Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

جنبش دموکراسى‌خواهـى در ایران و جایگَاه ملت‌ها در آن ف علاءالدین

این روزها افکار عمومى جهان و سیاستمداران بر روى ایران متمرکز شده و بر آن ثابت مانده ست. علت این امر قیام مردم ایران١ و جوانان قهرمان آنست که با دستانى خالـى، حکومت تا دندان مسلح فاشیست‌ اسلامى را در خیابان‌ها به چالش مى خوانند.

این روزها افکار عمومى جهان و سیاستمداران بر روى ایران متمرکز شده و بر آن ثابت مانده ست. علت این امر قیام مردم ایران١ و جوانان قهرمان آنست که با دستانى خالـى، حکومت تا دندان مسلح فاشیست‌ اسلامى را در خیابان‌ها به چالش مى خوانند. روزى نـمى‌گذرد که یکى از سران کشورهاى اروپایـى و یا رئیس جـمهور آمریکا، اوباما سخنـى در تقبیح سرکوب جنبش هاى مدنى توسط رژیم ایران نگوید و آنـرا مـحکوم نکند. قتل ناجوانـمردانهُ زنى جوان بنام ندا آقا سلطان که نقطهُ اوج این تـحولات بود شرکت وسیع زنان کشور در این قیام را نشان میداد.

این میان سکوت ملت‌هاى ساکن ایران همچون آذربایـجانى‌ها را همگان با حیـرت نظاره مى‌کنند و بى‌عملى آنها را در قبال حوادث اخیـر با ناباورى مى نگرند. گویا جنبش ملت‌ها در شمار جنبش‌هاى دمکراتیک نیستند‌. گویا جنبش‌هاى ملى به حقوق زنان باور ندارند. آیا ممکن است که این جنبش‌ها طرفدار احمدى‌نژاد و یا خامنه‌اى بوده باشند؟

این مسئله در خارج از کشور نیز در میان فعالین جنبش ملت‌ها بحث‌هاى زیادى برانگیخته ست و هر یک ازآنان بر اساس بینش خود بدان پرداخته‌اند. اما در این بحث‌ها دو گروه مخالف وجود دارند که اولى همه را به شرکت در این قیام فرا میخواند و دیگ‌رى آنـرا رد میکند، هرچند در میان هر یک از آنها بینش‌هاى مختلف راست و چپ، استقلال طلب و فدرالیست وجود دارد. چنین وضعیتى از همان ابتداى انتخابات نه تنها در میان جنبش ملت‌ها که در میان سازمان‌ها و تشکیلات سیاسى نیز بچشم میخورد که بخشى از آنها با وجود داشتن بینش‌هاى سیاسی مختلف، شرکت در انتخابات را تشویق میکردند و بخشى دیگ‌ر بر ضد آن بودند. با اوج گیرى قیام مردم این اختلاف در میان اکثریت سازمان‌ها و تشکیلات سیاسى از بین رفت و همگى خواستار شرکت در این قیام مردمى شدند، ولی دودستگى در میان فعالین جنبش ملت‌ها همچنان ادامه یافت و عمیق‌تر گردید.

دسته‌اى غرقه در خیالات‌ خود به مبارزات دمکراسى خواهى که در ایران جریان دارد پشت کرده‌اند و تبلیغ براى ایده‌آل‌هاى خود را براى مبارزه ملى کافى مى‌انگارند و با وعده تجزیه ایران در آینده‌اى نامعلوم و استقلال ملت‌ها آنها را از شرکت در این قیام مردمی بر حذر میدارند. این ناسیونالیست‌هاى کور٢ که اعتقاد دارند هیچ نفعى ازین مبارزات عاید جنبش‌هاى ملی نخواهد شد، تا حد نفى ماهیت دمکراتیک قیام مردم پیش مى‌روند، تو گوئى دمکراسى تنها شامل حقوق ملى است و بس. اینان سایر حقوق دمکراتیک همچون حقوق زنان را تنها در چهارچوب حقوق ملت‌ها تعریف مى‌کنند و ازین‌راه جنبش‌هاى ملى را خود بخود شامل سایر حقوق دمکراتیک مى‌دانند ومنظرى مثلآ سکولار از جنبش‌هاى ملى بدست مى‌دهند که با هیچ واقعیت امروزى یا تاریخى همخوانى ندارد. چنین برداشتى از جنبش‌ ملى آنرا جدا و مستقل از سایر جریان‌ها و جنبش‌هاى دمکراتیک ارزیابى مى‌کند و ازین‌راه آنرا منزوى و منفعل مى‌سازد و جریان مبارزه را به بن‌بست مى‌کشاند.

