1
اگر آنچه در اسکاتلند انگلستان اتفاق افتاد در یککشور درحالتوسعه رخ داده بود، تاکنون نتایج کاملا متفاوتی بهبار آمده بود. اگر بریتانیا به جای آنکه کشوری کاملا دموکراتیک باشد، کشوری توسعهنیافته و غیردموکراتیک میبود و شماری از مردم یکمنطقه آن به نام اسکاتلند، خواهان جدایی و استقلال میشدند، تاکنون نیروهای هوایی انگلستان مواضع جداییطلبان را به دفعات بمباران کرده بود، زندانهای این کشور مملو از تجزیهطلبان و تروریستهای اسکاتلندی میبود، مناطق وسیعی از اسکاتلند تحتاشغال ارتش انگلستان قرار گرفته و در بخشهای دیگری از آن اعلام حکومتنظامی شده بود، از لندن به ادینبورگ - مرکز اسکاتلند- و سایر شهرهای دیگر آن با ستون نظامی میبایستی رفتوآمد میشد و جداییطلبان در ارتفاعات اسکاتلند با ارتش انگلستان درحال نبرد بودند و سایر صحنهها و تصاویری که هر روزه در اخبار جلوی چشمان جهانیان در مناطقی که دچار مشکلات مشابه هستند، اتفاق میافتادند. بهعلاوه مقامات انگلیسی در لندن، حرکت استقلالطلبی در اسکاتلند را حاصل توطئه مرموزی از سوی طرفهای خارجی میدانستند که با ایجاد تفرقه میان دو ملت اسکاتلند و انگلستان که قرنها در صلح و آرامش در کنار یکدیگر به سر بردهاند، میخواهند انگلستان را تضعیف کنند.
پرسش ساده آن است که چرا در جریان استقلالخواهی مردم اسکاتلند، نه یکفشنگ مشقی شلیک شد، نه یکاسکاتلندی با اتهام تجزیهطلبی مواجه شد، نه حتی یکثانیه اعلام وضعیت فوقالعاده در اسکاتلند ضرورت پیدا کرد و نه رقبای لندن – فرانسه یا آلمان- متهم شدند که در پشت تحولات اسکاتلند قرار دارند و «بریتانیا» را به زانو در آوردند. کمترین نکتهای که علیالقاعده میبایستی اتفاق میافتاد آن بود که پای نفت دریای شمال که چسبیده به اسکاتلند است، به میان میآمد. انگلیسیها، شرکتهای بزرگ نفتی و اسکاتلندیها را متهم میکردند که پای آنها در جریان استقلالطلبی اسکاتلند در میان است؛ اما این اتفاق هم نیفتاد.
مشابه همین وضعیت، چند سال پیش در استرالیا رخ داد، استرالیا در حقیقت، وابسته به بریتانیاست و سفارت استرالیا در همین تهران خودمان، تصویر ملکه انگلستان را بهعنوان رییس کشور بر دیوار نصب کرده است. جریانات سیاسی چپ در استرالیا مدتها بود برای جدایی این منطقه از انگلستان تبلیغ میکردند. حزب کارگر وعده داده بود، اگر به قدرت برسد موضوع استقلال استرالیا از بریتانیا و جمهوریشدن آن کشور را به همهپرسی خواهد گذارد. آن حزب در انتخابات برنده شد و رفراندوم هم صورت گرفت. بیش از 60درصد مردم استرالیا، رای دادند که نمیخواهند این کشور، یک جمهوری مستقل شود. همچنانکه دو روز پیش هم بیش از نیمی از مردم اسکاتلند، رای مشابهی دادند.
