مکران و سیستان از حمله مغول تا فتوحات تیمور
عنوان: نگاهی به اوضاع سیستان و مکران از حمله مغول تا فتوحات تیمور- نعیم ملازهی
نعیم ملازهی(دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد)
نعیم ملازهی(دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد)
چکیده
سیستان و مکران در جنوب شرق ایران در طول تاریخ همواره محلی برای پناهنده شدن ناراضیان و مخالفان حکومتهای مرکزی بودهاند ، در برههی زمانی از حمله مغول(616ه.ق.) تا فتوحات تیمور(781ه.ق) شاهزادگان ترک ـ مغول برای ابراز ناخشنودی، اعتراض علیه حکومت مرکزی و یا به منظور نجات جان خویش به این منطقه میآمدند ، این امر میتوانست توجه بیشتر مغولان و بعد تیمور را به این منطقه جلب کند و پیامدهایی سنگینی برای این نواحی داشته باشد،مقاله حاضر به بررسی لشکرکشیهای مغولان وتیمور واوضاع منطقه در عصر ایلخانی اختصاص دارد.
واژگان کلیدی: مغول، تیمور، سیستان، مکران، آسیب و خسارت.
سیستان ومکران
منطقه سیستان در اوستا به نام رودی که از آن سیراب میشود «هئتومنت» (Heatumant) و در سنگ نوشتههای داریوش به نام «زرنکه» (Zaranka) آمده است.[1] از نظر اقلیمی این منطقه را جزء اقلیم چهارم دانستهاند و فاصلهی آن از خطّ مغرب 64 درجه و از خط استوا 32 درجه، و سرزمینی باشکوه است دارای شهرستانهای بسیار که به شهرستانهای خراسان همسری میکنند.[2] این ناحیه از نظر اقتصادی دوران باشکوهی را پشت سر گذاشته« ولایتی با نعمت و فراوانی تمام است و حمامهای بسیاری و میوههای فراوان و انگور و خرما و امثال آن بیشمار و مردمان آن توانگر و مالدار و به توانگر نیک معروف و از بیابان میان سیستان و مکران غلّه بسیار میشود[3] و برای نخستین بار در دورهی اسلامی در روزگار خلافت عثمان بن عفّان گشوده شد.[4] مکران نام ولایتی از اقلیم دوم از میانهی کرمان وسیستان منسوب به «مکران بن هیتال» است و کیج دارالملک آن بوده و آن را «کیهنچ» نیز گویند.[5] جمله مکران گرمسیر است و در آنجا خرما خیزد و نیشکر و هم پانیز که به جایها میبرند.[6] این ناحیه در جنوب بلوچستان امروز ـ مشتمل بر شهرستانهای چابهار و نیکشهر و ]سرباز[، از شمال به بلوچستان مرکزی و سراوان و از مشرق به بلوچستان پاکستان و از جنوب به دریای عمان و از مغرب به شهرستان جاسک (استان هرمزگان) محدود است، کوههای مکران که ادامهی کوههای بشاگرد است به جهت غربی به شرقی آن را از دیگر مناطق بلوچستان جدا میکند.[7]
سیستان ومکران در نخستین حملات مغولان
جوینی، مورخ نامدار این دوره که خود تجربهی همراهی با مغولان را داشت، اشاراتی کوتاه و کلی اما با اهمیت در مورد حضور مغولان به منطقه سیستان ارایه کرده است اما در باره ناحیه مکران گزارشی نمیدهد، وی در مورد تقسیم سپاه توسط چنگیز برای حمله به نقاط مختلف مینویسد که: «باقی نواحی را از دست راست و چپ و شرق و غرب لشکر بفرستاد و تمامت را مستخلص کرد چون ابیورد،نسا و بازرد[باورد] و طوس و جاجرم و جوین و خواف و سنجان و سرخس ... و از جانب هرات تا حدود سجستان برسیدند و کشتن و غارت و غصب و تاراج کردند».[8]
گزارش فوق در واقع تا حدود زیادی مشخص کننده تاراج مغولان در مناطقی از ایران است که بخشی از محدوده موردنظر این مقاله یعنی سیستان را پوشش میدهد . عباس اقبال نیز در شرح اولین لشکرکشیهای مغولان چنین آورده است که گروهی دیگر به غزنه و مضافات آن و شهرهای مجاور و هند و سیستان و کرمان توجه کردند و مثل گروه اولین بلکه بدتر با مردم و آبادیها معامله نمودند و کاری شد که هیچ گوشی مثل آن را نشنیده بود.[9]
مکرانپیش از آمدنمغولان تحت حاکمیت قراختاییان کرمان بود،ملک زوزن در زمان سلطان محمد خوارزمشاه«بحار وسواحل کیج ومکرانات را تا حدود هند در کنف حیاطت و حوزه حراست گرفت».[10]
پس ازآن تا روی کارآمدن قتلغ خواجه جوق، گزارشی از اوضاع مکران در دست نیست.قتلغ خواجه روابط خوبی با علما و مشایخ کرمان داشت وهرساله برای گردآوری مال از کرمان تا گرمسیرات و مکرانات میرفت،وی با این رفت وآمدها مال ومقرری زیادی از کیج ومکران بدست میآورد ودر بارگاه حکومت خویش اموال را بین دوسدارانش تقیسم میکرد.[11]
