Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

بر خلاف ادعای پارس ها ما ملت بلوچ پارس نبوده و زبان ما گویشی از پارسی نیست


فرزند بلوچ بی تفاوت نگذر از این مطالب 5 دقیقه فرصت می گیرد اما به تو شناخت کاملی از هویت و جرات می دهد.

***** ****** ****

گر چه سلسله حوادثی ما را به جبر تحت سلطه پارس ها قرار داد و تا امروز محکوم به زندگی به جبر و ستم و تحقیر و در معرض 
نابودی قرار داریم و در قفسی بنام ایران محکوم به زندگی در شرایط سخت هستیم.

باید اذعان به این حقیقت کرد که :

ایران قبلا پرشیا یا پارس بود و در سال 1314شمسی به نام نامی ایران از پارس یا پرشیا تغییر و نامگذاری شد و خود این پرشیا
 محدود جغرافیایی ان چنانی نداشت تا حکایت از یک امپراطوری بزرگی داشته باشد. و خلاصه در سمنان، خراسان ، اصفهان ،یزدو 
شیراز بود .و سیل گسترش مرز و محدوده جغرافیایش از سال های 1920 به بعد است که با سرکار امدن رضا قلدر که قبلا پاسبان 
سفارت انگلیس بود وطی کودتایی بر ضد احمدشاه قاجار به نمایندگی از دولت انگلیس جهت انجام ماموریت های به نفع دولت 
استعماری انگلیس به تاج و تخت نشست شروع شده پرشیا(پارس)که در سال 1314 بطور رسمی پس از اشغال جبری با حمایت 
دولت انگلیس و ضمیمه سرزمین های عربستان(الاحواز)،بلوچستان،آذربایجان،کردستان،و ترکمنستان و بخش هایی دیگر از خاک
 ملتهای ازاد به پارس صورت پذیرفت رسما در این تاریخ بنا به نام نامی مادر رضاشاه که ایرانلو بود به ایران تغییر نام یافت.
روز اول فروردین 1314 شمسی طبق بخشنامه وزارت امور خارجه نام پارس یا پرشیا، رسما به ایران تغییر یافت.و صاحب پرچمی شد
 که بسیاری از سرزمینهای ازاد مثل بلوچستان را که از عدم سیستم سیاسی و نظامی قوی در ان زمان رنج می بردند به اشغال 
جبری خویش دراوردند. (پارس و نه ایران فعلی بعد از اشغال سرزمينهاى غير پارس به نام ايرانلو كه مادر رضاشاه بود به ايران مبدل
 شد كه اين اسم را انگليسيها كه رضاشاه را سر كرسى قدرت گذاشته بودند انتخاب كردند .بنابراین در روز اول فروردین
 1314شمسی طبق بخشنامه وزارت امور خارجه نام پارس یا پرشیا، رسما به ایران تغییر یافت)(یعنی خود ایران متولد 1314 
 مسی 
است.و این حقیقت وجود ایران است.و کسانی که جویای حقایق تاریخی هستند به اسناد و دفاتر ثبت تاریخ و نقشه هایی به غیر از
 منابع حاضر و ارائه شده توسط حقادان پارسی باید رجوع کنند.
همه دنیا واقف بر این امر و شواهد است.حال اگر پارسها نمی خواهند بپذیرند این مشکل انان بوده و خواهد بود چرا که آنان هرگز
' نمی خواهند به موقعیت پارس خویش برگردند و می خواهند همچنان تحت نام ایرانی حکومت کنندزیرا باسایر مللی که اسیر نموده 
اند در این قفس بمثال بردگان برخورد می کنند و به جبر و ستم خود بر این ملتها همچنان بیفزایند .جدایی ملل تحت ستم از ایران 
فعلی و برگشتن ایران به پارس قدیم خودش یعنی کوتاه شدن دست پارس از تمامی سرمایه ها و موقعیت ها و منابعی که در حال 
حاضر چون گاوی شیرده از آنان دارد بهربرداری می کند بی انکه نفعی برای ملل صاحب منابع و سرزمینها داشته باشد.از نفت و گاز تا
 تسلط بر دریا و ابهای آزاد بطور کل به بهره خواهد گشت.

