ممکن است دیر یا زود، جغرافیای ایران از طریق یک درگیری خونین داخلی از هم بپاشد، و جامعه فارس برای همیشه به حاشیه رانده شود. لطفا این مطلب را در دسترس عموم قرار دهید، تا روشنفکر و سیاسی کار جامعه فارس بعدا ادعا نکند، که کسی، راه حلی برای مسئله ملیتهای جغرافیای ایران، پیشنهاد نکرد.
در باره حل مسائل ملی خلقهای ایران،
توجه ما در وهله اول و یا از همان قدم اول، باید بر اساس رعایت "حقوق طبیعی" و کنوانسیون حقوق بشر استوار باشد. شاید عنوان این مطلب برای افرادی به صرفه نباشد. اما تاکید بر این نکته بسیار مهم، و تعیین کننده است. لازم به یاد آوریست که ملیتهای ایران، اولین مردمانی نیستند، که میخواهند خود را از چنگ یک رژیم دیکتاتور!،
رهائی بخشند. برای رهائی از یک سیستم ارتجاعی باید هر کسی! دمکراسی را " اول از خود، و از وجدان خود شروع بکند." معنای فلسفی آن این است، که بحقوق انسانی دیگران، مثل حقوق خود، احترام بگذارد. و به وجدان خود دروغ نگوید. و حس بشر دوستی، و وظیفه اخلاقی خود را، بعنوان وظیفه انسانی بحساب بیاورد. لازم است بمحضرتان برسد، که بحث "حقوق انسانی"، و "حقوق طبیعی" در فلسفه اروپای غربی بعنوان اصل حقوق انسان با حساسیت تمام مطرح است. و این تفکر فلسفی پایه گذار تمدن مدرن، رعایت حقوق انسانی، و آزادیهای اروپای امروزی است. و منظور از حقوق انسانی، در واقع "حقوق طبیعی" انسان است، که فلاسفه اروپائی، اعم از " اسپینوزا" فیلسوف بهودی اصل هلندی، پدر دمکراسی مدرن امروز، و "هووبست" فیلسوف انگلیسی و پایه گذار سیستم دولتی مدرن اروپائی، اساس فلسقه سیاسی خود را بر پایه همین امر نهاده اند، و نتیجه آن دمکراسی واقعا موجود اروپای غربی امروزیست.
وقتی از دمکراسی اروپائی صحبت میشود، منظر مدینه فاضله نیست. هدف در اینجا سیستمی است که ملیتهای مختلف با رعایت حقوق انسانی یکدیگر، میتوانند بدون جنگ و خونریزی و با احترام نسبت به شان انسانی هم، در کنار یکدگر زندگی بکنند. البته من فعلا وارد این بحث نمیشوم . چون جایش اینجا نیست. و خیلی از سیاسی کاران و کسانیکه از دمکراسی دم میزنند، تابحال کلمه "حقوق طبیعی انسان" که یک بحث بسیار مهم فلسفی است، حتی بگوششان نیز نخورده است. تابحال هم ندیده ام که از جانب روشنفکران جامعه فارس در این خصوص بحثی صورت بگیرد. چون اصلا به صرفشان نیست! چون جامعه فارس اصلا تو باغ نیست. و از محتوای بحث فلسفی، و احترام بحقوق انسان پرت است.
در جامعه فارس اصلا فلسفه و "حقوق طبیعی" انسان، مفهوم ندارد، و شناخته شده نیست. این بحث یکی از ارکان مهم فلسفه دمکراسی موجود اروپای غربیست. و روشنفکران سیاسی فارس با چنین بحثی آشنا نیستند. آنها اغلب، با کلی گوئیهای بی سر و ته، و یا با نمود بظاهر چپ، بحث طبقاتی را بمیان میکشند، و از آزادیهای تخیلی صحبت میکنند، بی آنکه پایه و اساس و معیار عملی و علمی آنرا مشخص بکنند. و بی آنکه به "حقوق طبیعی" و شان و منزلت انسان به عنوان موجود متفکر،اشاره ای کرده باشند، با کلی گوئی شعار میدهند. با وجودیکه فلسفه مارکسیسم بیشر به مسائل اکونومیک عطف نظر دارد، اما فلسفه "حقوق طبیعی" بیشتر به هویت زبانی، فرهنگ سیاسی، منزلت، و شان انسان بعنوان یک موجود طبیعی، که ریشه در تبیین حقوق مادر زادی انسان دارد، میپردازد. احقاق حقوق نامبرده در ترکیب اجرای اصول دمکراسی در قالب پارلامنتاریسم،و پلورالیسم سیاسی پایه و اساس دمکراسی مدرن امروزی را تشکیل میدهد.
