اند که با حقایق تاریخی هیچ همخوانی ندارند. مقاله " آیا بلوچ ایرانی نیست" نیز از این مورد مستثنی نیست.
این مقاله شاید قصد برجسته و یا آشکار کردن میزان ستم و تبعیض رژیم جمهوری اسلامی ایران بر مردم بلوچ را داشته است، ولی خواست یا ناخواسته دست به تحریف تاریخ زده و ایجاد سردرگمی در خصوص هویت ملی ملت بلوچ کرده است. نویسندگان بلوچ نیز همانند سیاستمداران ایران بخوبی به این امر آگاهی دارند که بخش غربی از بلوچستان بشکل د- یوری(jure de) در سال ١٨٧٣ میلادی با ترسیم مرزهای مصنوعی که به "خط مرزی گُلداسمید" ثبت است، توسط امپراتوری بریتانیا ضمیمه سلسله پادشاهی قاجار در آمد. شواهد تاریخی مکتوب در کتابخانه "بریتیش لایبری" حاکی از این واقعه تلخ تاریخی است. بنابر این اسناد نمایندگان حکومت بلوچستان از قلات(مرکز اقتدار سیاسی بلوچستان) به بمپور سفر میکنند و در کنفرانس منعقده بمپور که نمایندگان بریتانیا و قاجار شرکت داشتند، مخالفت آشکار حکومت بلوچستان را از تجزیه بلوچستان و الحاق جبری آن به قاجاریان اعلام میدارند. بدنبال شکست کنفرانس بمپور، یک سال بعد برای حل مسئله مرزها، کنفرانس دیگری در گوادر برگزار میشود که باز هم با مخالت سرسخت نمایندگان حکومت بلوچستان روبرو میشود.
از سال ١٨٧٣ میلادی ببعد است که حکومت قاجار ادعای حاکمیت بر بخش غربی از بلوچستان را دارد. ناگفته نماند که با این وجود قاجاریان بجز در چند شهر از جمله بم و بمپورهیچ نوع تسلط بر بلوچستان غربی تا سالیان دراز نداشته اند. زمانیکه حکومت بلوچستان درقلات دچار بحران میشود، میر بهرام خان بارانزهی اولین حکومت مقتدر در بلوچستان غربی را بنیانگذاری میکند و از قلعه بمپور حاکمیتش را بر بیشتر مناطق اعمال میدارد. پس از درگذشت میر بهرام خان بارانزهی، خواهرزاده اش میر دوست محمدخان بارانزهی قدرت را بدست میگیرد. میر دوست محمدخان بارنزهی بنابر شواهدی اعلام پادشاهی میکند و از او بنام شاه بلوچستان یاد میشود. بیش از گذشت پنحاه و اندی سال از ادعای قاجاریان بر نوعی از حاکمیت بربخش غربی بلوچستان، وارث قاجاریان، رضاخان میرپنج که همان رضاشاه ایران باشد، با حمایت بریتانیا و غرب به بلوچستان حمله آور میشود و توانست تا حاکمیت سلسله بارانزهی¬ها(حاکمیت مستقل بلوچها) را در سال ١٩٢٨میلادی از بین ببرد.
نویسنده مقاله " آیا بلوچ ایرانی نیست" و نیز مردم بلوچ شاهد بر این امر مسلم هستند که تا چهل و پنجاه سال پیش کسی با نام ایرانی نه نتها آشنایی نداشت، بلکه حتی آنرا بگوش نشنیده اند. هویت ایرانی خود نیز یک پدیده جدید میباشد که روشنفکران دوران قاجار در کشور آلمان در اوایل قرن بیستم میلادی ابداع کرده اند.
مورد خطاب قرار دادن مسئول صدا و سیمای جمهوری اسلامی اگر از زاویه تبعیضات زبانی و یا سیاسی اجتماعی بر مردم بلوچ باشد، نه تنها ایرادی ندارد بلکه یک ضررورت و وظیفه انسانی و ملی است. هر انسانی چه آن که مثل بلوچ در اشغال است و چه آنکه بعنوان یک شهروند، بطور مسلم دارای یک سری از حقوق است پس برای دستیابی به آنها نیازی به گسترش سیاست اسیمیلاسیون ایران نیست.