این برداشت شباهتى حیرت انگیز با برداشت برخى از کمونیست‌هاى جزمى در اپوزیسیون ایران دارد که بانتظار ظهور معجزه‌آساى سوسیالیزم در ایران از سوئى هرگونه شرکت در جریانات سیاسى در ایران از جمله انتخابات را نفى میکنند و از سوى دیگر شرکت در قیام را با شعارهاى خودشان تجویز میکنند، گوئى اگر اساساً انتخاباتى نمی‌بود چنین قیامى صورت مى‌گرفت.

دسته دیگرى در میان ناسیونالیست‌هاى ملت‌ها وجود دارند که استفاده از هر امکانى را براى رشد و اعـتلاى هویت ملى بعنوان سیاستى واقع‌بینانه٣ مى‌ پذیرند وازهمان‌ ابتدا نیز شرکت در انتخابات و نیز در قیام برآمده از آنرا تأئید کردند. اینان با وجود اختلافشان در بینشِ سیاسى، یک استراتژى واحد را دنبال میکنند که عبارت از سرنگونى حاکمیت فاشیست اسلامى است که سیاست شوونیزم فارس را بر سایر ملت‌ها در ایران اعمال میکند. بدینسان اینان صف خود را از ناسیونالیست‌هاى کور جدا میکنند که اینکار به بحث‌هاى بسیارى در میان فعالین ناسیونالیست دامن زده است که هرازگاهى به جدال‌هاى لفظى و تهمت و تهدیدهاى شدیدالحن تبدیل مى‌شود.

تقلب در انتخابات که موجب قیام مردم ایران گردید بهمراه شکافى که در بدنه رژیم جمهورى اسلامى پدید آورد شکاف دیگرى را در میان فعالین ناسیونالیست جنبش‌هاى ملى باعث شد که هر چند کمتر از آن نبود ولى با آن تفاوت داشت. اعتلاى قیام مردمى که سردمداران رژیم را بدو دسته تقسیم کرد، توانست رهبران ناسیونالیست جنبش را که بمثابه سر آن بودند از بدنه آن که همان توده‌هاى فعالین باشند جدا سازد. ازین‌رو آنها بدعوت آشکار و پنهان رهبران براى پیوستن به قیام مردمى وقعى ننهادند و دستاویزشان همان تبلیغاتى بود که این رهبران سال‌ها بوش آنها خوانده بودند:

" - شما که کشورى بنام ایران را قبول نداشتید، حالا مگر چه شده که میخواهید جوانان ما را در پیشگاه آن قربانى کنید؟ "

" - ازدعواى فارس‌ها و پان فارس‌ها به ما چه، بگذار همدیگر را تیکه پاره کنند، ز هر سو که کشته شود ... "

" - شما که مى گفتید دمکرات‌هاى ایرانى در گذشته همیشه مخالف جنبش ملى بوده‌اند و تشکیلات سرتاسرى هرگز به حمایت از ما برنخاسته‌اند، حالا چرا باید ما به حمایت از آنها از جان و مال خود بگ‌ذریم؟ "

" - منافع ملى ما ملاک عمل است. این قیام متعلق به ایران و ایرانى‌هاست و شرکت در آن تنها بنفع آنها خواهد بود. "

" - موسوى و کروبى در سى سال گذشته چه گلى بسر ملت‌هاى غیر فارس زده‌اند؟ آنها جزء جدائى ناپذیر رژیم فارس‌ها در ایران هستند "

