فارس ها مالکیت تشیع را از دست ترک ها و عربها خارج کردند.
چهارشنبه, فوریه 10, 2016 - 16:48
اکنون مشاهده میشود که فارس ها نه تنها مالکیت تشیع را از دست ترک ها خارج کرده اند بلکه تسلط نظامی ترک ها را در ارتش و سپاه نیز بسیار کم کردهاند. سرداران سپاه بیشتر از فارس زبان ها هستند. ۸۰% اقتصاد ایران در بخش دولتی است. ولی در باقی مانده آن، ترک ها سهم مهمی دارند و لی فارسها در سالهای اخیر و خود آخوند های فارس، سهم شیر را دارند.
در سالهای اخیر آخوند های فارس و عرب نژاد با هم متحد شدند و مالکیت تشیع را پس از ۵۰۰ سال از دست ترک ها خارج کردند. ترک ها که مالکیت تشیع را از دست عرب ها خارج کرده بودند، با قدرت تمام بر بخشی از ایران حکومت کردند. در این زمان ، انها بر فارس ها، کردها، لر ها، ترکمن ها و بخشی از بلوچ ها، پشتو ها، وخراسانی ها مسلط شدند.
در زمان خمینی، قدرت بین فارس ها و ترک ها تقریبا به مواسات تقسیم شد.
بسیاری از شغل های طراز اول به ترک ها داده شد. نمیدانم چرا شغل های سرکوب گرانه بیشتر در دست ترک ها قرار گرفت. خلخالی، موسوی تبریزی، موسوی اردبیلی و بسیاری از مقامات جمهوری اسلامی در قتل مخالفان نقش عمده داشتند. و همین هم موجب کنار گذاشتن انها از کار گردید و شرایط را برای تسلط فارس ها در هنگام حکومت خامنه ای نیمه ترک فراهم کرد.
ترک ها که تشیع را بنیاد قدرت خود قرار داده بودند، هویت خود را هم در تشیع جستجو میکردند و حاضر بودند با هم نژادان ترک خود قرنها بجنگند ولی هویت شیعگری خود را با خون خود حفظ کنند. اکنون میشود گفت که جنگ های ترکان عثمانی و ترک های ایرانی و کشته شدن هزا ران نفر از میان انها برای حفظ مالکیت تشیع و تسنن در دست انها بود که در پایان موجب تضعیف هر دو امپراتوری گردید.
همانطور که اسلام سنی وسیله ای برای ترک ها عثمانی برای رسیدن به قدرت و بقای قدرت گردید، اسلام تشیع هم مورد استفاده ترک های آذربایجان برای قبضه قدرت و حفظ آن گردید. در واقع، ترک ها مالکیت تشیع را از دست عربها خارج کردند و با کمک آخوند های طرد شده شیعه آنرا به مالکیت خود در اوردند. ترک های صفوی هر تغییری را که خواستند به تشیع دادند تا قدرت و ادامه قدرت را برا ی انها تضمین کند.
زمانی که حکومت در دست ترک ها بود، قدرت مذهبی، سیاسی، اقتصادی و نظامی در دست ترک ها قرار گرفت. فارس ها
نقش عامل، دبیری و اجرای دستورات را داشتند و هر گاه مورد بی مهری قرار میگرفتند، بدون تردیدکشته میشدند. در واقع، ترک ها مذهب را طوری تعریف کردند که قدرت نظامی و اقتصادی را در دست انها انحصاری به گرداند. نهضت مشروطیت مساله دمکراسی و تقسیم قدرت را موضوع اصلی گفتمان آن روزگار کرد. در جریان مشروطیت ایرانیانی وارد کار سیاسی شدند که قبلا در حاشیه بودند.
ورود لرها، بختیاری ها، شمالی ها و فارس های مرکز گرا به سیاست و حکومت، بخش بزرگی از قدرت ترک ها را از انها جدا نمود.
رهبران مذهبی شیعه که قبلا در اختیار ترک ها بودند از کنترل انها خارج گردید. اما تعصب ترک ها نسبت به تشیع همچنان قوی باقی ماند.
با امدن انقلاب مشروطه و تضعیف تشیع، قدرت ترک ها با فارس ها تقسیم گردید و پس از امدن رضا شاه، و تضعیف بیشتر تشیع ، قدرت بیشتر به دست فارس هاگرایش پیدا کرد ولی ترک ها همچنان سهم بزرگی از قدرت را در دست داشتند. اقوام و ملیت های دیگر، مثل زمان صفوی ها و قاجار ها از قدرت دور بودند اما تلاش میکردند که سهمی در آن پیدا کنند که به نتیجه مطلوب نرسیدند.
اکنون مشاهده میشود که فارس ها نه تنها مالکیت تشیع را از دست ترک ها خارج کرده اند بلکه تسلط نظامی ترک ها را در ارتش و سپاه نیز بسیار کم کردهاند. سرداران سپاه بیشتر از فارس زبان ها هستند. ۸۰% اقتصاد ایران در بخش دولتی است. ولی در باقی مانده آن، ترک ها سهم مهمی دارند و لی فارسها در سالهای اخیر و خود آخوند های فارس، سهم شیر را دارند.
شیعگری، شیعگرایی و تعصب، دیگر، منافع ترک ها را، مثل سابق، تضمین نمیکند، بلکه مرکزگرایان تشیع را به عنوان یک حربه، بر علیه اقوام و ملیت ها مورد استفاده قرار میدهند و ترک ها را مثل عربهای شیعه، به خاطر قومیت انها از مشارکت سیاسی دور میکنند.
به همین دلیل است که ترک ها اکنون هویت خود را در ترک بودن و یا آذری بودن و زبان مادری می بینند. هر قدر ترک ها از قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی دور بگردند، به همان اندازه از ایران دور شده و به ملت ترک نزدیکتر بشوند.
ترک ها، بر عکس بلوچ ها، کردها و عرب ها به حکومت و قدرت عادت کرده اند اما مرکزگرایان که فارس زبان هم هستند،
دارند تسلط انحصاری و کامل خود را بر قدرت های سیاسی، نظامی، امنیتی، اقتصادی و مذهبی بر قرار میکنند.
در اینجا، مشکل صرفا در طرد ترک ها و ملیت های دیگر از قدرت نیست، بلکه سیاست کثیفی است که در تلاش است انهارا خاین و مزدور جلوه دهد و باعث بدنامی انها هم بگردد.
بلوچ ها، کردها و عربها که سالهاست از قدرت مذهبی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی بکلی محروم شده اند، منافع و هویت خود را در درون خود جستجو میکنند. مالکیت و انحصار نظام، حکومت، دولت، قدرت های سیاسی، اقتصادی و نظامی در دست یک ملیت به ضرر ملیت ها و اقوام دیگر هر روز روشن تر میشود. خطرات و تبعات این رویکرد به عهده کسانی است که این سیاست ها را اجرا میکنند.
No comments:
Post a Comment