سیاستمداران ایران و نیز آقای ضرغامی لااقل این شهامت را داشته اند که با سیاستهای خود در بلوچستان، با بلوچ به دیده غیر خودی(نه ایرانی) نگاه کنند. آنها نیک میدانند مردمی که سرزمین شان اشغال شده، در نهایت برای آزادی و استقلال و حاکمیت ملی خویش سر بلند خواهند کرد. از این رو سیاستمداران ایران بخوبی میدانند که پخش رادیویی یا تلویزیونی به زبان بلوچی بدرستی هویت بلوچی را برجسته خواهد کرد. این برجستگی هویت بلوچی بین مردم بلوچ با سیاست هموژنایزد(Homogenised) ایرانی هیچگونه سازگاری ندارد. سیاستمداران ایران همواره سیاست اسیمیلاسیون را در پیش گرفته اند. فکر غالب بر جامعه ایران بجز در مناطق اشغالی از جمله بلوچستان، بر این است که "ما ایرانی هستیم". اپوزیسیون های ایران نیز با این سیاست رژیم و حاکمان دیکتاتور ایران نظر یکسانی دارند.
نویسنده مقاله بالا و دیگر بلوچهای اهل قلم و نیز احزاب و جریانات سیاسی بلوچ نباید شکار یک نوع خودفریبی شوند که آنها با طرح " مسیحی تر از پاپ" و بعبارتی دیگر طرح « بلوچ یعنی ایرانی ترین قوم ایرانی » توان فریب سیاستمداران کارکشته ایران را دارند. شما حتی اگر هم با ایمان کامل و صداقت تان مردم بلوچ را یک قوم یا ملیت ایرانی بدانید، ولی حاکمان تان و مردم ایران شما را با یک دیده شک نگاه میکنند. تجارب چندین سال از باصطلاح فعالیتهای "التماس و تمنا یا رجزخوانی" نشان داده است که طرح مسئله بلوچ و پاسداری از مسئله بلوچ از سوی شما «ایرانی تر از هر ایرانی» بمثابه آب کوبیدن در هاون است.
اگر اهل قلم بلوچ سیاست ایرانی بودن بلوچ را بکنار میگذاشت، امروز بلوچستان غربی با دسیسه پاره پاره شدن روبرو نمیبود و مقاله نویس، شکوه و زاری از نقسیم بلوچستان غربی به بلوچستان و هرمزگان و کرمان و خراسان جنوبی نمیکرد. باید گفت اکنون که با طرح تقسیم مکرر بلوچستان روبرو هستیم، شماری از این قلم بدستان بلوچ با ترویج هویت کاذب و ساختگی که بلوچ،ایرانی الاصل است، نقش داشته اند. چرا که اگر بلوچ ایرانی باشد، تمام ایران سرای مردم ایران است و مخالفت این قلم بدستان بلوچ با تقسیم بلوچستان از منطق ایرانی برخوردار نیست. شما نویسندگان بلوچ از "نوع ایرانی" باید بدانید که سرنوشت هویت بلوچ با ایرانی دانستن ملت بلوچ از سوی شما و بی تدبیری تان با مخاطره روبروست. وظیفه اهل قلم بلوچ است تا سرطان احساس ایرانی بودن را از میان مردم عام بلوچی که متاثر از صد سال اشغال گری ایران هستند، بدور اندازند. ایکاش نویسنده مقاله لااقل به مردم بلوچ در مورد هویت شان دروغ سرهم بندی نمیکرد. نباید به وی و همفکرانش ولو که بلوچ باشند اجازه داد تا آنها برای بدست آوردن نظر و یا حمایت جمعی از ایرانیان غالب و مغلوب و برای دسترسی به وسایل دسته جمعی فارسی زبان اینگونه با هویت ملت بلوچ سوداگری کنند. باید با شهامت گفت که بلوچ هرگز ایرانی نبوده ونیست و اکنون سرزمینش در اشغال است. نویسنده مقاله اگر چنانچه فعالیتهایش را در راستا کمک و پاسداری از هویت بیش از سه میلیون بلوچ میپندارد، لازم است تا نوشتن وانتشار مقالات سرطان زای ایرانی بودن خود را از این پس پایان دهد.
مدافعان هویت بلوچ بر این باور هستند و نیز سیاستهای اشغالگران ایران بر بلوچستان هم نشان داده اند که تنها یک بلوچستان آزاد و مستقل میتواند هویت ملت بلوچ را حفظ و از آن پاسداری کند. استقلال بلوچستان و حاکمیت ملت بلوچ زمانی ممکن است که با صراحت در یک کلام بگوییم که بلوچ، بلوچ است ونه ایرانی.