" - زمانى که سایر ملت‌ها غیر فارس مثلأ آذربایجانى‌ها در سال ۱۳٨۵ براى حقوق خودشان بپاخاستند این فارس‌ها کجا بودند؟ ترک در جهان، دوست دیگرى جز ترک ندارد. "

" - در میان عوامل رژیم طرفداران ملت‌ها کم نیستند که ما باید در جهت منافع خودمان از آنها استفاده کنیم، نه اینکه بدنبال اپوزیسیون فارس باشیم. "

سران ناسیونالیست البته پاسخ بسیار اندکى به این باران پرسش‌ها دارند، چراکه همچون کرم ابریشم در میان پیله‌اى که بدورخود تنیده‌اند گرفتار شده‌اند. آویختن آنها به سیاست‌هاى واقع‌بینانه نیز بیشتر براى توجیه دعوتشان به شرکت در قیام مردمى است تا ارائه راهى اصولى براى مبارزه. ازین‌رو دعوتشان گوش شنوائى نمى‌یابد، چراکه بدون درک درست از بنیادهاى قیام موجود هرگز نمیتوان آنرا براى توده‌ها و فعالین ملى توضیح داد و عواقب أنرا برشمرد. بدینسان این پاسخ‌ها بسختى از توضیح واضحات فراتر میرود که مثلا " این عصیانى است که مردم ایران ببهانه تقلب در انتخابات بدان دست زده‌اند و نتیجه خشم فروخورده آنان در طول سى سال گذشته‌است." با این مقدمه عواقب مترقبه این قیام مردمى هم بناگزیر بصورت کلی بافى‌هائى اینچنین مطرح میشود:

" تضعیف حکومت مرکزى در ایران همواره بسود جنبش‌هاى ملى است ازین‌رو همه نیروهاى مخالف این حکومت باید بطور متحد بدان حمله کنند." که این خود پرسش‌هاى تازه‌اى را براى رهبران ناسیونالیست پیش میآورد که نیازمند پاسخ‌هاى مشخص است:

" اگر قرار برتضعیف حاکمیت جمهورى اسلامى است هیچیک از سران حرکت سبز چنین ادعائى ندارند، برعکس موسوى خود میگوید که براى نجات جمهورى اسلامى آمده‌است." و " اساساَ حاکمیت اصلاح‌طلب‌ها چه سودى براى جنبش‌هاى ملى در بردارد؟ "

اینها پرسش‌هائى ست که با توجه به سوابق و تجربیات تاریخى پاسخى عملگرایانه ندارند، تجربیاتى که هر گونه سیاست واقع‌گرایانه را براحتى به چالش میخوانند. براى مثال مردم آذربایجان از زمان انقلاب مشروطیت در شرایط خاص و بغرنج تاریخی در ایران همواره کارساز بوده‌اند، ولی چیز بسیار اندکی ازین مبارزه‌ها نصیب آنها شده است. جنبش ملی أذربایجان که امروزه بوجود آمده براساس خواسته‌هاى مشخص برآمده ازین تجربیات پایه گذاری شده و درهیچ مرحله‌ای نمی‌توان انرژی توده‌هاى مردم را صرف مواردی کرد که نتیجه‌ای در بر نداشته باشد. تعیین این خواسته‌ها و بسترى که این خواسته‌ها میباید بر أن تححق یابد براى ارائه یک برنامه مبارزاتى نا‌گزیر و ضرورست و این چیزى است که رهبران ناسیونالیست جنبش از آن عاجزند چراکه برخلاف همه ادعاهاشان نشان دادند که قادر به تبیین قیام مردم ایران نیستند، چراکه ابزار چنین تبیینى را ندارند که عبارت از اندیشه دمکراتیک است که براساس آن میتوان به بیان این قیام مردمى پرداخت، تا بر اساس این تبیین بتوان به تعریف جنبش‌هاى ملى دست یافت و به طرح تاکتیک‌هاى مبارزاتى آن‌ها پرداخت.