ازگزارش فوق میتوان استنباط کردکهناحیه مکران دارای آبادانی وثروت فراوان بوده و از مناطق مهم درآمدزابرای حاکمان قراختایی به شمار میرفته است.درزمان ترکان خاتون، حاکم مقتدر قراختایی، والی کیج ومکران ناصرالدین، دست نشانده قراختاییان بود. وقتی که جلال الدین سیورغتمش به حکومت کرمان رسید، لشکر به طرف مکران فرستاد،وی توانست حاکم مقتدر مکران در آن زمان را که ملک دینار نام داشت و خودرا حامی قومش میدانست مطیع کند، ملک دینار به درگاه وی آمد و «ملازم دیوان سرای سلطنت شد و مال و مواضعه با اضعاف ادا نمود» [12]
نسوی در دیباچهی کتاب خود اشارة کوتاهی به مکران وسیستان عهد خوارزمشاهیان دارد،وی مینویسد: «طایفهای از افاضل مشرق که ایشان را از صناعت خطی و از بلاغت مهمی بوده است تألیف اخبار این ملوک کردهاند و مساعی و آثار در قلم آوردهاند، از ابتدا ظهور نهال وجود «نوشتگین» تا آنکه به ذکر سلطان محمدتکش و عظمت شأن او رسیده و جمع او میان خراسان و خوارزم که ملک پدر است با ملک عراق و مازندران و اضافات کرمان و مکران و سیستان و بلاد غور و غزنه و بامیان تا اقصای هند دیده و ...»[13]
همان مورخ در جایی دیگر که از بیتدبیریهای خوارزم شاه در تربیت سپاه و دفاع از مرزها در مقابل هجوم نیروهای چنیگزی صحبت میکند در میان این سپاهیانی که در دستههای مختلف رهبری میشدند، لشکر سیستان به رهبری «فخرالدین» معروف به «عیارنسوی» هم دیده میشود، وی در جایی دیگر از اثر خود به گزارش موضوع واگذاری حکومت کرمان توسط خوارزم شاه به پسر خردسالش «غیاثالدین» میپردازد، در آنجا وی از منطقه مکران یاد میکند که تحت حاکمیت خانواده غیاثالدین اداره میشد: «و مُلک کرمان و کیش ]کیچ[ و مکران را بر پسر خود غیاثالدین پسر شاه که کوچکترین پسرانش بود نص کرد».[14]در واقع در گزارشهای نسوی ذکری از حضور مغولان در مناطق مکران وسیستان دیده نمیشود، تنها در مباحث بعدی و جنگهای جلالالدین و سپاه مغول اشاراتی مبنی به پیامدهای ناشی از حمله وآمدن مغولان دارد.
از دیگر مورخانیکه اشاره به خرابکاریها و غارتگریهای مغولان دارد،و در بین آنها نامی از سیستان رفته است و هیچ نامی از مکران نیست، وصّاف است، وی از آمدن مغولان مینویسد که: «بلخ را چنگیزخان به نفس خود خراب کرد و سه شهر دیگر بر دست تولوخان ویران گردید [مرو، هرات و نیشابور] و قصبان و بلاد دیگر آن سرزمین را چون ابیورد، بازر، طوس، جاجرم، جوین، بیهق و خواف و سرخس را لشکر فرستادند و بنیاد وجود همه را نیست کردند واز «هرات» تا «سجستان» و شبورغان را غارت کردند».[15]
بعد از جنگ و گریز جلالالدین و عبور وی از رود سند، چنگیز دستور به قتل و غارت غزنه و دیگر شهرهای دور و اطراف را داد که در این زمان ملک شمسالدین پسر غیاثالدین حکومت میکرد، دوتن از فرماندهان چنگیز قصد محاصره و غارت سیستان را داشتند که بدلیل گرمی هوا چنگیز دستور بازگشت صادر کرد،[16] زمانیکه چنگیز به جیحون بازگشت پسر او جغتای مأمور شد که ولایت مکران و سند را تصرف کند و او هم همانند اوگتای این ولایت را غارت کرد و این دو برادر این منطقه را چنان غارت کردند که جلالالدین در بازگشت برای دریافت معیشت و اسباب کار با مشکل مواجه شد.[17]
نسوی، مخالف سرسخت مغولان و هوادار جلالالدین ،آنجا که از اراده و بازگشت سلطان جوان برای باز پس گیری خراسان مطلب آورده است، به خرابی و غارت مغولان در نیشابور اشاره دارد،و این فجایع را با نقاط دیگر قیاس میگیرد و «این قیاس را در سایر خراسان و خوارزم و مازندران و آذربایجان و غور و غزنه و بامیان و سیستان» تا حدودی قابل انطباق میداند و تأکید دارد که اگر این خرابیها را شرح دهد تنها تفاوت در اختلاف اسامی محصوران شهرها و محاصرات «کفار» خواهد بود.[18]پس فجایع اتفاق افتاده در سیستان همسان با مناطق خراسان گزارش شدهاند و در رابطه با مکران کمتر پرداخته شده است.
