Attaullah Raisi-ghasrighandi
خاطرات یک سرباز بلوچ
من يك بلوچ هستم كه چندي پيش خدمت سربازي خود را به پايان رساندم و اكنون نيز به خيل بيكاران بلوچ پيوسته ام در حالي كه برادران فارس سيستاني با سواد ابتدايي معاون فرماندار هستند و من با دارابودن مدرك كارشناسي فناوري اطلاعات بايد در نهايت به عنوان يك تايپسيت در دبيرخانه يك اداره فعاليت كنم .
در ابتدا كه به سربازي رفتيم در دوره آموزشي در پادگان مالك اشتر ما چند نفر اهل سنت بوديم كه مسئولان عقيدتي سياسي محترم به اجبار ما را به مراسم دعاهايي مي بردند كه در روزهاي مختلف مانند صبح پنج شنبه برگزار مي شد و در جواب ما كه مي گفقيم در مذهب اهل سنت عزاداري به شيوه اي كه شما داريد و يا دعاهاي مختلف شما به هيچ وجه پذيرفته نيست و در بدعت مي باشد مي گفتند اگر هم آن را قبول نداريد بايد در جمع حضور داشته باشيد و كسي حق حضور در محلي به غير از مسجد را ندارد به هر حال آموزشي تمام شد.
در تقسيمات ما جزء نيروهاي قرارگاه عملياتي رسول اكرم زاهدان قرار گرفتيم كه در ابتداري ورود و با متوجه شدن بلوچ بودنمان بدون توجه به رشته تحصيلي و تخصص ما را به يگان هاي رزمي تقسيم نمودند در يكي از ماموريت ها به ما دستور دادند كه در صورت مشاهده حاملان سوخت گازوئيل آنها را با موشك آرپي جي هدف قرار دهيم ولي ما در حين گشت زني به يك دستگاه تويوتا حامل سوخت برخورد كرده كه راننده به محض ديدن خودروي نيروي انتظامي متوقف شده و هر دو راننده و كمكش كه بلوچ بودندتسليم شدند ولي فرمانده ما كه يك سيستاني و زابلي شيعه بود ما را به كنار برد و اعلام كرد كه اكنون كه ماشين آنها متوقف است نمي توان با آنها كاري كرد بايد گذاشت كه آنها بروند و از پشت سر به آنها شليك مي كنيم و به آنها اعلام كرد كه شما آزاديد راننده و همراهش نيز با شنيدن اين حرف سر از پا نشناخته و از اينكه تمام دارایي آنها كه همان ماشين و سوختش بود را از دست نداده اند سر از پا نشناخته و بسيار از ما تشكر كردند ولي غافل از اينكه مرگي سخت در انتظار آنها ست ، با حركت ماشين فرمانده زابلي ما كه قبلا گلوله را آماده شليك كرده بود از فاصله سيصد متري به ماشين شليك کرد و در اثر اصابت گلوله ماشين طعمه حريقي شد كه تصوير آن حتي بعد از اين مدت هم در جلوي چشمانم است.
آيا اسرائيليها نيز با فلسطينيان چنين رفتاري دارند كه فارسها ها با مردم بلوچ مي كنند؟
No comments:
Post a Comment