چرا رژیم در دستگیری میرحسین موسوی تعلل می کند؟
یونس شاملی
جنبش اعتراضی سه ماهگی خود را پشت سر گذاشت. این جنبش در چند روز گذشته روز قدس رژیم را به کابوسی برای آن تبدیل کرد و ندای گسترش و استمرار جنبش اعتراضی را فریاد کرد. با این وجود، آنچه که ذهن مردم را در داخل و خارج به خود مشغول میدارد این است که؛ چرا رژیم در دستگیری میرحسین موسوی، رهبر جنبش سبز در ایران، تعلل به خرج میدهد؟
همچنان این سوآل در ذهنیت هر کسی که به حوادث اخیر ایران می اندیشد، مطرح است که، باوجود سرکوب غیرمتعارف و بسیار خشن رژیم، دستگیریهای وسیع، شکنجه های مرگ آور، تجاوز جنسی به دختران و پسران و ضرب و شتم جوانان در خیابانها به قصد کشت از سویی و دستگیریهای وسیع شخصیتهای منتصب به اصلاح طلبان و رهبران تشکلهای سیاسی داخل ایران (مشارکت، تحکیم وحدت، مجاهدین انقلاب اسلامی، جنبش روحانیت مبارز و...) و ترتیب دادگاههای نمایشی برای گرفتن اعتراف از آنان جهت بی اعتبار کردن رهبران جنبش اعتراضی در نزد مردم، از سوی دیگر، همچنان تعلل در دستگیری موسوی و کروبی از سوی رژیم مثال معمایی را می ماند که بایستی برای آن پاسخی یافت.
در همین رابطه، چندی پیش خبری مبنی بر بررسی دستگیری موسوی، کروبی و خاتمی در اینترنت منتشر شد. این خبر حاکی از آن بود که کمیسیون امنیت ملی جمهوری اسلامی، به درخواست محمود احمدی نژاد و برای دستگیری رهبران اعتراضات، تشکیل جلسه داده و به این نتیجه رسید که دستگیری موسوی و کروبی در شرایط کنونی به نفع جمهوری اسلامی نیست. حتی در همین اواخر آیت اله دستغیب یکی از برجسته ترین روحانیون دولتی که از اصلاح طلبان حمایت می کند، دستگیری موسوی و کروبی را "اشتباه غیر قابل جبران" خوانده است. چرا؟
تنها استدلال موجود در مطبوعات و افکار عمومی اینست که؛ دستگیری موسوی و کروبی به گستردگی اعتراضات خواهد انجامید. لذا رژیم برای ممانعت از گسترش اعتراضات، از دستگیری موسوی و کروبی امتناء می کند.
پاسخ فوق در توضیح اکراه رژیم در دستگیری موسوی و کروبی توضیحی است که به استدلالی چوبین تکیه دارد و پاسخی قانع کننده در واکنش رژیم نسبت به رهبران جنبش اعتراضی نیست. هرچند دور از انتظار نیست که دستگیری موسوی و کروبی به تشدید دفعی و کوتاه مدت اعتراضات بیانجامد. اما هزینه ایی که رژیم در اذای آزادی موسوی و کروبی می پردازد به مراتب بیشتر از آن تشدید دفعی اعتراضات است. چه آزادی موسوی و کروبی به استمرار و وسعت هرچه بیشتر اعتراضات منجر می شود. برای نمونه، افشاگریهای کروبی، بیانیه های موسوی با الحان تند علیه جناح تمامیت خواه، متزلزل کردن قداست و مشروعیت رژیم در افکار عمومی، امیدواری مردم برای شرکت در اعتراضات با حضور رهبری سیاسی آن، وسعت گرفتن شکاف در بدنه رژیم و حتی بروز تدریجی شکاف در جناح اصولگرا، حمایت بین المللی از حرکتهای اعتراضی، توجه بیشتر مطبوعات بین المللی به حوادث ایران از جمله آن تاثیراتی است که با حضور موسوی و کروبی در جنبش اعتراضی اخیر تقویت می شود.