قیام مردم ایران بروشنى نشان داد که بجز جنبش‌هاى ملى که بر پایه حقوق دمکراتیک ملت‌ها استوارند، جنبش‌هاى دمکراتیک دیگرى همچون جنبش زنان، کارگران و جنبش آزادى اندیشه و بیان در ایران وجود دارند که در تقابل با ماهیتِ فاشیزم مذهبى رژیم جمهورى اسلامى بوجود آمده‌اند: زنان بر ضد قوانین قرون وسطائى که توسط رژیم بر آنان اعمال میشود بپا خواسته‌اند. جنبش سندیکائى کارگران خواستار حقوق صنفى آنان است. سایر جنبش‌هاى مدنى که خواسته‌هاى دمکراتیک خود را در چارچوب بیانیه حقوق بشر وسایر میثاق‌هاى بین‌المللى بیان میکنند نیز در تقابل با خصلت شیعیگرى رژیم قرارگرفته‌اند. درین میان جنبش ملت‌ها تنها جنبش دمکراتیکى است که خصلت سیاسى دارد چراکه حاکمیت آینده در ایران را هدف خود قرار داده است بشکل حاکمیت ملت‌ها که عین دمکراسى بمعناى حاکمیت مردم است چراکه مردم یا ترک هستند یا کرد و عرب و بلوچ و ...

خصلت سیاسى جنبش‌هاى ملى آنرا قادر میسازد که چونان چترى سیاسى براى سایر جنبش‌هاى دمکراتیک عمل کند. این جنبش‌ که بیشتر جنبه مدنى - صنفى دارند نیازمند به جریانات سیاسى هستند تا آنها را در مبارزه براى تحققِ هدف‌هاى خود حول مطالبات و شعارهاى مشخص متشکل سازند. در قیام اخیر و در نبود جنبش‌هاى ملى، اصلاح‌طلب‌ها به این امر جامه عمل پوشانیدند و موسوى و کروبى توانستند مهر رهبرى خود را به‌آن بزنند چراکه جنبش‌هاى ملى نه توانائى آن را داشتند و نه خواستار آن بودند که این آخرى را باید بپاى درک غیر سیاسى ناسیونالیست‌هاى این ملت‌ها نوشت. آنها از دو رویه جنبش ملى تنها رویه اتنیک آن را باور دارند و به رویه سیاسى آن بى‌توجه هستند.۴ ازین‌رو تعریف رهبران ناسیونالیست از جنبش‌هاى ملى نه بر حقوق دمکراتیک که بر منافع ملى استوار است. حال آنکه امروزه بر همگان روشن شده ‌ست که این منافع بیش از آنکه منافع کل ملت باشد منافع بخش‌هائى از آن، منافع آندسته از گروه‌ها و محافل قدرت هستند که ادعاى نماینده‌گى آنرا دارند. مثال آمریکا در اینباره بسیار روشنگر است: حکومت جرج بوش که در طول هشت سال ریاست جمهورى همیشه از منافع ملى امریکائى دم میزد، با سیاست‌هاى ماجراجویانه خود که پیرو منافع شرکت‌هاى اسلحه‌سازى بودند ۱٢ تریلیون قرض روى گرده ملت آمریکا گذاشت و امروز اوباما بنام منافع همان ملت سعى در جبران آن سیاست‌ها دارد.

از آنجائیکه ناسیونالیست‌ها ملت را تنها در معناى اتنیک آن مى‌شناسند واقع‌بینانه‌ترین آنها هم قادر بدرک ماهیت جمهورى اسلامى نیستند چراکه در آن بدنبال منافع یک ملت خاص میگردند و با دستآویزقراردادن سیاستهاى شوونیستى علیه ملت‌ها جمهورى اسلامى را حکومت فارس‌ها قلمداد میکنند. ازین‌رو در تحلیل از قیام مردم ایران در شهرهاى فارس نشین دچار تناقض‌گوئى میشوند و نا‌گزیر آنرا دعواى داخلى فارس‌ها مینامند و حتى منکر خصلت دمکراسى‌طلبانه قیام مردم میشوند.