و اما گزیده ای از حقایق کلی بلوچستان و اشغال ان

بلوچستان سرزمین ملت بلوچ

بلوچستان سرزمین اجدادی مردم بلوچ است، اما امروزاینکه ملت بلوچ حاکم سرزمین خود نیستند. و به خلاصه ای در بالا از موقعیت و 
سلسله و زنجیره ای از حوادث سخت اشاره کردیم و منجمله جنگهای اشغالگرانه امپریالیستی قرون نوزدهم و بیستم، مانع توسعه
 بلوچستان شد و باعث گشت که مردم بلوج از تعیین سرنوشت خود باز داشته شوند.
بنابراین ما ملت بلوچ ملتی آزاد در جهان با پشتوانه تاریخی عظیمی هستیم .و
بلوچستان سرزمین اجدادی مردم بلوچ است، اماهمانگونه که گفتیم امروزاینکه ما حاکم سرزمین خود نیستنم. زنجیره¬ای از حوادث 
سخت، از جمله جنگهای اشغالگرانه امپریالیستی قرون نوزدهم و بیستم، مانع توسعه بلوچستان شد و باعث گشت که مردم بلوج از 
تعیین سرنوشت خود باز داشته شوند.

کی از نقاط عطف تاریخ بلوچستان این بود که در سال ۱۶۶۶میلادی مناطق خودمختار بلوچ متحد شدند و یک دولت متحد ملی را بنیان 
گذاشتند. بدنبال این اتحاد ملی، ملت بلوچ روابط سیاسی دوجانبه¬ای با همسایگان خود و کشورهای دیگر ایجاد کرد.

مرزهای تاریخی, سیاسی وجغرافیائی بلوچستان در قرن هجدهم میلادی توسط رهبر سیاسی و حاکم بلوچ آن زمان، میرنصیرخان بلوچ 
معروف به نوری نصیرخان(۱۷۹۴-۱۷۴۹ میلادی) تعیین گشت