بنابراین و معمولاً دستگیری و یا حذف رهبری جنبش های اعتراضی اولین تاکتیک هایی است که استبداد سیاسی به آن تمسک می جویند. چون میدانند که با حذف رهبری جنبش، به پراکندگی در جنبش، بویژه زمانیکه جنبش غیرسازمان یافته باشد، و ترویج یاس و ناامیدی در میان توده ها و سرکوب تدریجی فعالین می تواند جنبش اعتراضی را با ناکامی مواجه سازند. از سوی دیگر کارنامه سی ساله جمهوری اسلامی مشحون از دستگیری، حذف و یا اعدام و ترور رهبران سیاسی است؛ حذف حسنعلی منتظری، جانشین ولایت فقیه، حذف مهدی بازرگان و بعدها بنی صدر و سپس فشار و حذف آیت اله شریعتمداری برای ازمیان برداشتن حزب خلق مسلمان، ترور رهبران ترکمنها در ترکمن صحرا، حذف رهبری احزاب کرد در کردستان، و بعدها ترور رهبران حزب دمکرات کردستان در اروپا، کشتن رهبران سازمان مجاهدین خلق، موسی خیابانی و اشرف در حمله به قرارگاه آنان، حتی ترور رهبران اصلاح طلب در دورن خود رژیم در دوره اصلاحات (سعید حجاریان) را میتوان از جمله تجربه های سیاه جمهوری اسلامی در حذف رهبران سیاسی برشمرد.
با این اوصاف دلیل امتناء جناح تمامیت خواه رژیم از دستگیری موسوی و کروبی چه می تواند باشد؟
قبل از هر چیز انعکاس رفتار جمهوری اسلامی در برخورد با موسوی و کروبی را بایستی در تحلیل راهبردی رژیم از جنبش اعتراضی جستجو کرد. آیا کم و کیف جنبش اعتراضی، با اطلاعاتی که رژیم از وسعت و عمق آن دارد، منطق سیاست کنونی جمهوری اسلامی در قبال رهبری جنبش اعتراضی اخیر را نشان نمی دهد؟ یعنی اگر تحلیل رژیم از حرکتهای اعتراضی اخیر آن می بود که دستگیری رهبران آن (موسوی و کروبی) باعث فروکش کردن حرکتهای اعتراضی خواهد شد، لحظه ایی در دستگیری آنان درنگ می کرد؟
به بیان دیگر، اگر جنبش اعتراضی به درجه ایی از بلوغ و گستردگی رسیده است که رژیم خود را در سرکوب آن، حداقل در کوتاه مدت، عاجز می بینید، آیا عاقلانه ترین شیوه حفظ جنبش اعتراضی در چنبره رهبرانی نیست که حداقل کلیت نظام را مورد سوآل قرار نمی دهند؟ ویا اگر رژیم استمرار سرکوب با توسل به شیوه های خشن تر را عامل عقب نشینی معترضین میدانست، لحظه ایی از بکار بردن سرکوب به خشن ترین متدها تعلل میکرد؟
به نظر میرسد که جمهوری اسلامی جنبش اعتراضی اخیر را جنبشی رو به اعتلاء و در حال گسترش می بیند و حذف رهبری آن را که میتواند رهبران دیگر را جایگزین آن کند، شیوه مناسبی نمی داند. چرا که رهبران کنونی جنبش اعتراضی نه تنها از تغییر نظام سخنی به میان نیاورده اند، بلکه از شخصیتهای شناخته شده نظام بحساب می آیند. حذف رهبرانی از این نوع در شرایطی که جنبش اعتراضی رو به سوی استمرار و گسترش دارد، میتواند شرایط ظهور و صعود رهبران سیاسی مستقل تر را که به حذف نظام جمهوری اسلامی اعتقاد داشته باشند، فراهم سازد و جمهوری اسلامی را در مقابل چالش جدی تر از آنچه که امروز با آن روبروست مواجه سازد.