چنانکه پیداست این رفت و برگشتهای جلالالدین از مکران از مهمترین عوامل توجه مغولان به این ناحیه و وارد کردن شدّت آسیب و خسارت بوده است، علاوه بر آن گذر از این منطقه بدلیل شرایط خاص آب و هوایی همانگونه که برای اسکندر شرایط ناگواری ایجاد کرد میتوانست برای سپاه مغولان و سلطان جلال الدین خوارزم شاه هم تلفات سپاهی و آسیبهای روحی وارد آورد کما اینکه این اتفاق برای وی رخ داد.[19]
جنوب شرق ایران پناهگاه خوبی برای مخالفان در این تاریخ و قبل و بعد از آن بوده است و همین خود میتوانست از دلایل توجه بیشتر لشکر مغول و بعدها تیمور و حکومتهای مستقل و نیمه مستقل دیگر به این منطقه باشد و شدت خرابی و ویرانیها را بیشتر کند، در جریان تعقیب «قراچه و یغان سنقور» که از سرهنگان به نام جلالالدین بودند، قراچه به یکی از قلاع سیستان پناه برد و در پی آن«طایر بهادر» سردار مغولی آمده وبه قتل و غارت و تخریب بناهای منطقه پرداخت،سردار جدید مغول چون جای پای خود مستحکم کرد،از همین جا سرستیز با حکومت مرکزی شروع و علیه فرمانده دیگر مغولی یعنی «چین غور» قد علم کرد.[20]
پس از مرگ چنگیز و درزمان قدرتگیری گیوک بود که با سروسامان دادن اوضاع، وی در پی تصرف مناطقی که «هنور ایل» نشده بودند افتاد و همانند پدرش حکم کرد که بر هر منطقهای لشکری فرستادند و امراء را به اطراف و اکناف فرستاد که در بین نواحی، «سیستان»، سند و هند هم بودند[21]. اینگونه اخبار که هر شاه یا خان جدیدی که روی کار میآمد به تجدید مرزها میافتاد؛ خود گواه بر ناآرامیهای منطقهای بود.با این اوصاف میتوان گفت که مکران و سیستان «ایلی کامل» مغولی را نپذیرفتهاند؛ چنانکه این حرکتها را ما دورهی ایلخانان و بعد تیموریان خواهیم دید.
البته نباید از یاد برد که در ابتدای ظهور چنگیز آنچنانکه «شبانکارهای» نوشته است: هیچ کس ازمتمردان و معاندان را زهرهی مقاومت و یاغیگری در دل گذرانیدن نبود، و خودش باز در ادامه از نپذیرفتن ایلی مغولان توسط «سلاطین شام»، مغرب و ملوک هند و دهلی و «سیستان و مازندران» یاد میکند اما باز معتقد است که آنان هم از «خوف و هراس هدایا روانه میدارند.»[22]
اوضاع منطقه در عصر ایلخانان
پس از تشکیل حکومت ایلخانان و مستقر شدن مغولان در ایران، گزارشهای موجود دربارهی مناطق مکران و سیستان در پیوند با مناطق همجوار و بسیار پراکنده است، آنچنانکه «وصّاف» از تمرّد ملک شمسالدین کرت در دورهی هلاکو یاد میکند که خان مغولی فرماندهی به نام «تغور» برای سرکوبی وی فرستاد و فرمود که «پوست او بکند و پر از کاه کند و برای وی بفرستد»، شاه کرت چنین در مقام پاسخ برآمد که:
«گرهیچ عنان به سوی کابل تابم یاقو تغور از تغر بستانم
این دو سپاه در حدود سیستان با هم روبرو شدند که لشکر تغور شکست خورد و خودش کشته و همان معامله که میخواسته با شمسالدین کند با خود او کردند».[23]
در زمان حکومت ارغون، حاکمیت کرمان با سیورغتمش بود که مکران را فتح کرد، و زمانی که اتابک افراسیاب و یوسف شاه بر دولت مرکزی شوریدند، وی هم از فرصت استفاده کرد و از ادای مال کرمان خودداری کرد،[24] اینها گزارشاتی است که گاهاً با فاصلهی زمانی زیاد و فقط در حد بردن یک «اسم» از مکران بسنده شده است و بیشتر مکران زیر نظر حکومت کرمان بوده و در منابع به صورت «کیج و مکران» و جاهایی ذیل اخبار سیستان آمده است، و گزارش خاصی درباره اقوام موجود درآن ناحیه هم نمیدهند. اما درباره قوم «بلوچ» که بافت اکثریت جمعیت فعلی آن ناحیه را تشکیل میدهد ما به تعداد زیاد درگیریهای آنهارا در شرق خراسان و شهرهای هرات و غزنه در کنار اقوام «سجزی» و «نکودری» و «خلجی» ودیگر اقوام را داریم که موجب دردسر حکومت مرکزی بودند.[25]
چون غازان، بر تخت نشست، محمدشاه پسر حجّاج سلطان، حکومت کرمان را به فرمان ایلخان صاحب شد. اما گویا بخت با وی یار نبوده و خیلی زود با مخالفتهای درون حکومتی روبرو گردید و فرار کرده به سیستان آمد، که باز میتوان همان مدعای پناهندگان و نقش آنها در افزایش دادن میزان توجه به سیستان و از طرف دیگر گاهاً کشاندن افرادی همچون چنگیز و تیمور و افزایش میزان خسارات برای این منطقهرا شاهد بود.[26]
غازانخان برای جنگ با مناطق غربی و به خصوص با ممالیک ابتدا قاطعانه مخالفین داخلی را سرکوب میکرد و لشکرها به مناطق ناآرام شرقی میفرستاد و از جمله اینها «سیستان» بود که خان اصلاحگر مغول از این امر غافل نبود.[27]پیش از روی کارآمدن غازان امیرنوروز در منطقه سیستان اقدامات ضدمسیحی فراگیری آغاز کرده بود،و به قصد اعادة اسلام مسیحیان زیادی را در سیستان و اطراف تارومار کرد.[28]
گویا تا دورهی الجایتو منطقه سیستان جزو قلمرو سلطان مغول- مسلمان بوده است و وصّاف، تاریخنگار هم عصر وی، ازاتّحادی که در نتیجه سلطنت الجایتو از مناطق مغولی و اجدادی بوجود آمده ابراز خرسندی میکند: «از حصر تا آمویه و از کرمان تا سرحد سیستان تا باکویه و از آنجا تا آب اتیل و قفچاق و ...، قوافل به آمد و شد مشغولند».[29]
