Javad Sadeghi har lagt till 2 nya foton.
10 tim ·
مطبوعاتی های چابهاررادریابیم
دیروز بعد از چندمدت خانه نشین شدن به خاطر وضعیت جسمی ام به لطف و عنایت جناب سراوانی مدیرکل محترم بهزیستی استان سیستان و بلوچستان و سرکارخانم نویدی ریاست محترم اداره بهزیستی چابهارکه یک دستگاه ویلچر فول اتوماتیک ، شیشه برقی ، ایربگ دار و روکش چرمی و ... دارای گواهینامه ایزو2025 اروپا ساخت ایران به این حقیر دادند، توانستم آسمان خداوند متعال را ببینم البته من فکر کردم آسمان از آبی به بنفش تبدیل شده اما این جوری نبود،آسمان هنوز آبی بودو همه چی آروم .
به دکان تعمیرات وسایل الکترونیکی "سیدهاشمی" (مولابخش رییسی) رفتم امامغازه اش تعطیل و صاحب مغازه ی بغلی(جناب دینارزهی)، گفت: ایشان به روستای بمباسری نوبندیان رفته ، درحال تولیدمستندگاوهای دشتیاری است. تلفنی باایشان صحبت کردم و توصیه کردم از جناب محمدحسین رییسی حتما مصاحبه کن چون ایشان از هر علومی سررشته داردوقطعا از گاوهای دشتیاری اطلاعات ذیقیمتی بهتان خواهد داد.مولابخش پذیرفت قراراست در روزهای آینده این کار راانجام دهند.
بعدازآن پیش "پپو" کفاش معروف اهل کشور هندوستان رفتیم ، ایشان با چهره ی بشاش همیشگی اش به ماخوشامد گفت ، ایشان از قدیم و ندیم جلوی ورودی پاساژصالح زهی بساطی داردو مشتری های زیادی به خاطرکیفیت کارش دارد،زمانی مشتری ویژه اش معاون عمرانی فرماندارچابهار و خیلی از سیاسیون چابهار بودند ، اما ایشان گفت :بعداز عیدقربان به کشورم هندوستان برخواهم گشت.
دکه مطبوعاتی "غنی"مقصدبعدی ام بود.دکه ی آهنی ایشان تقاطع بلوارامام و خیام همچنان پابرجابود واستواروی از مشکلات وسختی های کارش می گفت واینکه الان با "ملک" رقیب سنتی ام تقسیم کار کرده ایم من روزنامه می فروشم و "ملک" فقط مجله و روزنامه "جمهوری و اطلاعات" می فروشد.
"غنی"کناردکه اش منبع آب سفیدرنگی را بهمان نشان دادکه خیلی شبیه دستگاههای غنی سازی اورانیوم بود اول فکرکردم از مرکزهسته ای نطنزآورده که با خنده گفت : این منبع ازآثارکارشهردارسابق چابهار(مهندس بلیده) است که کلاه بزرگی سرم گذاشت با این توضیح که شهرداراین منبع راهمراه یک آبسردکن کناردکه ام گذاشت و خواهش کردبرق آبسردکن و پمپ آب از دکه ی من تامین شود که من این کار را کردم اما وقتی فیش برق 250هزارتومانی از اداره برق اومد فیوزم پریدو شهرداری جوایگو نبودکه آخرسری به رییس اداره برق متوسل شدم و شرح ماوقع را برایش توضیح دادم که به من حق داد و این پول هنگفت راازمن نگرفت.
"غنی"ازشهردارجدیددرخواست داشت مبنی برااینکه در کنار این کار فرسایشی و طاقت فرسا به وی اجازه دهد درکنار دکه اش گل طبیعی کوچک که در شهر وجود ندارد بفروشد تا منبع درآمدی برایش درکنار فروش مطبوعات باشد.
"غنی"ازشهردارجدیددرخواست داشت مبنی برااینکه در کنار این کار فرسایشی و طاقت فرسا به وی اجازه دهد درکنار دکه اش گل طبیعی کوچک که در شهر وجود ندارد بفروشد تا منبع درآمدی برایش درکنار فروش مطبوعات باشد.
دیداربا "ملک"در بازارفجرچابهارمقصد آخرم بود، "ملک" بامحاسن مشکی اش هنوزشاد و شنگول مثل قبل بود، ایشان روزنامه های اطلاعات ، جمهوری و یا لثارات الحسین و نیز مجله های مختلف و فیلم های مجاز می فروخت .
"ملک" خواست به شهردار بگوییم اجازه بدهدنسبت به تجهیز و ساخت سرپناهی برای فروش مطبوعات اقدام نمایم تا با کوچکترین باد و بارانی ناچار به تعطیل کردن کار و ضرر نباشم ونیز از مسولان امر ازجمله اداره ارشادو فرمانداری خواست برای توزیع روزنامه ها موتورسیکلتی ارزان قیمت کمک مان کنند تا پیاده به ادارات نرویم.
No comments:
Post a Comment