در واقع درک ماهیت شوونیزم فارس بدون داشتن آگاهى‌هاى سیاسى و تاریخى و بدون تبیین سیاسى از دولت‌هاى حاکم بر ایران در دوران معاصر و تنها با تکیه بر خاستگاه اتنیک آنها امکانپذیر نیست. شوونیزم بمعناى برتر شمردن یک ملت که در ایران شکل فارس بخود گرفته است عبارت از قائل بودن به ملت واحد ایرانى است، ببهاى نفى سایر ملت‌هاى ساکن ایران. این اعتقاد به ملت واحد، پذیرش یک فرهنگ و یک زبان واحد را نا‌گزیر بدنبال دارد که همان زبان فارسی و فرهنگِ گویا ٢۵٠٠ ساله آنست.۵ جمهوری اسلامی هم که منادى امت اسلامى است و اصول ۱۵ و ۱٩ را بر تارک قانون اساسى خود دارد در عمل همان سیاست‌ شوونیزم فارس را بشکل سرکوب همه شئونات فرهنگى و زبانى سایر ملت‌هاى ساکن ایران پیگیرى نموده است و در جهت آسمیله کردن هر چه بیشتر آنها پیش مى‌رود.

ازین‌رو شوونیزم فارس بیش از آنکه بمعناى ماهیت حاکمیت بعنوان ملت فارس باشد، سیاستى است که ببهانه حاکمیت ملت دروغین ایران براى سرکوب مردم ایران بر ملت‌هاى آن اعمال شده و میشود. این مسئله به فرآیند شکل‌گیرى ملت بمعناى نوین کلمه در ایران بازمیگردد که با انقلاب مشروطیت آغاز شد و بدلیل رشد گروه هاى اتنیک که به شکل ملت‌هاى بالقوه در آمده بودند اندیشه تشکیل مجالس ایالتی و ولایتی را پیش آورد که برخلاف جریان ساختن یک ملتِ واحد بود و ایجاد یک دولت فدرال را هدف خود قرارداده بود. بازگشت دیکتاتورى سلطنتى توسط پهلوى‌ها که بزرگترین دستآورد مشروطه را که حاکمیت مردم بود از بین برد مسبب اصلى شوونیزم فارس بشمار میآمد و بنام حاکمیت یک ملت ساختگى یعنى ملت ایران درعمل حاکمیت را از مردم ربود و با ایدئولوژى شاهنشاهی باعمال سیاست شوونیزم فارس پرداخت. امروزه جمهورى اسلامی با ایدئولوژى مذهب شیعه، سیاست‌هاى شوونیستی مشابهی را پیش مى‌برد. درین میان چشم پوشى بر پان ایرانیسم بعنوان اساس سیاست شوونیزم فارس و طرح پان فارسیسم بجاى آن توسط ناسیونالیست‌هاى ملت‌هاى تحت ستم، از سوئى درک ما را ازماهیت جمهورى اسلامى مخدوش میکند و از سوى دیگر با واقعیت‌هاى سیاسى جامعه ایران به تعارض دچار مى‌شود: ا‌گر شوونیزم فارس ماهیت رژیم بعنوان حاکمیت فارس‌ها است، پس چگونه میتوان جریانات شوونیزم فارس در خارج از حاکمیت را توضیح داد و توجیه کرد؟ طیف وسیعى که تشکیلات مختلف چپ و راست، و جبهه ملى و سلطنت طلب‌ها را در بر میگیرد.