رشیدالدین در جایی از دخالت «شاه علی» پسر ملک سیستان اشاره میکند در موضوع آشوب شهر خواف که گویا عدهای «رنود و اوباش» جمع شده بودند و شاه علی قصد گرفتن قلعه آن جا را داشت که توسط امرای ایلخانی سرکوب شد.[30]
در سالهای 718 هـ.ق تا 720 هـ.ق در مناطق شرقی حکومت ایلخانان تکاپوهای شاهزاده یساور را میتوان دید که ایلچی پیش حاکم سیستان (ملک نصیرالدین) فرستاد، اما شاه سیستان «ایل» نشد و جواب موحش داد،[31] در این میان غیاثالدین کرت شاه هرات و شاه سیستان در برابر یساور ایستادگیهایی کردند.[32] و نهایتاً به سال 720 هـ.ق یساور به دست شاهزاده جغتایی به قتل رسید.[33]
دوران سقوط ایلخانان تا برآمدن تیمور در تاریخ ایران یک دورهی هرج و مرج سیاسی و رشد حکومتهای ملوکالطوایفی بود که هر کدام بر بخشی از ایران زمین استیلا داشتند، که بیشتر وقتها در رقابت با همدیگر و اختلافات درون خاندانی بودند، این دوره در تاریخ این کهن بوم و بر، به دورهی فطرت مشهور است، به همان نسبت اطلاعات رسیده از منابع که گزارشی در مورد محدودهی تحقیقی ما رسیده دچار تقلیل و رکود شده است.
در سال 749 هـ.ق امیر مبارزالدین محمد پسر خود شجاع ر اکه 16 سال بیش نداشت به سرکوبی اوغانیان و جرمانیان فرستاد و او در گرمسیرات کرمان، آن طوایف را مقهور ساخت، چون خبر طغیان ایلات مزبور به فارس رسید، امیر شیخ ابواسحاق یکی از سرکردگان لشکر خویش بنام سلطان جاندار را به حدود هرموز و «مکران» فرستاد تا پس از گرفتن مالیات آن نواحی به کرمان آمده یاغیان را برضد آل مظفر کمک کند، ولی وی خیانت کرد و به مظفریان ملحق شد.[34]
با به قدرت رسیدن شاه شجاع در دورهی فطرت بعد از سقوط ایلخانان «امرا عزم پابوسیگشتند و رسم نثار و پیشکشی بهتقدیم رساندند و به نظر عنایت وعاطفت ملحوظ گشته و از جانب «کیج و مکران» که اقصی کرمان است ملکزادگان شمسالدین و تاجالدین شاه را مال فرستادند.»[35]
حدود متصرفات شاه شجاع از طرف مشرق مانند گذشته تا رود سند میرسید، تمامی کرمان و بلوچستان و کیج و مکران در حوزهی اقتدار او داخل بود و امراء و حکام این نواحی مال به خزانهی او میفرستادند.[36]
در جنگ قدرت بین میرزا بابکر و سلطان اویس، زمانی که میرزا ابابکر به سیستان رفت، رقیب وی تخت حکومتی کرمان را بدست گرفته و بلافاصله لشکرها به جانب کیچ و مکران فرستاد. در واقع در این دوره مکران همانند قبل، از کرمان اداره میشد و همهی حکام که روی کار میآمدند برای گرفتن مالیات منطقه یا سرکوب شورشها ، دخالتهایی میکردند که در هر دو آنها تنها چیزی که نصیب مردم آن مناطق میشد فشار حکام ونتایج مخربی بود که از پس آن وجود داشت.
عصرتیمور
با برآمدن حکومت تیموریان و در ابتدا و شروع فتوحات برای تثبیت حکومت توسط تیمور، شهرهای سیستان و مناطق دور و اطراف یک بار دیگر زیر سم ستوران ترک ـ مغول خموده شدند. وی بر دفعاتی چند به نیمروز حمله کرد و غارتهایی بسیار از خود برجا گذاشت. برای شرح آنها گزارشات مخالفین و موافقین یعنی مورخان درون حکومتی تیمور و مخالفین آن دارای اهمیت بسیار است، مورخان عصر تیموری و ظفرنامهنویسان وی بیشتر گزارشاتی همانند دارند ولی از غارت و کشتار قهرمان داستانهای خود نمیتوانستند بگذرند، هرچند شاید در علل و عوامل حمله و پیامدهای آن تقصیرات را به گردن مردم سیستان یا پادشاه آنها میاندازند، از نخستین روزهای ورود تیمور و دلیل آن «یزدی» مینویسد که:
در این وقت والی سیستان دشمنی قوی داشت که مقابله و مقاتله با او در حییز قدرت و مکنت خود نمیدید و از سر عجز و انکسار دست تضرّع و اضطرار به دامن دولت و اقتدار و صاحب قران کامگار و امیرحسین استوار دراز کرد و ...»[37]
یزدی گزارش ادبی با تفصیل ارایه میکند و از رفتن تیمور و شکست دشمن میگوید تا عدم وفا کردن به عهد شاه سیستان که قصد کرده بود «مبلغی خطیر از نفایس و جواهر و کرایه اموال به شکرانه این پیروزی بپردازد» و چنین بیتی میآورد که:
زهر کس ناید این کز ابر همت نهال عهد را سرسبز دارد.[38]
در برگشت از همین سفر بود که گروهی از سگزیان به آنها حمله کردند و دست راست تیمور آسیب دید، گویی همین آسیبدیدگی باعث از کارافتادگی دستش شد، «اما بررسی و آزمایش اسکلت او نشان داد که بخشی از این کارافتادگی بر اثر بیماری بوده است.»[39]
به جز گزارش «ابن عربشاه»، گزارش موجود در بین مورخان دیگر همانندی دارد،[40] ولی ابن عربشاه بعنوان یک مخالف دلیل آمدن تیمور را به سیستان چنین بیان میکند که نه به خاطر دعوت ملوک سیستان، بلکه برای راهزنی آمده بود و فلج شدن دست وی را ناشی از ضربهی واردهی از سوی یک چوپانی میداند که تیمور قصد دزدیدن گوسفند وی را داشت و جالب است که در حق چوپان دعا میکند که «خداوند بازوانش را توانا بدارد»، وی از دستگیری و بردن تیمور نزد ملک حسین کرت و شکنجه و نهایت آزادی وی توسط غیاثالدین مینویسد.[41] در هرحال گزارش ابن عربشاه راباید بیشتر از دید یک مخالفنگاه کرد که ضمناٌ آشنایی چندانی با منظقه نداشته است.