میرحسین موسوی، (به تاریخ 21 شهریور 1388) در نامه خصوصی به آیت الله منتظری در خصوص علل انتشار بیانیه شماره 11 خود می نویسد: " اما این گونه نبود و نیست که مردم با سکوت یا سازش یک نفر دست از حرکت خود بردارند، بلکه پس از مدت کوتاهی بلاتکلیفی به زودی این حرکت از نو و با شکلی کور و در حالی که به هیچ یک از دلبستگان به نظام اعتماد نداشت آغاز میشد، و چه بسا دیگرانی که برای این کشور و ملت خواب های ناگوار دیده اند در هدایت آن به سوی منافع و مطامع خود طمع میکردند.
هدف دیگر از این بیانیه و نیز بیانیه ها و حرکات قبلی این است که تکاپوهای مردم در چهارچوب نظام باقی بماند و در دام ساختارشکنی های خطرناک نیفتد. این خطری است که اگر محقق شود به راحتی میتواند از ایران افغانستان و عراقی دیگر بسازد." (1)
جدا از اینکه موسوی در این نامه، برای رهایی از تبعات حرکت اخیرش، خود را ناجی جمهوری اسلامی معرفی می کند، اما از فحوای کلام موسوی نقش کاتالیزوری وی را نباید از دیده دور داشت.
لب کلام این است که جنبش اعتراضی اخیر در تحلیل رژیم جمهوری اسلامی جنبشی است وسیع و در حال گسترش. در غیر این صورت رهبران کنونی خیلی پیش از این دستگیر شده بودند. بنابراین در شرایط کنونی دستگیری و یا حذف رهبران کنونی جنبش اعتراضی نه تنها دردی را دوا نمی کند، بلکه می تواند در فقدان رهبران کنونی مسیر مستقل تری را طی کند و شیشه عمر جمهوری اسلامی را بکلی بشکند.
تعلل در دستگیری موسوی و کروبی در واقع ریشه در وسعت و گستردگی جنبش اعتراضی اخیر دارد. بنابراین دستگیری و یا حذف موسوی و کروبی، در واقع از بین بردن نقش کاتالیزوری آنان در حفظ نظام کنونی است. چرا که موسوی و کروبی، در هر صورت به حفظ نظام باور دارند. اما هنوز حرف نهایی بیان نشده است و کسی از فردا سخن نگفته است!
2009-09-22
یونس شاملی
جنبش اعتراضی سه ماهگی خود را پشت سر گذاشت. این جنبش در چند روز گذشته روز قدس رژیم را به کابوسی برای آن تبدیل کرد و ندای گسترش و استمرار جنبش اعتراضی را فریاد کرد. با این وجود، آنچه که ذهن مردم را در داخل و خارج به خود مشغول میدارد این است که؛ چرا رژیم در دستگیری میرحسین موسوی، رهبر جنبش سبز در ایران، تعلل به خرج میدهد؟
همچنان این سوآل در ذهنیت هر کسی که به حوادث اخیر ایران می اندیشد، مطرح است که، باوجود سرکوب غیرمتعارف و بسیار خشن رژیم، دستگیریهای وسیع، شکنجه های مرگ آور، تجاوز جنسی به دختران و پسران و ضرب و شتم جوانان در خیابانها به قصد کشت از سویی و دستگیریهای وسیع شخصیتهای منتصب به اصلاح طلبان و رهبران تشکلهای سیاسی داخل ایران (مشارکت، تحکیم وحدت، مجاهدین انقلاب اسلامی، جنبش روحانیت مبارز و...) و ترتیب دادگاههای نمایشی برای گرفتن اعتراف از آنان جهت بی اعتبار کردن رهبران جنبش اعتراضی در نزد مردم، از سوی دیگر، همچنان تعلل در دستگیری موسوی و کروبی از سوی رژیم مثال معمایی را می ماند که بایستی برای آن پاسخی یافت.