در عمل جایگزینى شوونیزم فارس و پان ایرانیسم با پان فارسیسم ، حاکمیت جمهورى اسلامى را بعنوان تجسم واقعى شوونیزم فارس از زیر ضرب درمیآورد و مردم را باصطلاح بدنبال نخود سیاه مى‌فرستد یعنى آنان را بمبارزه با ملت فارس دعوت مى‌کند که هیچ جایگاه خاصى در حاکمیت جمهورى اسلامى ندارد و همانقدر در آن حضور دارد که سایر عناصر وابسته به دیگر ملت‌ها. ازین برخورد کور ناسیونالیست‌ها جمهورى اسلامى به‌بهترین شکلى در پیشبرد سیاست‌هاى شانتاژ خود سود میبرد که تاٌثیر جوک خاتمى در انتخابات اخیر و قیام متعاقب آن مثال بارز أنست. در گذشته نیز رژیم سیاست مشابهى را در برخورد با جنبش‌هاى دمکراتیک بکار گرفته و با اعمال فشار بریکى و آزادى نسبى دیگرى آنها را رو در روى هم قرارمیداد: از جمله طرح تقیسم سندیکاى سرتاسرى کارگران به بخشهاى محلى و ملى که از سوى برخى ناسیونالیست‌ها طرح گردید و مورد مخالفت فعالین کارگرى قرار گرفت. و یا شانتاژ عناصرى همچون ملاحسنى در مقابله با توسعه‌طلبى ناسیونالیست‌هاى کرد در آذربایجان که به دشمنى میان ترک‌ها و کردها انجامید. ملت‌هائیکه که در مبارزه علیه رژیم فاشیست جمهورى اسلامى متفقین بالقوه بشمار مى‌آیند.

دربرابر این برداشت ناسیونالیستى از مسئله ملى در ایران برداشت دمکراتیک قرار دارد که مسئله ملى را نه براساس منافع ملت‌ها که بر اساس حقوق دمکراتیک آنها تعریف میکند و مبارزه ملت‌ها براى کسب حقوق دمکراتیک خود را جزئى از مبارزه دمکراسی خواهى در ایران میپندارد. چنین مبارزه‌اى که بر مبناى حقوق بشر و سایر موازین بین‌المللى استوار است براى همه جهانیان قابل درک بوده و ناگزیر تاٌئید و همدردى همه مجامع جهانى را برمیانگیزد.۶

تنها این برداشت دمکراتیک از مسئله ملى که علاوه بر بعد اتنیک، بعد سیاسى آنرا نیز مد نظر دارد میتواند برنامه مبارزاتى براى جنبش ملى ارائه دهد، برنامه‌اى که در آن دشمن اصلى رژیم جمهورى اسلامى است و سایر جنبش‌هاى دمکراتیک متحدین اصلى جنبش ملى در مبارزه براى دمکراسى هستند که باید توسط آن متشکل شده و براى ارائه آلترناتیو جمهورى اسلامى بکارگرفته شوند. در این مبارزه براى کسب قدرت سیاسى جنبش ملى متقابلاٌَ به سایر جنبشهاى دمکراتیک، چه از نظر مادى و چه از نظر معنوى نیازمند است.

دمکرات‌ها جنبش ملى را نه بمثابه یک حزب یا تشکیلات سیاسى که مجموعه‌اى از آحاد مختلف ملت مى‌شناسند که براساس موقعیتشان درجامعه داراى مواضع ایدئولوژیک متفاوت چپ و راست، مترقى یا ارتجاعى هستند. آنها بخوبى میدانند که تنها با نزدیکى با سایر جنبش‌هاى دمکرات میتوان جنبش ملى را از تفکرات ارتجاعى پاک کرد وسکولاریسم آنرا تضمین نمود. براىمثال از ختنه کردن دختران و سایر اجحافاتى برزنان میتوان نام برد که در میان برخى ملت‌ها شایع است و همکارى با جنبش سرتاسرى زنان میتواند نقطه پایانى بر این اندیشه و رفتارهاى پس‌مانده قرون وسطائى نهد. اینست نقش سازننده‌اى که سایر جنبش‌هاى دمکراتیک از نظر معنوى بر جنبش ملى دارند. البته ناسیونالیستها با عنوان کردن برنامه سکولار برخى از تشکیلات جنبش ملى سعى دارند کل جنبش ملى را سکولار و دمکرات قلمداد کنند که با اینکار چشم برواقعیت‌هاى موجود مى‌بندند و درعمل برادامه این رفتارهاى قرون وسطائى صحه مى‌گذارند و به‌ بقاى آنها کمک مى‌کنند که این چیزى جز نقض غرض نیست.