البته شاید تقصیر آنان نیست، چون اگر قرار بود کشور پرتی مثل ایران صاحب اندیشمندان فلسفی میبود!، میشد، مثل فرانسه، آلمان، ایتالیا، انگلیس، هلند، و امثالهم. متاسفانه جامعه فارس دنبال شاهنامه خواندن است و بجای بررسی اساس و ارکان و پایه ریزی علمی دمکراسی انسانی، و احترام بحقوق بشر، در رویای عصر پارینه سنگی بسر میبرد. و بجای احترام و به رسمیت شناختن حقوق طبیعی انسان، با گستاخی تمام به توهین و تحقیر ملیتها می پردازد. و برای جوکهای زننده، و توهین آمیز، و تحقیر ملیتهای غیر فارس، هزینه های هنگفتی صرف میکند.
در خصوص راه حل مسئله ملیتهای ایران که مهمترین مسئله سیاسی ایران است:
اینجا پاسخ ما بطور مختصر بشرح ذیل آورده میشود:
1. قدم اول، احترام به حقوق بشر. حقوق بشر مختص جامعه فارس نیست. حقوق بشر به تمام انسانهای کره زمین اتلاق میشود. و هرکس از نظر وجدانی، و اخلاقی باید بدان احترام بگذارد.
2. باور وجدانی به دمکراسی. احترام به رای دیگران! یعنی انسان شمردن دیگران! و محترم شمردن خواست آنان. محترم شمردن رای و اراده آنان! و به رسمیت شناختن حقوق انسانی آنان. اعم از ملی، مدنی، زبانی ـ فرهنگی، و آزادیهای سیاسی.
3. سیاسی کار، و یا روشنفکر جامعه فارس! دمکراسی را، اول باید از وجدان خود شروع بکند. و به آن از نظر وجدانی، و وظیفه انسانی باور داشته باشد. باور داشتن به دمکراسی برسمیت شناختن حقوق انسان است. و باور داشتن بحقوق انسان را باید در عمل نشان داد. و از کلی گوئی، و شعارهای توخالی دوری کرد.
اکنون سئوال این است که آیا روشنفکر و یا سیاسی کار جامعه فارس از نظر اخلاقی و وجدانی به این مرحله از رشد فکری رسیده است، که دیگران را آدم بحساب بیاورد، و به حقوق آنان احترام بگذارد؟
اگر جواب منفی باشد، در غیر اینصورت، حتا دمکرات ترین، و بهترین قانون دنیا نیز در ایران، غیر قابل اجرا خواهد بود.
پس اولین انقلاب! انقلاب اخلاقی و انقلاب وجدانی است! و معنای علمی آن یعنی انسان شمردن دیگران، و حترام گذاشتن به "حقوق طبیعی" انسان، و به رسمیت شناختن حقوق زبانی، فرهنگی، مدنی، و آزادیهای سیاسی انسان است.
در چنین شرایطی، شانس برابر و مطلوب برای انسان ایرانی تامین میشود، و پایه های صلح،تفاهم، همزیستی، و رفاه عمومی پایه ریزی میشود.
دمکراسی از آسمان نازل نمیشود. پایه و اساس دمکراسی خود مردم است، و احترام به رای آنان! این مردم، ویا تک تک انسان های یک جامعه است، که بخشی از حقوق طبیعی خود را به دولت واگذار میکند، تا از حقوق تک تک افراد جامعه محافظت کند. در واقع تعیین یک دولت از طریق مردم صورت میگیرد. و قدرت اجرائی دولت همان قدرت مردم است. و بدون رای و قدرت مردم دولت هیچ کاره است.
بدین دلیل دولت باید مثل دول اروپای غربی خدمتگزار و تحت فرمان جامعه باشد. و مجری قوانین حقوق بشر و محافط حقوق طبیعی تک تک انسانهای آن جامعه و ملیتهای آن باشد.
حتا در کشور های جند ملیتی مانند، سوئیس، کانادا، ایتالت متحده آمریکا،... و امثالهم.
در واقع عملی ساختن حقوق بشر، از رعایت "حقوق طبیعی" انسان سر چشمه میگیرد. و از این جهت حائز اهمیت جدی است. و محتوای علمی این تفکر، ملل ایران را با حفظ شان انسانی، و احترام به حقوق انسانی،و مدنی آنان، آنها را بعنوان عضو جامعه با حقوق انسانی محسوب میدارد! و پایه ریزی قانونی و اجرای عملی این امر مهم، برای جلو گیری از خونریزی، و جنگ داخلی، قدم نخست، و اقدام مثبت است.
