Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

خانم اجازه ؟


خانم اجازه ؟
کمی دیر شده ام تا سنگ ریزه های ساحل
دیر شده ام تا گوش ماهی های دریای همیشگی مکران
می خواهم صدای ساییده شدن قلبم را
در امواج بلند و با شکوه مکران 
خلیج به خلیج در گپتان پیراهنم
تا خانه نویی پدر ببرم
خانم اجازه ؟
وقتی می گویید دیر وقت است
و خورشید به افق کوه های مغرب دمیده است
دلم برای کسی تنگ می شود
که بارها حسنک کجایی را برایم دیکته کرده بود
و من به دلیل محو تماشای خودش
دیکته ام همیشه صفر بود !
خانم اجازه ؟
دست و دلم به درس نمی رود
باید گوش ماهی جمع کنم
خانم . . خانم . . خانم
اجازه ؟
نه . . بی اجازه
این دستهایم و این خط کش
فقط یک نفس تا چهل روز
خانه نویی پدر باقی است
من باید صدای گوش ماهی ها را
به مزار بلوچستان ببرم
پدرم خواب دریا را می بیند
( نسرین بهجتی )

No comments:

Post a Comment