در واقع، نخ تسبیح نامریی که باعث میشود با وجود آن همه تبلیغات ملیگرایان و موافقان جدایی اسکاتلند از بریتانیا، مردم اسکاتلند ترجیح دهند مستقل نشوند و جزیی از بریتانیا باقی بمانند، دموکراسی است. دقیقا اگر امروزه هزاران جداییطلب اسکاتلندی بهواسطه فعالیتهای جداییطلبانه در زندانهای انگلستان به سر میبرند یا به جای حاکمیت دموکراسی، همواره در معرض محدودیت قرار گرفته بودند، آیا همچنان رای به باقیماندن با انگلستان را به صندوق میریختند؟ چه بخواهیم چه نخواهیم، جامعه بریتانیا آنقدر توسعه یافته و حاکمیت قانون در آن کشور پررنگ است که وقتی همهپرسی برگزار میشود، اکثریت دلیلی بر جدایی از بریتانیا نمیبینند، همچنان که چندسال پیش، استرالیاییها هم دلیل برای جدایی پیدا نکردند. گمشده همه مردم جهان، همان احترام به قانون و قواعد مردمسالاری است.
پرسش ساده آن است که چرا در جریان استقلالخواهی مردم اسکاتلند، نه یکفشنگ مشقی شلیک شد، نه یکاسکاتلندی با اتهام تجزیهطلبی مواجه شد، نه حتی یکثانیه اعلام وضعیت فوقالعاده در اسکاتلند ضرورت پیدا کرد و نه رقبای لندن – فرانسه یا آلمان- متهم شدند که در پشت تحولات اسکاتلند قرار دارند و «بریتانیا» را به زانو در آوردند. کمترین نکتهای که علیالقاعده میبایستی اتفاق میافتاد آن بود که پای نفت دریای شمال که چسبیده به اسکاتلند است، به میان میآمد. انگلیسیها، شرکتهای بزرگ نفتی و اسکاتلندیها را متهم میکردند که پای آنها در جریان استقلالطلبی اسکاتلند در میان است؛ اما این اتفاق هم نیفتاد.
مشابه همین وضعیت، چند سال پیش در استرالیا رخ داد، استرالیا در حقیقت، وابسته به بریتانیاست و سفارت استرالیا در همین تهران خودمان، تصویر ملکه انگلستان را بهعنوان رییس کشور بر دیوار نصب کرده است. جریانات سیاسی چپ در استرالیا مدتها بود برای جدایی این منطقه از انگلستان تبلیغ میکردند. حزب کارگر وعده داده بود، اگر به قدرت برسد موضوع استقلال استرالیا از بریتانیا و جمهوریشدن آن کشور را به همهپرسی خواهد گذارد. آن حزب در انتخابات برنده شد و رفراندوم هم صورت گرفت. بیش از 60درصد مردم استرالیا، رای دادند که نمیخواهند این کشور، یک جمهوری مستقل شود. همچنانکه دو روز پیش هم بیش از نیمی از مردم اسکاتلند، رای مشابهی دادند.
در واقع، نخ تسبیح نامریی که باعث میشود با وجود آن همه تبلیغات ملیگرایان و موافقان جدایی اسکاتلند از بریتانیا، مردم اسکاتلند ترجیح دهند مستقل نشوند و جزیی از بریتانیا باقی بمانند، دموکراسی است. دقیقا اگر امروزه هزاران جداییطلب اسکاتلندی بهواسطه فعالیتهای جداییطلبانه در زندانهای انگلستان به سر میبرند یا به جای حاکمیت دموکراسی، همواره در معرض محدودیت قرار گرفته بودند، آیا همچنان رای به باقیماندن با انگلستان را به صندوق میریختند؟ چه بخواهیم چه نخواهیم، جامعه بریتانیا آنقدر توسعه یافته و حاکمیت قانون در آن کشور پررنگ است که وقتی همهپرسی برگزار میشود، اکثریت دلیلی بر جدایی از بریتانیا نمیبینند، همچنان که چندسال پیش، استرالیاییها هم دلیل برای جدایی پیدا نکردند. گمشده همه مردم جهان، همان احترام به قانون و قواعد مردمسالاری است.
No comments:
Post a Comment