و این بمعنای آن است، که دارندگان چنین تفکر فلسفی، به رای ملیتهای سرزمین ایران احترام میگذارند. تفکر و عملی که به آن دمکراسی اتلاق میشود. و بدون چنین پیش شرط های اخلاقی و وجدانی، ایران همانی خواهد بود که هست. دیکتاتوری، سرکوب، اعدام، زندان و شکنجه، تبلیغات نژادی، جنگ، خونریزی، چپاول، نفرت از دیگران، اعتیاد، دزدی، بیکاری، فقر، فساد اداری، درگیری، رشوه خواری، عقب ماندگی، فقرفرهنگی، فقر علمی، فقر فلسفی ، عدم رشد علم و صنعت، عدم رشد هنر، موسیقی، ...و هزاران مشکلات دیگر گریبان جامعه ایران را خواهد فشرد. و حتا با روی کار آمدن دولت جدید، بدون حل معضل ملیتها!، جغرافیای ایران دوباره بسوی یک دیکتاتوری جدید سوق داده خواهد شد. و در یک شرایط جنگی جامعه از رشد خود باز می ماند.
و اگر سیاسی کاران جامعه فارس از نظر وجدانی و اخلاقی به این مرحله از رشد فکری نرسیده باشند، که به "حقوق طبیعی" انسانهای دیگر احترام بگذارند، حتا بهترین قانون نیز در ایران کار ساز نخواهد بود. پس برای حل معضل حقوق ملیتها، اولین قدم، و اولین انقلاب!، انقلاب اخلاقی، انقلاب وجدانی است. یعنی احترام به "حقوق طبیعی انسان"، و قبول حقوق زبانی، فرهنگی، مدنی، و آزادیهای سیاسی، ملیتهاست. در چنین شرایطی است، که شانس برابری مدنی، و تساوی حقوق انسانی برای ملیتهای ایرانی ممکن میگردد.
اما بنا بر تجربه عینی، و با توجه به شناخت از روحیه خود بزرگ بینی راسیسم حاکم در جامعه فارس، که از "نارسیسم" آن ناشی میشود، و با توجه به خود شیفتگی، و گستاخی روشنفکران جامعه فارس، و بنا بر روند تاریخ صد ساله اخیر، سیاسی کار و روشنفکر جامعه فارس به این آسانی "حقوق طبیعی"، انسان را قبول نخواهد کرد، چون این جامعه از نظر روانی، بطرز هولناکی، شیفته خودش است. و با خودش سرو کار دارد.
و اصلا نمی داند که "حقوق طبیعی" و مسئولیت آن چیست. و از طرفی چون از نظر اخلاقی، و وجدانی، بدان عادت ندارد و خو نگرفته است! و خود را آقای دیگران بحساب میآورد. درنتیجه اعمال چنین سیاستی، ممکن است دیر یا زود، جغرافیای ایران از طریق یک درگیری خونین داخلی از هم بپاشد، و جامعه فارس برای همیشه به حاشیه رانده شود. لطفا این مطلب را در دسترس عموم قرار دهید، تا روشنفکر و سیاسی کار جامعه فارس بعدا ادعا نکند، که کسی، راه حلی برای مسئله ملیتهای جغرافیای ایران، پیشنهاد نکرد. ما میگوئیم: اولین شرط حل معضل سیاسی جامعه جغرافیای ایران، احترام، به "حقوق طبیعی"، و باور واقعی به "دمکراسی" است که هر فردی، باید آنرا، اول از خودش، از وجدان خود شروع بکند. و به آن باور وجدانی داشته باشد. تا بهره مندشدن از حقوق انسانی را برای همه مردم جامعه ممکن سازد. و بدون باور وجدانی، و انقلاب درونی، در خود، نسبت به حقوق بشر، و حقوق طبیعی انسان، مشکل دمکراسی، و مشکل ملیتهای ایران، حل نخواهد شد.
و همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند. و وضع روز به روز بدتر خواهد شد. بعضی ها شعار میدهند؛ اگر رژیم دیکتاتور اسلامی برود، همه چیز درست میشود، چنین شعارها و کلی گوئی های بدون برنامه ریزی صحیح حقوق طبیعی، و بدون باور به حقوق انسان، و بدون عملی ساختن پایه های اجرائی آن، در واقع گول زدن مردم است. و بدون آلترناتیو سیستم پارلامنتاریسم و پلورالیسم سیاسی، و احترام به حقوق ملی، مدنی، فرهنگی، و حق تعیین سرنوشت ملیتهای ایران، حتا با رفتن رژیم استبداد اسلامی نیز، نه تنها وضع موجود تغییر اساسی نخواهد کرد، بلکه دیکتاتور های جدیدی ظهور خواهند کرد.
No comments:
Post a Comment