در همین رابطه، چندی پیش خبری مبنی بر بررسی دستگیری موسوی، کروبی و خاتمی در اینترنت منتشر شد. این خبر حاکی از آن بود که کمیسیون امنیت ملی جمهوری اسلامی، به درخواست محمود احمدی نژاد و برای دستگیری رهبران اعتراضات، تشکیل جلسه داده و به این نتیجه رسید که دستگیری موسوی و کروبی در شرایط کنونی به نفع جمهوری اسلامی نیست. حتی در همین اواخر آیت اله دستغیب یکی از برجسته ترین روحانیون دولتی که از اصلاح طلبان حمایت می کند، دستگیری موسوی و کروبی را "اشتباه غیر قابل جبران" خوانده است. چرا؟
تنها استدلال موجود در مطبوعات و افکار عمومی اینست که؛ دستگیری موسوی و کروبی به گستردگی اعتراضات خواهد انجامید. لذا رژیم برای ممانعت از گسترش اعتراضات، از دستگیری موسوی و کروبی امتناء می کند.
پاسخ فوق در توضیح اکراه رژیم در دستگیری موسوی و کروبی توضیحی است که به استدلالی چوبین تکیه دارد و پاسخی قانع کننده در واکنش رژیم نسبت به رهبران جنبش اعتراضی نیست. هرچند دور از انتظار نیست که دستگیری موسوی و کروبی به تشدید دفعی و کوتاه مدت اعتراضات بیانجامد. اما هزینه ایی که رژیم در اذای آزادی موسوی و کروبی می پردازد به مراتب بیشتر از آن تشدید دفعی اعتراضات است. چه آزادی موسوی و کروبی به استمرار و وسعت هرچه بیشتر اعتراضات منجر می شود. برای نمونه، افشاگریهای کروبی، بیانیه های موسوی با الحان تند علیه جناح تمامیت خواه، متزلزل کردن قداست و مشروعیت رژیم در افکار عمومی، امیدواری مردم برای شرکت در اعتراضات با حضور رهبری سیاسی آن، وسعت گرفتن شکاف در بدنه رژیم و حتی بروز تدریجی شکاف در جناح اصولگرا، حمایت بین المللی از حرکتهای اعتراضی، توجه بیشتر مطبوعات بین المللی به حوادث ایران از جمله آن تاثیراتی است که با حضور موسوی و کروبی در جنبش اعتراضی اخیر تقویت می شود.
بنابراین و معمولاً دستگیری و یا حذف رهبری جنبش های اعتراضی اولین تاکتیک هایی است که استبداد سیاسی به آن تمسک می جویند. چون میدانند که با حذف رهبری جنبش، به پراکندگی در جنبش، بویژه زمانیکه جنبش غیرسازمان یافته باشد، و ترویج یاس و ناامیدی در میان توده ها و سرکوب تدریجی فعالین می تواند جنبش اعتراضی را با ناکامی مواجه سازند. از سوی دیگر کارنامه سی ساله جمهوری اسلامی مشحون از دستگیری، حذف و یا اعدام و ترور رهبران سیاسی است؛ حذف حسنعلی منتظری، جانشین ولایت فقیه، حذف مهدی بازرگان و بعدها بنی صدر و سپس فشار و حذف آیت اله شریعتمداری برای ازمیان برداشتن حزب خلق مسلمان، ترور رهبران ترکمنها در ترکمن صحرا، حذف رهبری احزاب کرد در کردستان، و بعدها ترور رهبران حزب دمکرات کردستان در اروپا، کشتن رهبران سازمان مجاهدین خلق، موسی خیابانی و اشرف در حمله به قرارگاه آنان، حتی ترور رهبران اصلاح طلب در دورن خود رژیم در دوره اصلاحات (سعید حجاریان) را میتوان از جمله تجربه های سیاه جمهوری اسلامی در حذف رهبران سیاسی برشمرد.