دومین باری که به صورت جدّی در منابع از رفتن تیمور به سیستان گزارشهایی وجود دارد، مربوط به سال 785 هـ.ق میباشد که «رفتن امیرصاحب قران به سیستان و فتح و گرفتار شدن ملک قطبالدین» گزارش خوافی از این ماجرا است،[42] تیمور در این سفر قلاع مختلفی را گرفت و ویران ساخت.منابع این کشتارها را ناشی از «عناد» مردم سیستان یا بی خردی شاه سیستان میدانند ولی اشاره دارند که «از کشتهها پشتهها برآمد» و از «سرهای آن جماعت مناره برآوردند».[43]
یزدی از تسلیم شدن شاه سیستان (قطبالدین) خبر میدهد که تیمور مشغول صحبت با آنها بود که ناگاه دشمنان لشکر آراسته از دروازهها بیرون ریختند و آهنگ جنگ کرده «وی جنگ را هم وصف میکند و شدت آن را در چند بیت چنین شرح میدهد که:
زبس خون که با خاک آغشته بود به چشم ظفر لالهزارمینمود
زمین راز خون بازنشناختند همی اسب بر کشتگان تاختند.[44]
میرخواند، همچنین گزارش مشابهی اشاره و ارایه میکند که قرار بود پس از جنگ اولیه صلحی برقرار شود «حضرت صاحب قران کامکار با پانزده کس بیجبّه و جوشن به تفحص جوانغار میرفت، قرب سی هزار (30000) از بیباکان سیستان مجموع با تیر و کمان دست یکدیگر گرفته از بارو به زیر آمدند و از راه خسارت جسارت نموده و با وجود آنکه شاه قطبالدین حاکم ایشان در ملازمت پایه سریر اعلی بود و ...»[45].مورخ با این گزارش درپی توجیه میزان خسارات و تلفات وارد شده از ناحیه سپاه تیمور به مردمان منطقه است.
در ادامه وی بر این نکته اشاره دارد که در حین تیرباران مخالفین، زخمی بر یک ران شهریار کامران رسید»[46] شاید همین زخم موجب لنگ شدن تیمور در آینده و دلیل شهرت وی به تیمورلنگ شده باشد.
از دیگر مورخانی که از جنگجویان سیستان به «جهال سیستان» یاد میکند که بیرخصت چالشگری کردند، غیاثالدین علی یزدی است،وی ادامه میدهد که «بدبختان ندانستند که سدّ سکندر با لشکر یأجوج رخنهپذیر نشود»، همچنین از قتل و غارت تیموریان توصیفی چنین ارایه میکند که «در آن ریگستان، که گویی تشنهی خون بود جویها روان شد و تودههای ریگ ازدماء کشتگان سیراب گشت» وی به نفع ارباب خود رأی را برمیگرداند که «هر کس در خدمت اطاعت آن نباشد مستوجب چنین مجازاتی است» و عاقبت به تیغ قهر چون دایرهای بیسرگشته» تبدیل خواهد شد.[47]
در حقیقت همهی گزارشات بالای یزدی برگرفته از ظفرنامه شامی است که با روح ادبی وتفصیل بیان شد.[48] اما ابن عربشاه باز هم گزارش متفاوتی ارایه میکند که از گزارش قبلی وی به نظر محکمتر است وی این قتل و غارت و کشتار عظیم را نه تقصیر مردم سیستان و حاکمش بلکه همان کینهای میداند که تیمور از سفر اول به سیستان که هنوز در اریکه قدرت نبود به دل داشت، وی مینویسد که «تیمور مردم سیستان را با تعهد و سوگند بر سلاح کرد» و سپس «شمشیر بر آنها نهاد و خون هلاک بگسترد و مرگ را به مهمانی دعوت کرد و هرجا بنایی میدید ویران ساخت و بر هر گوشه درختی و گیاهی مییافت از ریشه انداخت.[49]
شاه محمود سیستانی که در دورهی عباس اول صفوی کتاب احیاء الملوک را نوشته است، تفسیری از این حادثه ارایه میکند که خالی از تعصب نیست. وی، بدلیل علایق بومی شاید همانگونه که ابن عربشاه با تندی و نفرت از این حادثه یاد میکند، هم عقیده باشد، ولی از تیمور به «امیرتیمور» و گویا با احترام یاد شده در کنار آن از کشتگان سیستانی شهید میسازد و لشکر تیمور و ترک ـ مغول را به «لشکر توران مقایسه میکند که کینهی رستم از سیستانیان خواستند» وی آماری که از جنگ هم ارایه میکند تا حدودی متفاوت از مورخان تیموری است.[50]
تیمور پس از این حملات خونین به دلیل سرکشی امیر تومان نکودری در منطقهی مکران، امیرزاده میرانشاه را به جانب گرمسیر و مکرانات فرستاد، میرانشاه و بعد از او امیرزاده بهادر که در پی ستاندن مالیات به مکران رفتند غارتهایی بسیار کردند.[51]