امپراتوری بریتانیا در تاریخ 13 نوامبر 1839میلادی بلوچستان مستقل را اشغال کرد و در نتیجه ی سیاست استعماری بریتانیا که بر اصل "تفرقه بینداز و حکومت کن" استوار بود، سرزمین بلوچستان به سه بخش تقسیم شد. در سال 1871 میلادی براساس یک خط مرزی دلبخواهی، موسوم به "خط گُلد اسمید " بخش غربی بلوچستان به دودمان( قاجار) سپرده شد. اشغال بخش غربی بلوچستان توسط خاندان( قاجار) تقریبا مدت زمان کوتاهی طول کشید و آنان سلطه خود بر این سرزمین را در اولین دهه قرن بیستم از دست دادندو ملت بلوچ باری دیگر حاکمیت این بخش اشغال شده بلوچستان را بدست گرفتند.
و بدین سان است که ملت بلوچ از آن زمان تا اکنون از اشغالگران بلوچستان تا به امروز به عنوان گجر یاد می کنند.و تا به امروز هر غیر بلوچی که با لهجه پارسی وارد بلوچستان شوند و یا از نظامیان موجود در بلوچستان نیز هنوز بلوچها به عنوان گجر یاد می کنند. ارتش گجر یا همان قاجار ناتوان از اداره اشغال بلوچستان گشت به علت مبارزات قدرتمند و هدفمند ملت بلوچ در ان زمان که برای استقلال دوباره بلوچستان تلاش می کردند.و با شکست ارتش گجر(که همان ارتش پارس)بود بلوچستان سرنوشت اشغال شده اش را دوباره بدست گرفت.
در سال ١٩١٦ میلادی، بریتانیا رهبران سیاسی بلوچ را به عنوان حاکمان بخش غربی بلوچستان به رسمیت شناخت. اما کنترل بلوچستان غربی در سال ١٩٢٨ میلادی برابر با ١٣٠٧ شمسی با دسیسه دوباره از سوی بریانیا به دست ارتش ایران تحت سیطره رضاخان افتاد.
در اواسط دهه 1300 خورشیدی پس از مرگ سردار بهرام خان بارکزئی برادر زاده او دوست محمد خان بارکزئی حاکم بلوچستان گردید. او پس از مدتی کوتاه همه مخالفین محلی متمرد از حکمش را سرجای خود نشاند و حکومت یکپارچه بلوچستان را هر چند سازمان نیافته سر و سامان داد و مشغول مقدمات سامان دهی مدرن در قلمرو خود بود که اتفاقاتی پیش بینی نشده همه کوششهای مترقیانه ایشان را برای بهروزی ملت بلوچ و ترقی سرزمینش بلوچستان معطل و ناکام گذاشت. در این زمان همه ملل این منطقه با شیوه ملوک الطایفی اداره می شدند و از نظامهای سیستماتیک امروزی خبری نبود.
دولت بریتانیای کبیر پدر سیاست دنیا که نفوذ و تسلط کافی بر بخش عظیمی از کره زمین را داشت برنامه هائی برای اداره این منطقه در دست اقدام داشت تا بتواند در آینده اقوام و ملل این منطقه را بدون دادن تلفات انسانی و بدون صرف هزینه های هنگفت نظامی تحت اداره و کنترل خود داشته باشد و آن انتخاب افرادی مستبد و ظالم و دست نشانده برای حکمرانی بر مللی بود که بشکل ملوک الطوایفی زندگی میکردند و استقلال شان هنوز در سازمان ملل متحد به تصویب نرسیده بودبنابر دولت استعمارگر بریتانیا رضا میر پنچ که مردی نه از دودمان پادشاهان قبلی بلکه فردی عادی ولی قلدر و بیرحم و معروف به چاقوکش و پاسبان سفارت بریتانیا بود نظر بریتانیا را بخود جلب کرده بود چون رضا میر پنج سرجوخه سواد کوهی همه آن شرایطی را که برنامه های دولت عظمی انگلیس را در این منطقه به اجرا درآورد داشت و بهمین دلیل با حمایت بیدریغ پیر سیاست از شغل چاقو کشی در سنگ لج تهران محل پارک شهر امروزی به حکمرانی و پادشاهی ایران زمین رسید.
وقتی که انگلیس پادشاهی او را بر ایران زمین که همان پرشیا یا مناطق فارسی نشین بود تثبیت کرد و ارتشی برای او تدارک دید از او خواست که به ازاء این پاداش بزرگ نقشه های بریتانیای عظمی را در منطقه به اجراء در آورد و آن حمله نظامی و اشغال بخشی از سر زمین های همسایگان بود.
همین برنامه تجاوزکارانه انگلیس توسط مامور وفادارش رضا میر پنج چاقوکش شاه شده درمورد ملت شریف عرب در سر زمین الاحواز و ملت شریف کرد در کردستان و ملت شریف آذری در آذربایجان و ملت شریف ترکمن در ترکمن صحرا هم به اجراء آمد و بخشی از سر زمین آنان نیز اشغال گردید که همواره مورد اعتراض این ملت ها بوده و هست. با اجرای این برنامه شوم ضد بشری رضا شاه بخشی از سر زمین های پنج ملت همسایه ایران تحت سلطه و انقیاد تهران در آمد و تهران تحت انقیاد بریتانیای عظمی.
انگلیس برای موفقیت برنامه خود قبل از شروع حمله به بلوچستان بعضی از سرداران محلی منطقه سرحد را خریداری و راضی به پیوستن به لشکر تهاجمی و متجاوز رضا خان کرده بود.