با این اوصاف دلیل امتناء جناح تمامیت خواه رژیم از دستگیری موسوی و کروبی چه می تواند باشد؟
قبل از هر چیز انعکاس رفتار جمهوری اسلامی در برخورد با موسوی و کروبی را بایستی در تحلیل راهبردی رژیم از جنبش اعتراضی جستجو کرد. آیا کم و کیف جنبش اعتراضی، با اطلاعاتی که رژیم از وسعت و عمق آن دارد، منطق سیاست کنونی جمهوری اسلامی در قبال رهبری جنبش اعتراضی اخیر را نشان نمی دهد؟ یعنی اگر تحلیل رژیم از حرکتهای اعتراضی اخیر آن می بود که دستگیری رهبران آن (موسوی و کروبی) باعث فروکش کردن حرکتهای اعتراضی خواهد شد، لحظه ایی در دستگیری آنان درنگ می کرد؟
به بیان دیگر، اگر جنبش اعتراضی به درجه ایی از بلوغ و گستردگی رسیده است که رژیم خود را در سرکوب آن، حداقل در کوتاه مدت، عاجز می بینید، آیا عاقلانه ترین شیوه حفظ جنبش اعتراضی در چنبره رهبرانی نیست که حداقل کلیت نظام را مورد سوآل قرار نمی دهند؟ ویا اگر رژیم استمرار سرکوب با توسل به شیوه های خشن تر را عامل عقب نشینی معترضین میدانست، لحظه ایی از بکار بردن سرکوب به خشن ترین متدها تعلل میکرد؟
به نظر میرسد که جمهوری اسلامی جنبش اعتراضی اخیر را جنبشی رو به اعتلاء و در حال گسترش می بیند و حذف رهبری آن را که میتواند رهبران دیگر را جایگزین آن کند، شیوه مناسبی نمی داند. چرا که رهبران کنونی جنبش اعتراضی نه تنها از تغییر نظام سخنی به میان نیاورده اند، بلکه از شخصیتهای شناخته شده نظام بحساب می آیند. حذف رهبرانی از این نوع در شرایطی که جنبش اعتراضی رو به سوی استمرار و گسترش دارد، میتواند شرایط ظهور و صعود رهبران سیاسی مستقل تر را که به حذف نظام جمهوری اسلامی اعتقاد داشته باشند، فراهم سازد و جمهوری اسلامی را در مقابل چالش جدی تر از آنچه که امروز با آن روبروست مواجه سازد.
میرحسین موسوی، (به تاریخ 21 شهریور 1388) در نامه خصوصی به آیت الله منتظری در خصوص علل انتشار بیانیه شماره 11 خود می نویسد: " اما این گونه نبود و نیست که مردم با سکوت یا سازش یک نفر دست از حرکت خود بردارند، بلکه پس از مدت کوتاهی بلاتکلیفی به زودی این حرکت از نو و با شکلی کور و در حالی که به هیچ یک از دلبستگان به نظام اعتماد نداشت آغاز میشد، و چه بسا دیگرانی که برای این کشور و ملت خواب های ناگوار دیده اند در هدایت آن به سوی منافع و مطامع خود طمع میکردند.
هدف دیگر از این بیانیه و نیز بیانیه ها و حرکات قبلی این است که تکاپوهای مردم در چهارچوب نظام باقی بماند و در دام ساختارشکنی های خطرناک نیفتد. این خطری است که اگر محقق شود به راحتی میتواند از ایران افغانستان و عراقی دیگر بسازد." (1)
جدا از اینکه موسوی در این نامه، برای رهایی از تبعات حرکت اخیرش، خود را ناجی جمهوری اسلامی معرفی می کند، اما از فحوای کلام موسوی نقش کاتالیزوری وی را نباید از دیده دور داشت.
لب کلام این است که جنبش اعتراضی اخیر در تحلیل رژیم جمهوری اسلامی جنبشی است وسیع و در حال گسترش. در غیر این صورت رهبران کنونی خیلی پیش از این دستگیر شده بودند. بنابراین در شرایط کنونی دستگیری و یا حذف رهبران کنونی جنبش اعتراضی نه تنها دردی را دوا نمی کند، بلکه می تواند در فقدان رهبران کنونی مسیر مستقل تری را طی کند و شیشه عمر جمهوری اسلامی را بکلی بشکند.
تعلل در دستگیری موسوی و کروبی در واقع ریشه در وسعت و گستردگی جنبش اعتراضی اخیر دارد. بنابراین دستگیری و یا حذف موسوی و کروبی، در واقع از بین بردن نقش کاتالیزوری آنان در حفظ نظام کنونی است. چرا که موسوی و کروبی، در هر صورت به حفظ نظام باور دارند. اما هنوز حرف نهایی بیان نشده است و کسی از فردا سخن نگفته است!
2009-09-22
No comments:
Post a Comment