عبدالله بلوچ – لندن
30 سپتامبر 2014
این مقاله شاید قصد برجسته و یا آشکار کردن میزان ستم و تبعیض رژیم جمهوری اسلامی ایران بر مردم بلوچ را داشته است، ولی خواست یا ناخواسته دست به تحریف تاریخ زده و ایجاد سردرگمی در خصوص هویت ملی ملت بلوچ کرده است. نویسندگان بلوچ نیز همانند سیاستمداران ایران بخوبی به این امر آگاهی دارند که بخش غربی از بلوچستان بشکل د- یوری(jure de) در سال ١٨٧٣ میلادی با ترسیم مرزهای مصنوعی که به "خط مرزی گُلداسمید" ثبت است، توسط امپراتوری بریتانیا ضمیمه سلسله پادشاهی قاجار در آمد. شواهد تاریخی مکتوب در کتابخانه "بریتیش لایبری" حاکی از این واقعه تلخ تاریخی است. بنابر این اسناد نمایندگان حکومت بلوچستان از قلات(مرکز اقتدار سیاسی بلوچستان) به بمپور سفر میکنند و در کنفرانس منعقده بمپور که نمایندگان بریتانیا و قاجار شرکت داشتند، مخالفت آشکار حکومت بلوچستان را از تجزیه بلوچستان و الحاق جبری آن به قاجاریان اعلام میدارند. بدنبال شکست کنفرانس بمپور، یک سال بعد برای حل مسئله مرزها، کنفرانس دیگری در گوادر برگزار میشود که باز هم با مخالت سرسخت نمایندگان حکومت بلوچستان روبرو میشود.
از سال ١٨٧٣ میلادی ببعد است که حکومت قاجار ادعای حاکمیت بر بخش غربی از بلوچستان را دارد. ناگفته نماند که با این وجود قاجاریان بجز در چند شهر از جمله بم و بمپورهیچ نوع تسلط بر بلوچستان غربی تا سالیان دراز نداشته اند. زمانیکه حکومت بلوچستان درقلات دچار بحران میشود، میر بهرام خان بارانزهی اولین حکومت مقتدر در بلوچستان غربی را بنیانگذاری میکند و از قلعه بمپور حاکمیتش را بر بیشتر مناطق اعمال میدارد. پس از درگذشت میر بهرام خان بارانزهی، خواهرزاده اش میر دوست محمدخان بارانزهی قدرت را بدست میگیرد. میر دوست محمدخان بارنزهی بنابر شواهدی اعلام پادشاهی میکند و از او بنام شاه بلوچستان یاد میشود. بیش از گذشت پنحاه و اندی سال از ادعای قاجاریان بر نوعی از حاکمیت بربخش غربی بلوچستان، وارث قاجاریان، رضاخان میرپنج که همان رضاشاه ایران باشد، با حمایت بریتانیا و غرب به بلوچستان حمله آور میشود و توانست تا حاکمیت سلسله بارانزهی¬ها(حاکمیت مستقل بلوچها) را در سال ١٩٢٨میلادی از بین ببرد.
نویسنده مقاله " آیا بلوچ ایرانی نیست" و نیز مردم بلوچ شاهد بر این امر مسلم هستند که تا چهل و پنجاه سال پیش کسی با نام ایرانی نه نتها آشنایی نداشت، بلکه حتی آنرا بگوش نشنیده اند. هویت ایرانی خود نیز یک پدیده جدید میباشد که روشنفکران دوران قاجار در کشور آلمان در اوایل قرن بیستم میلادی ابداع کرده اند.
مورد خطاب قرار دادن مسئول صدا و سیمای جمهوری اسلامی اگر از زاویه تبعیضات زبانی و یا سیاسی اجتماعی بر مردم بلوچ باشد، نه تنها ایرادی ندارد بلکه یک ضررورت و وظیفه انسانی و ملی است. هر انسانی چه آن که مثل بلوچ در اشغال است و چه آنکه بعنوان یک شهروند، بطور مسلم دارای یک سری از حقوق است پس برای دستیابی به آنها نیازی به گسترش سیاست اسیمیلاسیون ایران نیست.