رضا خان در اوایل مرداد ماه سال 1307 شمسی سپهبد امان الله جهانبانی را مامور سرکوب ملت بلوچ و اشغال بلوچستان کرد. در یازدهم مرداد ماه همان سال بود که تعدادی از سرداران خائن بلوچ با آمادگی قبلی برای رسیدن به پاداش های بعدی به ارتش زیر نظر سپهبد جهانبانی پیوستند و حمله به مراکز قدرت امیر دوست محمد خان حکمران مستقل بلوچستان را شروع کردند و چون امیر دوست محمد خان غافل گیر شده و آمادگی قبلی برای مقابله با لشکری عظیم را نداشت پس از مقاومت زیاد و دادن تلفات بسیار مجبور به فرار از مقر حکمرانی خود شد و پس از جنگ و گریز بسیار بالاخره دستگیر و به تهران اعزام گردید. اگر خوانین محلی سرحد بجای پیوستن به قشون مهاجم رضا شاه به حکمران خود دوست محمد خان می پیوستند امکان اشغال و تصرف قهر آمیز بلوچستان توسط این متجاوزین امکان پذیر نبود و این یک حقیقت تلخ را باید پذیرفت که ملت بلوچ تا کنون هرچه صدمه دیده است از سرپرستان خائن خود دیده است. در تاریخ ملل خیانت خودی ها همیشه مهلک تر و کاری تر از خیانت اجانب بوده و هست.
رضا شاه درملاقات با امیر دوست محمد خان وعده بسیار و امتیازات زیادی را به حکمران بلوچستان پیشنهاد کرد تا با انقیاد و اطاعت از او در تهران زندگی کند و با خانواده اش زندگی با شکوه و خوشحالی را بگذراند. اما دوست محمد خان عاقل که نسبت به وطن و ملتش و انسان خائنی نبود همه پیشنهادات وسوسه بر انگیز رضا شاه را رد کرد. در مقابل آنهمه امتیازات فوق العاده یکی از مطالبات رضا شاه این بود که حکمران بلوچ قرار داد الحاق بلوچستان را با ایران امضاء کند و دوست محمد خان که معنی آنرا می فهمید از امضاء چنین قرارداد شرمناکی نه تنها که سر باز زد بلکه رضا شاه را با کلمات انکار آمیز و شدید الحنی پاسخ گفت تا به او ثابت کند که یک حکمران وفادار به وطن است و یک خائن نسبت به ملت خود نیست.
رضا شاه از شجاعت و مردانگی دوست محمد خان خوشش آمد و ایشان را تحت تحفظ مامورین خود آزاد گذاشت تا بلکه در تصمیم خود تجدید نظر کند و به امضاء قرارداد الحاق با ایران رضایت دهد. اما پس از گذشت مدتی کوتاه دوست محمد خان کبیر به بهانه شکار به اطراف ورامین رفت و در آنجا سرهنگ محافظ خود را کشت و با چند نفر از همراهانش به سمت بلوچستان فرار کرد تا تن به امضاء چنین قرارداد ننگینی ندهد ولی بعلت خرابی جاده ها و نبودن امکانات و خراب شدن ماشینش در حوالی سمنان مجددا دستگیر و به تهران باز گردانده شد و در تاریخ 26 دیماه سال 1308 خورشیدی در تهران طناب دار را بوسه زد و رفتن به بالای دار را بر زندگی خوشحال همراه با خیانت ترجیح داد. روح مردانه اش شاد و یادش در دل ملت بلوچ تا ابد گرامی باد..
و اما زبان
بنابراین بلوچستان سرزمین اجدادی مردم بلوچ است و زبان بلوچی زبان مختص این ملت است بدون اینکه گویش از زبان پارسی باشد زیرا داری پشتوانه قوی و غنی است.
اما اینکه امروزما ملت بلوچ حاکم سرزمین خود نیستیم دلیلی برآن نمی شود که هویت تاریخی خویش را در سایه تمامیت خواهان پارس نادیده بگیریم و خود را پارس بنامیم و یا زبان خویش را با القاءات گسترده و تحریف تاریخ و سوزاندن تاریخ قبل از 1928 میلادی برابر 1307شمسی توسط پارس محدود زمان و رونمایی و بزرگنمایی از ایران پس از اشغال و الحاق سرزمینهای ازاد به جبر لهجه ای از پارسی بدانیم.ما ملتی دارای قدمتی فراتر و بیشتر از پارس هستیم.اگر پارس خود را ملتی دارای تشخص و قدمت 2500ساله می داند و می بخشد به گواه تاریخ ما قدمتی بیش از 5000 سال داریم و آثار باستانی در بلوچستان و شواهد تاریخی گویای این حقیقت است.
اینکه سرزمین ما به اشغال پارس درامد، ما ضعف سیستم حکومتی ومدیریتی ان زمان بلوچستان را می پذیریم و می پذیریم که این ضعف موجب اشغال سرزمین ما شد ولی این را هرگز نمی پذیریم که هویت و اصالت تاریخی و یگانگی خویش را نادیده بگیریم و چون انها القاء کرده اند که بلوچستان سرزمینی از ابد مال ایران بوده است ما هم تکرار بر مکررات کنیم و خود را پارسی بدانیم.
