دایره نقد فعال و سازنده بیرون باشد. ایشان در جمعه گردی اخیر خود تحت عنوان "سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی" می نویسند: "سال هاست من، در نوشته ها و برنامه های رسانه ای خود، در مورد ضرورت ايجاد يک کنگرهء ملی و يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات در خارج کشور سخن گفته ام". باید با شفافیت عریان تصریح کرد که نگارنده مخالفت های شدید جناب آقای دکتر نوری علاء گرامی را بر علیه نشست برلین، نشست لـنـدن، کنفرانس پاریس، کنگره بروکسل، همایش همبستگی واشنگتن، طرح رفراندم و غیره خوب بیاد دارد. علاوه بر سابقه دیرینه در نقد مذهب، آقای دکتر نوری علاء قبل از تاسیس شبکه سکولارهای سبز، با هر نوع اقدامی در جهت تشکل، سازماندهی و همبستگی نیروهای سیاسی اپوزیسیون برونمرزی که تقریبا ً همگی بدون ادعای مالکیت، سکولار هستند، مخالف بودند، و از ابراز مخالفت صریح و ناسازگار خود با سمینارها و نشست ها و کنگره ها و همایش ها جهت همسویی و اتحاد ابدا ً ابائی نداشتند. نقطه نظرات، نقل قول ها و مقالات متعدد ایشان در اینترنت موجود است. بقول شیخ اجل سعدی " نگفته ندارد کسی با تو کار / ولیکن چو گفتی دلـیلـش بیار". برای نمونه فقط چند فقره از مواضع روشن ایشان را در ذیل ذکر می کنم:
"من اين مطلب را به خواست دوستانم در سايت «فرهنگ گفتگو» و بعنوان پيشگزاره ای برای شرکت در يک بحث پالتاکی پيرامون «اتحاد برای دموکراسی» می نويسم. جوهر حرفم هم آن است که، از نظر من، «اتحاد» برای «دموکراسی» نه ممکن است و نه اثربخش"." بدين ترتيب من نه در ندای آقای رضا پهلوی مبنی بر «امروز فقط اتحاد» حاصلی مفيد می بينم، نه در دعوت آقای امير انتظام برای تشکيل «کنگره ملی» و نه در پيشنهاد آقای نويدی در مورد تشکيل «پارلمان در تبعيد»".
دکتر اسماعیل نوری علاء (ممکنات و اثرات اتحاد برای دموکراسی - دوشنبه ۸ فروردين ۱۳۸۵ - برابر با ۲۸ مارس ۲۰۰۶ ـ دنور، کلرادو، آمريکا) (لـیـنـک ۲)
"در واقع، من اين اصرار شبانه روزي بر اينکه با هم همبسته و هماهنگ و همگام شويم را ـ بخصوص وقتي که از جانب تشکلي سياسي مطرح مي شود ـ چيزي جز گريختن از انجام وظايف و مسئوليت هاي خود و پنهان شدن در پشت يک ايدهء جمعي گسترده ارزيابي نمي کنم. و تازه، بنظر من، امکان رخ دادن معجزه اي به نام همبستگي وجود ندارد"
متن سخنراني (ویدئویی) در سمينار شاخهء آمريکاي جبههء ملي ايران ـ کدام طيف، کدام نيرو، کدام همبستگي؟ ـ یکشنبه ۳۱ ماه می ۲۰۰۸ (لـیـنـک ویدئو ۳)
باید پرسید چرا شخصیت ادبی و اندیشمندی نظیر دکتر نوری علاء که در طی سالیان متمادی مصرانه با تلاش های دیگران برای همسویی و اتحاد مخالفت کرده، به ناگاه برای مصادره به مطلوب جنبش سبز و تشکیل دولت در تبعید و یا بعبارتی "دولت سایه" و بی کفایت خواندن موسوی و کروبی، چنان عجله ای از خود نشان دادند و با منتقدان یا بقول خودشان کسانی که گروه خونی آنان با گروه خونی دکتر نوری علاء همخوانی ندارد، آنگونه برخورد نامناسب کردند، و بر خلاف اصل کثرتگرایی و دمکراسی، آنها را دفع کردند ـ بخصوص اینکه آنها نیز سکولار بودند، اما جربُزه سیاسی و پایبندی به اصول خویش را داشتند. سخنرانی اسلام ستیزی و ضد موسوی و ضد کروبی برخی از سخنرانان در کنفرانس سکولارهای سبز در تورنتو در آرشیو سایت تلویزیون مـیـهـن موجود است. متاسفانه در اثبات به اصطلاح دشمنی سازش ناپذیر خود با رژیم جمهوری اسلامی، پاره ای از مسئولین گروه سکولارهای سبز کج نشستند و راست گفتند و حتی به دفاع و حمایت از عقب مانده ترین، خشن ترین و ارتجاعی ترین نیروهای مذهبی مخالف رژیم برخاستند که خود نمایانگر پایبندی عقیدتی آنها به اصل سکولاریسم و نه استفاده ابزاری از آن می باشد. در نتیجه "هر آن آتش که باشد سر بسر دود، همان بهتر که خاکستر شود زود!". اینگونه از سکولاریسم دفاع کردن در حقیقت نواختن شیپور از سر گشاد آن می باشد یا بعبارتی به نقل از خود ایشان اسب دمکراسی و حقوق بشر را پشت درشکه سکولاریسم بستن است. دمکراسی و کثرتگرایی واقعی عملا ً در بطن خود "جدایی دین از حکومت" را جای خواهد داد. اما بر عکس آن امکان پذیر نیست ـ یعنی سکولاریسم واقعی (همانگونه که در کره شمالی، سوریه و کوبا است) در بطن خود دمکراسی واقعی را جای نخواهد داد. نتیجتا ً نه شیپور را از سر گشاد آن بنوازیم، و نه اسب را پشت درشکه ببندیم.
عــبـدالـسـتـار دوشـوکی
یکشنبه ۳ مهر ۱۳۹۰
Doshoki@gmail.com
مراجع:
۱ ـ http://en.wikipedia.org/wiki/Acts_of_Supremacy
۲ ـ http://www.puyeshgaraan.com/ES.Articles/
ES.Articles.momkenaat%20e%20etehaad.htm
۳ ـ http://www.youtube.com/watch?v=B1nX9ew3poA&feature
=player_embedded #!
No comments:
Post a Comment