سیاستمداران ایران و نیز آقای ضرغامی لااقل این شهامت را داشته اند که با سیاستهای خود در بلوچستان، با بلوچ به دیده غیر خودی(نه ایرانی) نگاه کنند. آنها نیک میدانند مردمی که سرزمین شان اشغال شده، در نهایت برای آزادی و استقلال و حاکمیت ملی خویش سر بلند خواهند کرد. از این رو سیاستمداران ایران بخوبی میدانند که پخش رادیویی یا تلویزیونی به زبان بلوچی بدرستی هویت بلوچی را برجسته خواهد کرد. این برجستگی هویت بلوچی بین مردم بلوچ با سیاست هموژنایزد(Homogenised) ایرانی هیچگونه سازگاری ندارد. سیاستمداران ایران همواره سیاست اسیمیلاسیون را در پیش گرفته اند. فکر غالب بر جامعه ایران بجز در مناطق اشغالی از جمله بلوچستان، بر این است که "ما ایرانی هستیم". اپوزیسیون های ایران نیز با این سیاست رژیم و حاکمان دیکتاتور ایران نظر یکسانی دارند.
نویسنده مقاله بالا و دیگر بلوچهای اهل قلم و نیز احزاب و جریانات سیاسی بلوچ نباید شکار یک نوع خودفریبی شوند که آنها با طرح " مسیحی تر از پاپ" و بعبارتی دیگر طرح « بلوچ یعنی ایرانی ترین قوم ایرانی » توان فریب سیاستمداران کارکشته ایران را دارند. شما حتی اگر هم با ایمان کامل و صداقت تان مردم بلوچ را یک قوم یا ملیت ایرانی بدانید، ولی حاکمان تان و مردم ایران شما را با یک دیده شک نگاه میکنند. تجارب چندین سال از باصطلاح فعالیتهای "التماس و تمنا یا رجزخوانی" نشان داده است که طرح مسئله بلوچ و پاسداری از مسئله بلوچ از سوی شما «ایرانی تر از هر ایرانی» بمثابه آب کوبیدن در هاون است.
اگر اهل قلم بلوچ سیاست ایرانی بودن بلوچ را بکنار میگذاشت، امروز بلوچستان غربی با دسیسه پاره پاره شدن روبرو نمیبود و مقاله نویس، شکوه و زاری از نقسیم بلوچستان غربی به بلوچستان و هرمزگان و کرمان و خراسان جنوبی نمیکرد. باید گفت اکنون که با طرح تقسیم مکرر بلوچستان روبرو هستیم، شماری از این قلم بدستان بلوچ با ترویج هویت کاذب و ساختگی که بلوچ،ایرانی الاصل است، نقش داشته اند. چرا که اگر بلوچ ایرانی باشد، تمام ایران سرای مردم ایران است و مخالفت این قلم بدستان بلوچ با تقسیم بلوچستان از منطق ایرانی برخوردار نیست. شما نویسندگان بلوچ از "نوع ایرانی" باید بدانید که سرنوشت هویت بلوچ با ایرانی دانستن ملت بلوچ از سوی شما و بی تدبیری تان با مخاطره روبروست. وظیفه اهل قلم بلوچ است تا سرطان احساس ایرانی بودن را از میان مردم عام بلوچی که متاثر از صد سال اشغال گری ایران هستند، بدور اندازند. ایکاش نویسنده مقاله لااقل به مردم بلوچ در مورد هویت شان دروغ سرهم بندی نمیکرد. نباید به وی و همفکرانش ولو که بلوچ باشند اجازه داد تا آنها برای بدست آوردن نظر و یا حمایت جمعی از ایرانیان غالب و مغلوب و برای دسترسی به وسایل دسته جمعی فارسی زبان اینگونه با هویت ملت بلوچ سوداگری کنند. باید با شهامت گفت که بلوچ هرگز ایرانی نبوده ونیست و اکنون سرزمینش در اشغال است. نویسنده مقاله اگر چنانچه فعالیتهایش را در راستا کمک و پاسداری از هویت بیش از سه میلیون بلوچ میپندارد، لازم است تا نوشتن وانتشار مقالات سرطان زای ایرانی بودن خود را از این پس پایان دهد.
مدافعان هویت بلوچ بر این باور هستند و نیز سیاستهای اشغالگران ایران بر بلوچستان هم نشان داده اند که تنها یک بلوچستان آزاد و مستقل میتواند هویت ملت بلوچ را حفظ و از آن پاسداری کند. استقلال بلوچستان و حاکمیت ملت بلوچ زمانی ممکن است که با صراحت در یک کلام بگوییم که بلوچ، بلوچ است ونه ایرانی.
عبدالله بلوچ – لندن
30 سپتامبر 2014
No comments:
Post a Comment