زبان ، سیستم فرهنگی و پوشش و گویش ملت بلوچ و از همه مهمتر سرزمین بلوچستان خود گویای یگانه بودن این ملت است و می گوید هیچ تشابه نه اسمی و نه فرهنگی بین ما و پارسها وجود نداشته و ندارد.
.اگر القا می کنند که زبان محاوره و نوشتاری ما با انها نزدیک است این دلیل بر مخدوش و سرپوش گذاشتن بر حقایق نمی باشد.ما هم می توانیم به اثبات برسانیم که زبان گفتاری و نوشتاری پارسی لهجه ای برگرفته از پشتون و پارسی افغانی می باشد که رنگ گرفته از موج خراسان افغانستان می باشد که در ان زمانها از آوازه ای جهانی و تاریخ و تمدنی برای خود داشته و اثار باستانی موجود در شهر هرات افغانستان گویای این حقیقت است.
تاریخ هر ملتی به اعتبار سرزمین و محدوده جغرافیای حقیقی اش می باشد نه براساس انچه اشغال کرده زمانی و سپس ازاد گشته اند.
اشغال و استعمار بخشی از تاریخ جنگ و کشورگشایهای زمانی و موقت بوده و هست و نه بنیادی بر اصل حقیقت همیشگی.
بنابراین در قرن گذشته بخشهایی گسترده از کره زمین شامل بسیاری از کشورها تحت استعمار بریتانیا قرار داشتند و سپس ازادی خود را دوباره بدست اوردند.و این اشغال مقطعی و محدود به زمانی کوتاه بوده و هست و تاریخی برای اثبات سند حقیقی نیست که بگوییم این کشورها و سرزمینها جزیی از سرزمین بریتانیا بوده است.بلکه کلمه اشغال و استعمار و استقلال دوباره در این تاریخ راه را بر ادعاهی کذب می بندد.
و تنها تشابه خطی ما با پارسها نیست بلکه تشابه خطی و گفتاری ما و خط و زبان عربی هم به همدیگر نزدیک است.و چه بسا پس از سلسه قرنها حکومت اسلام در این مناطق موجب تغییرات گسترده ای در امورات خطی گشته و لهجه ها رنگ عربی به خود گرفته و کلمات نوشتاری نیز رنگ برگرفته از گفتارهای است که تغییر کرده اند و نزدیک به همدیگر شده اند.
با وجود اینها ما ملت بلوچ هرگز بسان سایر ملل که پس از قرنها فرهنگ و تاریخ و هنر انان حل در کاسه استعمار گشته است همچنان با فشارهایی که برای تغییر زبانی و لهجه ای و پوشش منحصر به ملت و خاص خودمان بوده در همان قالب باقی مانده ایم و فشاراستعمار برای یکنواختی و نابودی فرهنگ ما و همگون سازی با فرهنگ خودش نتوانست قدمی چندان در این راستا بردارد.چرا که وزنه فرهنگی و زبانی بلوچ ان چنان قوی و دارای پشتوانه است که سایر فرهنگها را در خود حل و تجزیه می کند ولی خود حتی در شرایط استعمار به علت پشتوانه سنگینی که دارد حل نشده و همچنان پابرجاست.
اگر به تاریخی که پارسها به زور القاء کرده و می کنند و ما اصالتا ایرانی بوده ایم تاکنون پس از این همه قرن ما تغییرات قابل توجهی باید در سیستم زبانی و پوشش فرهنگی ما پیش می آمد و ما تا حدودی باید همرنگ با انها می شدیم.با وجودی که هیچ سندی تاریخی وجود ندارد که اشغالگران در طی تاریخ اشغال بلوچستان تا ه امروز مدارسی جهت تدریس زبان بلوچی بازگشایی و به ملت بلوچ اجازه تدریس به زبان مادری را داده باشند،اما زبان ما همچنان زنده است .
بنابراین ما ملت بلوچ ملتی چون سایر ملل آزاد در جهان و دارای سرزمین ، هنر ، فرهنگ ، زبان ، پوشش و تاریخ مختص به خودمان بوده و هستیم و استعمار نمی تواند شناسه های هویتی ما را دستخوش تغییر و نابود کند.و اگر رضایت به زندگی در زیر پرچم فعلی را داریم امید وار به این هستیم تا حکومت وقت به طرح خودمختاری بلوچستان رای دهد و بدین جهت است که مبارزه ای را در جهت رسیدن به خودمختاری شروع کرده ایم تا در سایه این خودمختاری مانع از فرسایش و نابودی فرهنگ ،زبان و سرزمین خویش شویم.و این نه زیاده خواهی بلکه مطابق با عدالت و رضایت به همز یستی و همسایگی مسالمت و سنگری در جهت حفظ شناسه ها و داده های خدادای مان می باشد.و ما تا به همین اندازه اکتفا و رضایت داریم که بلوچستان به حق خودمختاری خویش برسد.
البته اگر به شیوه ای که تاکنون دولت مرکزی با ملت بلوچ برخورد کرده و همچنان بخواهدالتفاتی به در خواست عدالت جویانه ما در حد رسیدن به خود مختاری رضایت ندهند و بخواهند همچنان با قلدری با ما رفتار کنند آن وقت برگی دیگر از مبارزات در بلوچستان شروع خواهد شد.و ما تاریخ به جبر اشغال و الحاق را از یاد نبرده و نمی بریم.
محمود بلوچ


No comments:

Post a Comment