گزارشهایی پراکنده از ذکر نام مکران، در دورهی تیموردر دست است که مشخص نمیکنند آیا تیمور شخصاً به این منطقه آمده یا نه، و میدانیم لشکریانش چنان که بالا یاد شد وارد این منطفه شدهاند. با همهی اینها تیمور این ناحیه را همانند دیگر مناطق جزو قلمرو خود میدانست و پس از شکست بایزید ایلدرم دیده میشود که در فتحنامههای تیموری نام «کیج و مکران و سیستان» هم هستند.[52]
به نظر میرسد که بسیاری از مناطقی که قبیلهای بود و تیمور سرزمینهای آنان را به قلمرو خویش ضمیمه کرد در آن روزگار قدرت کمی داشتند[53] و بیشتر آنها اقداماتشان محلی و منطقهای بود ولی گاهاً موجب شورشهای محلی و کمک به مخالفین اصلی حکومت مرکزی میشدند که بلوچها نمونه بارزی از آن در کنار نکودریان که مخالفان به نام ایلخانان بودند و تا مدتها بعد در شرق ایران فعال بودند را میتوان مثال زد.
نتیجه
سیستان و مکران خیلی زود جنگجویان مغولی را به سمت خود کشاندند، چرا که مخالف سرسخت مغولان یعنی جلالالدین خوارزم شاه در رفت و آمد به هند و سند ازمسیر مکران به کرمان بود و مغولان برای رسیدن به وی مناطق تحت دسترس وی را غارتهای فراوان کردند و از دلیل دیگر توجه به این منطقه تا دورهی تیمور پناهنده شدن مخالفان حکومت مرکزی و میزان ناآرامیهای این مناطق بود که به سختی «ایلی» مغولی را میپذیرفتند، هرچند در منابع با پراکندگی اطلاعاتی مواجه هستیم و گاهاً جز یک نام معمولی بیشتر اطلاعی در دست نیست(این امر در باره ناحیه مکران بیشتر صدق میکند.) اما از منظر و نوشتههای مورخان مغولی ـ تیموری آنچنانکه در این مقاله ذکر رفته است میتوان میزان خسارتها، آسیبها و غارتهای این مناطق را سنجید ودلایل آن را چند دسته که همان «جغرافیای» منطقهای، روحیه جنگجویی وعدم تمکین مردم از حکومت مرکزی ، کمک به مخالفین حکومت و حتی کینه شخصی امثال تیمور( از دید ابنعربشاه)را میتوان برشمرد ، نتایج این حملات خسارات جبرانناپذیری بر این مناطق داشت که شاید روی تحولات توسعهای در این مناطق تا به امروزه تاثیرداشته است.
کتابنامه
1-آشتیانی،عباس اقبال،« تاریخ مغول واوایل ایام تیموری» جلد اول ودوم، تهران،نارمک،1376،چ1.
2-الهروی،سیفالدین محمدیعقوب،«تاریخ نامه هرات»تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد،تهران،اساطیر،1385،چ2.
3-اشپولر،برتولد،«تاریخ مغول در ایران»،ترجمه محمود میرآفتاب، تهران،علمی وفرهنگی،1368،چ3.
4-ابن عربشاه،«عجایب المقدور فی اخبار تیمور»،ترجمه محمد علی نجاتی ،تهران،بنگاه ترجمه ونشر کتاب،1356.
5-بویل،ج.آ.« تاریخ ایران»پژوهش دانشگاه کمبریج،جلد پنجم،ترجمه حسن انوشه،تهران، امیرکبیر،1381،چ1.
6-تاکستن و دیگران،«تیموریان»، ترجمه وتدوین یعقوبآژند،تهران،مولی،1384،چ1.
7-حافظ ابرو،شهای الدین عبدالله،« ذیل جامع التواریخ رشیدی»به اهتمام خانبابا بیانی، تهران، انجمن آثار ومفاخر ملی،1350،چ2.
8-__________________،زبده التواریخ»،تصحیح سید کمال حاج سید جوادی، تهران،وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی،2جلد،1380،چ1.
9-جیهانی،ایولقاسم بن احمد،«اشکال العالم»،ترجمه علی بن عبدالسلام کاتب، با مقدمه و تعلیقات فیروز منصوری، مشهد به نشر،1368،چ1.
10-جوینی،علاء الدین عطاملک محمد،«تاریخ جهانگشای جوینی»،ج1و3،به سعی و اهتمام و تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینی، تهران،ارغون،1370،چ4.
11-خواندمیر،غیاث الدین بن همام الدین الحسینی،«تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر»، مقدمه جلال الدین همایی، تصحیح محمد دبیرسیاقی، تهران، خیام،1353،چ2.
