Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

تاریخ اجداد قبیله رند قسمت اول

سرگذشت مرد نامی بلوچستان
مردی که نامش از تاریخ بلوچستان پاک شده وکسی به درستی از آن یاد نمی کند فقط بصورت مرد نا شناسی که همراه دوست محمد خان بارک زایی بوده و در تهران توسط رضا خان تیر باران میشود .این مرد بزرگ کسی نیست جز میر شکر رندبلوچ که نتنها یار باوفا وبازوی راست دوست محمد بود بلکه از نوادگان وبزرگان خاندان رند بود که صدها سال بر بلوچستان حکومت میکردند منجمله میر جیند-میرعالی –میر چاکر-میر جلال خان رند-میر پیروزوغیره هم ...هر کدام بر این خاک به یک صورتی حکمرانی کرده اند
واکنون از زمان اشغال بلوچستان میگوئیم درست هشتاد سا ل ازتصرف بلوچستان توسظ قوای رضاشاه میگذرد یعنی در سا ل 1307 شمسی بود که با شکست امیر دوست محمد خان دولت ایران بر بلوچستان تسلط پیدا میکند.
شروع سرگذشت سلسله رند
طایفه رند به سرپرستی فردی بنام میر گیلو از حلب کوچ میکنند وارد ایران میشوند ودر ابیات شعری تاریخ بلوچ بصورت نظم در آورده شده است و درست مسیر گذر بلوچها را بیان میکند که از حدود شیراز ولار عبور میکنند وخود را به اطراف رودبار جیرفت میرسانند واین بند شعر که بیاد من مانده میگویند ( رود باری دهان جهل بوتنت = اپ واپ سران ننداننت = زیدو کهچران چاراننت (بن پورگون هرازی کوتا ن = گفتگ سر متا بین چوتان) خلاصه طبق اظهارات نامبرده میگویند طایفه رند در زمان خلیفه دوم عمر فاروق (رض) از بلوچستان همراه عیال واطفال خود به عربستان میروند ودر آنجا ساکن شده بسیار مورد توجه خلیفه مسلمین قرار میگیرند وزمانیکه سپاه اسلام بفرماندهی خالد ابن ولید مامور تصرف سر زمینهای شامات میگردند مردان شمشیرزن رند داوطلبانه همراه سپاه خالد ابن ولید در آن جنگها شرکت میکنند وچنان از خود شجاعت ومردانگی نشان میدهند که مورد توجه سردار سپاه وخلیفه وقت قرار میگیرند . وپس از تصرف سرزمینهای شام بپاس خدمت وشجاعتی که از خود نشان داده بودند که سرزمین حلب به آنها واگذار میشود که همراه ایل تباروعیال اطفال خود در انجا ساکن میشوند ضمنا بعضی میگویند حلب همان شهری است که درکشور سوریه واقع شده وبعضی بر این باورند که شهر حلبچه کنونی میباشد که در کشور عراق واقع شده در هر صورت حلب سوریه باشد ویا حلبچه عراق شعری مستند بنام شعر حلب از منظومه بلوچی ان دوران بر جای مانده است وپس از شهادت امام حسین(ع) سالار کربلا طایفه رند بعنوان اعتراض ونفرت از اعمال یزید سرزمین حلب را ترک میکنند دوباره بطرف بلوچستان یا مکران بر میگردند وخود را به بمپور میرسانند وانجا را به تصرف خود در آورده وبعد از میر گیلو فرزند او بنام میرعالی متخلص به فیروز به حکومت میرسد وپس از درگذشت فیروز فرزندش میرجلال خان بجای اوبه حکومتی میرسد ودر زمان میر جلال بود که ناگهان لشکری بزرگ از ایران بطرف بمپور سرازیر میشود ومیرجلال غافلگیرشده وپس از چند روز نبرد بی امان میر جلال در یک جنگ غافلگیر کننده ونا برابرشکست میخورد وبه اطراف سرزمینهای کیچ مکران عقب نشینی میکند ودر انجا خود را برای جنگ و قوه نظامی علیه دشمنان آماده میسازد ولی سپاه مهاجم پس از تاراج بنپور و اطراف و حومه آن سریع بطرف فارس بر میگردد بند شعری در این مورد: ( صد سال گوستگت پر حالا = زور ارتگ پدا غازیان = ترکی بل هری تازیان = فوج که زستگ چه ایرانا = بن پور جا نبوت شیرانا ) خلاصه میر جلال رند منطقه کیچ مکران را به تصرف خویش در می آورد وبرای همیشه در انجا ماندگارمیشود وبه حکومتی حوت ادامه می دهد مدتی کوتاه دوباره دوفرزند خود را که یکی بنام رند بوده ودیگری بنام لاشارجهت حکمرانی مجدد بطرف بن پور میفرستد ان دو برادردوباره بر بمپور وتوابع ان مسلت میشوند و به حکمرانی می