به نظر میرسد که کل منطقه از شاخ آفریقا تا مرزهای هند به سمت نوعی از بنیادگرایی در حرکت است. منطقه همیشه ملتهب خاورمیانه این روزها چون خرمن کاهیست که یک جرقه کوچک آن را به آتش میکشد. این جرقهها نیز کم نیستند و دامنه آن از حمله به سفارت بریتانیا در تهران تا شلیک موشک از جنوب لبنان را شامل میشود. سوال اصلی شاید این باشد که کدام یک از این جرقهها سرانجام لهیب آتش را در پی خواهد داشت.
چهارم نوامبر ١٩٩٥ مردم حاضر در خیابان "ابن گبیرول" تلآویو صدای شلیک گلولهای را شنیدند که لحظاتی بعد به زندگی اسحاق رابین نخستوزیر وقت اسراییل خاتمه داد.
جامعه اسراییل که به شدت از این حادثه در شوک فرو رفته بود، نخست انگشت اتهام خود را به طرف اسلامگرایان و گروههای فلسطینی گرفت؛ اما اندکی بعد مشخص شد که هیچ مسلمان یا فلسطینی در ترور رابین نقش نداشته و ایگال امیر جوان ٢٥ ساله و تندروی یهودی دست به این ترور زده بود.
رابین که تلاش زیادی برای دستیابی به صلح با فلسطینیان کرده بود، برخلاف پیشینیان خود امتیازهای زیادی به فلسطینیان داده و از مواضع سنتی اسراییل در این زمینه عقبنشینی آشکاری کرده بود که این موضوع باعث شده بود گروههای دست راستی و تندروی اسراییل را خشمگین کند.
اندکی پس از کنفرانس اسلو و در شرایطی که همه چیز برای دستیابی به صلحی پایدار و نسبتا منصفانه میان طرفین اسراییلی و فلسطینی فراهم شده بود، یاسر عرفات رهبر وقت فلسطینیها در امضای توافق نهایی دچار تردیدهایی جدی شده بود. وی پس از سالها مبارزه در راه آرمانهایش اکنون خود را در برابر رهبری اسراییلی میدید که به شکلی شگفتآور و بیسابقه دست به عقبنشینی زده بود. عرفات اما، هنوز اطمینان داشت که با سرسختی میتواند امتیازهای بیشتری برای ملتش به دست بیاورد.
معروف بود که عرفات موفق شده ٩٥ درصد خواستههای فلسطینیان را بر کرسی نشانده و طرف اسراییلی را وادار به موافقت با آنها کند، اما این ٥ درصد باقیمانده که بیشتر اختلاف بر سر چند کیلومتر مربع زمین بود، باعث شد تا ابوعمار توافق صلح را امضا نکند.
بیل کلینتون رییسجمهور وقت آمریکا که تمامی تلاشهایش به در بسته سرسختی عرفات بر سر آن ٥ درصد معروف خورده بود، در آخرین تماس تلفنیاش با عرفات پیشبینی تاریخی کرد که به شکلی شگفتآور صحیح از آب درآمد.
کلینتون پس از آنکه چهل دقیقه مذاکره تلفنیاش با عرفات به نتیجه نرسید و ابوعمار در نهایت به امضای توافق صلح پاسخ منفی داد، خطاب به وی گفت که «آقای رییس! دیری نخواهد گذشت که راست سنتی و تندروهایی در اسراییل بر سر کار خواهند آمد که کمترین امتیازی به شما نخواهند داد و در آن زمان شما پشیمان خواهید شد».
پس از رابین که در دوره نخستوزیری خود به توافق صلح با اردن دست یافت و روابط اسراییل با بسیاری از کشورهای عربی را نیز عادی کرد، گروهی از سیاستمداران مانند ایهود باراک، آریل شارون، ایهود اولمرت و سرانجام بنیامین نتانیاهو بر سر کار آمدند که اندک اعتقادی به لزوم صلح با فلسطینیان نداشتند و هر کدام در دوره نخستوزیری خود دست کم یک حمله نظامی یا جنگ را علیه همسایگانشان رهبری کردند.
بدین ترتیب بود که فصلی کوتاه و استثنایی در حیات سیاسی اسراییل با شلیک گلوله ایگال امیر خاتمه یافت و پانزده سال پس از آن تاریخ، نتانیاهو عملا آخرین میخها را بر تابوت مذاکرات صلح زد و حتی حاضر نشد برای دستیابی به صلحی شکننده با فلسطینیها، شهرکسازی در سرزمینهای آنها را برای چند روز کوتاه متوقف کند.
یک سال و نیم پس از ترور رابین، مردم ایران بر خلاف تمام پیشبینیها تصمیم گرفتند از طریق صندوقهای رأی، سیاستهای کشورشان را تغییر دهند. محمد خاتمی و تیم اصلاحطلب او بر سر کار آمدند تا میانهروی و گفتمان صلح را جایگزین تندروهای معمول ایران در منطقه و جامعه جهانی کنند.