12 - یزدی،غیاث الدینعلی،«سعادت نامه»(روزنامه غزوات هندوستان)، به کوشش ایرج افشار، تهران، مرکز نشر میراث مکتوب،1379،چ1.
13-خوافی، فصیح بن احمد، «مجمل فصیحی»، به تصحیح و تحشیه محمود فرّخ، مشهد، طوس 1339.
14-روملو، حسن، «احسنالتواریخ» به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349.
15-سمرقندی، کمالالدین عبدالرزاق، «مطلع سعدبن و مجمع بحرین» به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، طهوری، 1353.
16-ستوده، حسینقلی، «تاریخ آل مظفر» 2 جلد، تهران، بینا، 1364.
17-شامی، نظامالدین، «ظفرنامه»، با مقدمه و کوشش پناهی سمنانی، تهران، بامداد، 1363، چ 1.
18-میرخواند، محمدبن خاوندشاه بن محمود، «روضةالصفا فی سیرة الانبیاء والملوک والخلفا» جلد 4ـ7، به تصحیح و تحشیه جمشید کیانفر، تهران، اساطیر، 1380، چ 1.
19-منجّم، اسحاق بن حسین، «آکام المرجان» (فی ذکرالمدائن المشهورة فی کل مکان)، تحقیق فهمی سعید، ترجمه محمد آصف فکرت، مشهد، آستان قدس رضوی، 1370، چ 1.
20-نسوی، شهابالدین محمد خرنذری زیدری، در سیرت جلالالدین منکبرنی»، تصحیح، مقدمه و تعلیقات، مجتبی مینوی، تهران، علمی و فرهنگی، 1384، چ 3.
21-منز، بئاتریس فوربز، «برآمدن و فرمانروایی تیمور»، ترجمه منصور صفت گل، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، چ 1.
22-شاه محمود سیستانی، ملک شاه حسین، «احیاءالملوک»، به اهتمام منوچهر ستوده، تهران، بنگاه ترجمه نشر کتاب، 1344.
23-دهخدا، علیاکبر، «لغتنامه»، ج 13، ص 18892.
24-عادل، حداد، «دانشنامهی جهان اسلام»، ج 4.
25-واله اصفهانی قزوینی، محمدیوسف، «خلد برین»، (روضههای 6 و 7)، به کوشش میرهاشم محدّث، تهران، میراث مکتوب، 1379، چ 1.
26-وصاف الحضره شیرازی، فضل ا.. بن عبدا...، «تحریر تاریخ وصاف»، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346.
27-همدانی، رشیدالدین فضل ا... ، «جامعالتواریخ» به تصحیح و تحشیه، محد روشن ـ مصطفی موسوی، 3 جلد، تهران، البرز، 1373.
28-یزدی، مولانا شرفالدین علی، «ظفرنامه (تاریخ مفصل ایران در دوره تیموریان)، تصحیح و احتمام محمدعباسی، 2 ج، تهران، امیرکبیر، 1336.
29-یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب (ابن واضح)، «البلدان»، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، نشر کتاب،1356، چ 3.
30-کرمانی،ناصرالدین،«سمط العلی الحضرة العلیا»(تاریخ قراختاییان کرمان)،تصحیح عباس اقبال،تهران،بینا،1328.
31- بیانی،شیرین،«دین ودولت درایران عهد مغول»،جلد دوم،تهران،مرکز نشر دانشگاهی،1371،چ1.
32- نطنزی، معین الدین،« منتخب التواریخ معینی»،تصحیح ژان اوبن، تهران، خیام، 1336.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ـ ملک شاه محمود سیستانی، «احیاءالملوک»، به اهتمام منوچهر ستوده، تهران، بنگاه نشر کتاب ، 1344، مقدمه، ص 16.
[2] ـ اسحاق بن حسین منجّم، «آکام المرجان»، ترجمه محمد آصف فکرت، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1370، ص84.
[3] ـ ابوالقاسم بن احمد جیهانی، «اشکال العالم»، ترجمه علیبن عبدالسلام کاتب، مشهد، به نشر، 1368، چ 1، ص163.
[4] ـ احمدبن ابی یعقوب «ابن واضح»، «البلدان»، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، ترجمه و نشر کتاب، 1356، چ 3، ص 7ـ56.
[5] ـ علیاکبر دهخدا، «لغتنامه»، ج 13، ص 18892.
[6] ـ جیهانی، همان، صص 7ـ136.
[7] ـ حداد عادل، «دانشنامهی جهان اسلام»، ج 4، ص 104.
[8] ـ عطاء ملک علاءالدین محمد جوینی، «تاریخ جهانگشای جوینی»، تصحیح و اهتمام محمدبن عبدالوهاب قزوینی، ج 1، تهران ارغون، 1370، ص 118.
[9] ـ عباس اقبال آشتیانی، «تاریخ مغول واوایل ایام تیموری»جلد اول ودوم،تهران نارمک،1376،چ1، ص 102.
[10] --ناصرالدین کرمانی،«سمط العلی للحضرةالعلیا»(تاریخ قراختاییان کرمان)،تصحیح عباس اقبال ،تهران،بینا،1328،ص20
[11] - کرمانی، همان ،صص30-29
[12] - همان،صص41،58
[13] - ـ شهابالدین محمد نسوی، «سیرت جلالالدین منکبرنی»، تصحیح مجتبی مینوی، تهران، علمی و فرهنگی، 1384، چ 3، ص 5.
[14] - ـ نسوی، «سیرت جلالالدین منکبرفی» صص 39ـ38.