پردازند بند شعری در این مورد که میگویند ( بچ میر جلالی چارتنت = لاشار رند سردارتنت = هوت میر بلوچ مالدارتنت ) ویک بند دیگر از شعروان زمانی است که پسران میرجلال بطرف بنپور بر میگردند ( لاشار رفتگت لاشارا = رند مه پهره ای بازارا) خلاصه رند منطقه پهره وبنپور را تصرف وتصاحب میکند ولاشار بطرف منطقه ای میرود وساکن میشود که بعدها بنام او به لاشار معروف ومشهور میشود ضمنا تمام قنواتی که در حوزه لاشار از خراب وآباد وجود دارد مردم آن معتقدند که این قنوات در عهد رندان احداث شده اند وهمچنین قنوات اطراف دلگا ن را هم از عهد رندان میدانند میرجلال با شکوه وقدرت برمنطقه کیچ مکران حکمرانی میکند و قلعه ای بزرگ ومحکم در یکی از آبادیهای کیچ بنا میکند که بنده اسم ان ابادی را فراموش نموده ام ولی تا کنون ان قلعه بنام قلعه میر جلال معروف ومشهور است ویکی از قلعه های بسیار تاریخی ان زمان میباشد وبنای ان را با قلعه بن پور همزمان میدانند بنظر نویسنده گمانه زنی های راجب به قلعه ایی که معروف به میرجلال است در زمان او تصرف میشود وشاید در عهد او تعمیر وگسترش پیدا میکند قلعه مذکور شاید هزاران سا ل پیش از میرجلال ساخته شده باشد چون باستان شناسان فرانسه ای گفته اند قدمت این قلعه به دوهزار سا ل پیش از میلاد میرسد بهر حال اکنون ان قلعه تاریخی بنام قلعه میرجلال معروف است . بعد ازفوت میرجلال فرزندان او که بنام رند ولاشار حکومتی مکران را که تا میناب جگین جزقلمرو آنها بوده به فرزندان وقوام خود واگذار می کند خود به کیچ برمیگردد و در قلعه میر جلال ساکن میشوند وباقی مانده عمر خود را به خوشی وکامرانی میگذرانند روزها و ماها می گذرد وفرزند ارشد رند بنام شیهک وفرزند لاشاربنام نود بندگ میباشد ومیرشیهک بجای رند بعنوان سر پرست طا یفه رند انتخاب می شود ونود بندگ بعنوان سرپرست طایفه لاشار ودر زمان این دو پسر عمو بود که طایفه رند با توافق وبدون کوچکترین اختلافی به دوقسمت تقسیم میشود بنام طایفه رند ولاشاری میر شیهک هم بعنوان رئیس وسر پرست هر دو طایفه تعین میشود . ودر زمان میرشیهک بود که بلوچستان به اوج قدرت میرسد چون او تصمیم میگیرد که سرزمینهای بلوچستان شرقی را که در تصرف پادشاهان هند بودند فتح وبلوچستان را یک پارچه و بیک کشوریک پارچه و مستقل تبد یل کند وچنین هم شود . وبیک بند از شعر معروف رندان توجه کنیم که از قول شیهک میگوید
( من گون چل هزاری فوجان = نود بندگ گنا پنجاها/ملکانا گرن یک جا ها = بکشا ین وتوتی براتانا )
ودر زمان اتحاد این دو پسرعمواین دو طایفه مقتدر بود که از کچر ( کراچی ) تا دادل سیبی وتمام بلوچستان شرقی هم بتصرف انها در میاید وروزگار بر وفق مراد انها می گذرد . تا اینکه زماناواخر عمرمیرشیهک فرا میرسد او فرزند برومند وشمشیزن خود را که بنام میر چاکررند بود به جانشینی خود انتخاب میکند ودر جشنی که بدین مناسبت در شهر سیبی برگذار میکند هم اکنون هم این جشن تاریخی در سببی برگذار می شود تمام بزرگان قوم را از جمله میر نود بندگ را دعوت میکند جشنی با شکوه برگذار میشود ودر پایان جشن عمامه سرداری را نودبندگ برسرمیرچاکررند میگذارد ودر همین هنگام یک نفر رند وارد مجلس میشود ومیگوید این چه جای شادی است. من اطلاع دارم لاشاری ها هم جشنی بر پا کرده اند وگهرام را به سرداری خود انتخاب نموده اند وچند حرف زشت هم بزبان میاورد وبلا فاصله میر چاکر دستور میدهد او را شدیدا تنبه کنند بخاطر حرفهای زشتی که به گهرام گفته بود خلاصه ازخبر برگذاری جشن وتعیین نمودن میرگهرام به سرپرستی طایفه میر نود بندگ پدر میر گهرام سخت ناراحت ونگران میشود که دوران برادری ویگانگی دوطایفه رو به پایان است.
ادامه دارد...................

Bloge Baradarane Rind

No comments:

Post a Comment