از نظر مادى نیز جنبش ملى به جنبش‌هاى دمکراتیک و فضاى باز سیاسى برآمده از فعالیت آنها سخت نیازمند‌است. رشد وپیشرفت جنبش ملى تنها در جریان دمکراتیزه شدن جامعه امکانپذیر است. مقایسه شرایط اختناق محمدرضاشاهى که در آن اجازه نشر یک صفحه بزبان ملت‌ها داده نمیشد با دستآوردهائى که انقلاب ۱۳۵٧ براى جنبش‌هاى ملى داشت و در اصول ۱۵و ۱٩ قانون اساسى تبلور یافت، نشانگر این حقیقت است که موجودیت جنبش‌هاى ملى در گرو شرایطى دمکراتیک مى‌باشد، چرا که خود، جنبشى دمکراتیک بشمار میآید. ایجاد چنین شرایطى تنها درسایه همراهى و همکارى با سایر جنبش‌هاى دمکراتیک امکان‌پذیر است و بس. در طول ۴ سال حکومت احمدى نژاد شاهد آن بودیم که چگونه دستآوردهاى جنبش‌هاى ملى یکى پس از دیگرى طمعه آتش شوونیزم حکومتى گردیدند که این سیاهه‌اى طولانى دارد از ممنوعیت نام کودکان و اماکن بزبان ملت‌ها گرفته تا دستگیرى و قتل صدها فعال سیاسى آنها. و اکنون نیز از برکت اختناقى که حکومت نظامى برآمده از کودتا اعمال کرده است ده‌ها فعال جنبش‌هاى ملى ناچار به جلاى وطن شده‌اند که این مرگى تدریجى براى آنها بشمار مى‌آید و نه شهادتى در مبارزه که چونان ننگى بر پیشانى رژیم نقش بربندد و رسوایشان کند.

در چنین شرایطى رهبران ناسیونالیست جنبش‌هاى ملى باید بدانند که آویختن به ‌گفتمان "سیاست واقع‌بینانه" زهر تبلیغاتى را که سالهاست ذهن فعالین هوادار خود را با آن انباشته‌اند از میان نخواهد برد و ناسیونالیست‌ها براى شکافتن و بیرون آمدن از پیله‌اى که بدور خود تنیده‌اند چاره‌اى جز پذیرش برنامه دمکراتیک براى مبارزه ملى ندارند که در آن مسئله ملى بر اساس حقوق دمکراتیک ملت‌ها تعریف میشود و مبارزه أنها براى کسب حقوقشان جزئى جدائى‌ناپذیر از مبارزه دمکراسی خواهى در ایران بشمارمى‌آید و ازین‌راه سیاسى شدن جنبش‌هاى ملى بمعناى همراهى و همکارى با سایر نیروها و جنبش‌هاى دمکراتیک را دردستور روز خود دارد.

درین راه ناسیونالیست‌ها براى رسیدن به خواسته‌هاى ملى خود، دمکرات‌هاى جنبش ملى را در کنار خود خواهند داشت. وگرنه محکوم به درماندگى و اتخاذ سیاست‌هاى ناسیونالیسم کور خواهند بود که عقیم بودنشان سالهاست که باثبات رسیده است. در اینصورت از تودهاى میلیونى جدا خواهند افتاد و با واگذارى امر رهبرى آنان به نیروهاى سیاسى رقیب همچون اصلاح‌طلبان، جنبش ملى را به انفعال و بن‌بست خواهند کشانید که مورد قیام اخیر مثال بارز آنست که فرصتى تاریخى براى جنبش ملى بود و چه آسان از دست رفت.

از: www.hamraahaan.com


Source: http://www.azer-online.com/azer/?p=2419

No comments:

Post a Comment