در شرایطی که اسراییل پس از رابین قدم به قدم به تندروی بیشتری متمایل میشد، لایههای پشت پرده قدرت در ایران نیز تجربه دولت و چهرههای میانهرو را بر نتافتند تا سرانجام احمد جنتی همچون ایگال امیر با ترور سیاسی تمامی چهرههای اصلاحطلب؛ عملا دولتی را در ایران بر سر کار آورد که همسنگ و هم شأن دولتهای دست راستی اسراییل بود.
نقطه پایان در اسراییل با انتخاب بنیامین نتانیاهو به نخستوزیری و در ایران با انتخاب مجدد محمود احمدینژاد به ریاست جمهوری بر صفحه سفید صلح گذاشته شد تا پس از آن منطقه در مهی غلیظ فرو رود.
با این همه اما، این پایان ماجرا نبود. با شروع آنچه به نام "بهار عربی" معروف شد، رهبران عربی یک پس از دیگری از سریر قدرت به زیر کشیده شدند. اعراب در خیابانها بودند تا برای نخستین بار در تاریخشان؛ سرنوشت خود را در دست گرفته و دولتها و مجلسهای منتخبی را بر سر کار آورند.
گمان بر این بود که این حرکتها منجر به ایجاد نوعی از دموکراسی در این جوامع دچار خفقان خواهد شد و اندک اندک چهره منطقه پر تنش و ملتهب خاورمیانه تغییر خواهد کرد؛ اما این فقط شکل ظاهری معادله است.
نگاهی به آنچه در تونس، لیبی، مصر و حتی لبنان میگذرد؛ به خوبی نشان میدهد که این روند قدرتگیری اصلاحطلبان و دموکراسیخواهان در بهار عربی نیست؛ بلکه حرکت این جوامع به سمت نوعی هویتسازی بر گرفته از اسلام و عناد با اسراییل و غرب است.
در تونس، اسلامگرایان در انتخابات پارلمانی پیروز میشوند و سطح بحثهای جاری سیاسی به جای بررسی قانون اساسی و ساختار دولت و آزادیهای اجتماعی؛ به ممنوعیت یا آزادی حجاب و قوانین اسلامی تنزل پیدا میکند.
در لیبی، هدفی که در سقوط قذافی ترسیم شده بود؛ چشم همگان را بر روی قدرت گرفتن روز افزون سلفیها بست، بطوریکه نخستین اظهارات مصطفی عبدالجلیل رهبر فعلی لیبی در مورد تعدد زوجات و لزوم پایبندی به قوانین اسلامی، گویی شوکی به جامعه جهانی آن هم پس از قتل وحشیانه معمر قذافی به دست انقلابیون وارد کرد.
اخوان المسلمین در مصر پیروز انتخابات میشوند و حزبالله لبنان عملا کنترل دولت و تصمیمگیریهای آن را در اختیار میگیرد و هر گاه که نتواند این خواستهها را به شکل صد در صد بر کرسی بنشاند، بر اساس رویه معمول خود،موشکی به طرف اسراییل شلیک میکند تا به همگان یادآور شود که در چشم به هم زدنی توان آن را دارد که کل منطقه را به آتش بکشد.
همین وضعیت در کشورهای دیگری مثل مراکش و یمن نیز اتفاق افتاده، بطوریکه در این کشورها نیز اسلامگراها بر سر کار آمدهاند. در افغانستان وضعیت از این نیز مضحک تر شده و با گذشت ده سال از حمله آمریکا به افغانستان و سقوط طالبان، اکنون بار دیگر همه به سمت این جریان در حرکت هستند و هر کدام برای امتیاز دادن به طالبان و تفکر طالبانی از دیگری سبقت میگیرند.
اینگونه به نظر میرسد که کل منطقه از شاخ آفریقا تا مرزهای هند به سمت نوعی از بنیادگرایی در حرکت است. حمله اصولگرایان به سفارت بریتانیا در تهران همانقدر عجیب و برخلاف تمامی عادات و رسوم جهانی است که نمایش توحش در میدان التحریر قاهره و تجاوزهای مکرر در ملأ عام به خبرنگاران و معدود زنانی که فریب نوای خوش دموکراسی را خورده و قصد داشتند پیام این ملت را به جهانیان مخابره کنند، اما به قربانیان بزرگ موهای بور و چشمهای آبیشان تبدیل شدند.
منطقه همیشه ملتهب خاورمیانه این روزها چون خرمن کاهیست که یک جرقه کوچک آن را به آتش میکشد. این جرقهها نیز کم نیستند و دامنه آن از انفجار تهران گرفته تا شلیک موشک از جنوب لبنان و از حمله سفارت بریتانیا تا تظاهرات ضد دولتی در اسراییل و درگیریهای مرزی بین اسراییل و همسایگانش را شامل میشود. سوال اصلی شاید این باشد که کدام یک از این جرقهها سرانجام لهیب آتش را در پی خواهد داشت!
شلیک هفده سال قبل ایگال امیر، تنها شلیک به مغز یک سیاستمدار نبود؛ بلکه گلولهای بود که بر پیشانی میانهروی نشست و هرگونه امید برای برقراری آرامش در خاورمیانه را به محاق فراموشی برد.
http://www.persian.rfi.fr
No comments:
Post a Comment