2ـ عبدالحمید آیتی، «تحریر تاریخ وصّاف»، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346 ص 323.
[16] ـ رشیدالدین فضلا... همدانی، «جامعالتواریخ» به تصحیح و تحشیه محمد روشن ـ مصطفی موسوی، ج 1ع تهران، البرز، 1373، صص 9ـ528.
[17] ـ عباس اقبال آشتیانی، «تاریخ مغول واوایل ایام تیمور» ص 67 ؛ خواندمیر، «حبیبالسیر»، ج 2، ص 44.
[18] ـ نسوی، «سیرت جلالالدین منکبرنی»، ص 82.
[19] ـ عباس اقبال ، همان، ص 112 .
[20] ـ سیف بن محمد الهروی، «تاریخنامهی هرات»، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، نشر اساطیر، 1385، چ 2، ص 129 ؛ رشیدالدین، همان، ج 2، صص 1ـ660 ؛ بویل، «تاریخ ایران کمبریج»، ج 5، ص 317.
[21] ـ محمدعلی شبانکارهای، «مجمعالانساب»، تهران، امیرکبیر، 1363، ص 255.
[22] ـ همان، ص 224.
[23] ـ عبدالحمید آیتی، «همان»، ص 48.
[24] ـ عباس اقبال، همان، ص 406.
[25] ـ کمالالدین عبدالرزاق سمرقندی، «مطلع سعدین و مجمع بحرین»، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، طهوری، 1353، صص 8ـ47 و 363. و حافظ ابرو، «زبدةالتواریخ»، ج 1، ص 382 و ج 2، ص 609، و هروی، «تاریخ هرات، ص 648.
[26] ـ عبدالحمید آیتی، «تحریر تاریخ وصاف»، ص 181.
[27] ـ همان، صص 23ـ222.
[28] - شیرین بیانی،«دین ودولت در ایران عهد مغول»،جلد دوم، تهران،مرکز نشردانشگاهی،چ1، 1371.
[29] ـ عبدالحمید آیتی، ص 277.
[30] ـ رشیدالدین فضلا...، همان، صص 45 ـ 1234.
[31] ـ حافظ ابرو، «ذیل جامعالتواریخ رشیدی»، به اهتمام خانبا بیانی، تهران، انجمن آثار ملی، 1350، چ 2، صص 9ـ137، و فصیح ابن احمد خوافی، «مجمل فصیحی»، تصحیح محمود فرخ، مشهد، طوس، 1339، ص 27.
[32] ـ بارتولد اشپولر، «تاریخ مغول در ایران»، ترجمه محمود بر آفتاب، تهران، علمی و فرهنگی، 1368، چ 3، ص 124.
[33] ـ سمرقندی، «مطلع سعدین و مجمع بحرین»، صص 2ـ51.
[34] ـ سمرقندی، «مطلع سعدین و مجمع بحرین»، ص 233. و عباس اقبال، «تاریخ مفصل ایران»، ص 418.
[35] ـ حافظ ابرو، «زبدةالتواریخ»، ج 1، ص 383. و سمرقندی، «همان»، ص 364.3
3-حسینقلی ستوده،«تاریخ آل مظفر»،تهران، بینا،136،ج1،ص214.
[37] ـ مولانا شرفالدین علی یزدی، «ظفرنامه»، تصحیح و اهتمام محمدعباسی، تهران؛ امیرکبیر، 1336، ج 1، صص 6ـ55.
[38] ـ همان، همانجا.
[39] ـ درال تاکستن و دیگران، «تیموریان»، ترجمه و تدوین، یعقوب آژند، تهران، مولی، 1384، چ 1، ص 20.
[40] ـ نظام الدین شامی،«ظفرنامه»،با مقدمه وکوشش پناهی سمنانی،تهران،بامداد،1363،چ،ا،ص21 ؛میرخواند،روضة الصفا فی سیرة الانبیاء والملوک والخلفا،به تصحیح وتحشیه جمشید کیانفر،تهران،اساطیر،1380،چ1.ج5،صص4450-1.
[41] ـ ابن عربشاه، «عجائب المقدور فی اخبار التیمور»، ترجمه محمدعلی نجاتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356، صص 11ـ10.
[42] ـ خوافی، «مجمل فصیحی»، ص 123.
[43] ـ حافظ ابرو، «زبدةالتواریخ»، ج 2، صص 7ـ595.
[44] ـ یزدی، همان، چ 1، صص 70ـ264.
[45] ـ میرخواند، روضةالصفا»، ج 5، صص 5ـ4692.
[46] ـ همان، همانجا.
[47] ـ غیاثالدین علی یزدی، «سعادتنامه» (روزنامه غزوات هندوستان)، به کوشش ایرج افشار، تهران، میراث مکتوب، 1379، چ 1، صص 30ـ29.
[48] ـ شامی، «ظفرنامه»، صص 2ـ91.
[49] ـ ابنعربشاه، «عجائب المقدور»، صص 28ـ27.
[50] ـ شاه محمود سیستانی، «احیاءالملوک»، صص 4ـ103.
[51] ـ حافظ ابرو، همان، ج 2، ص 597 و شامی، «ظفرنامه»، ص 93.؛معین الدین نطنزی،منتخب التواریخ معینی،تصحیح ژان اوبن،تهران،خیام،1336.
[52] ـ روملو، «احسنالتواریخ»، ص 322، و شامی، همان، ص 168.
[53] ـ منز، «برآمدن و فرمانروایی تیمور»، ترجمه منصور صفت گل، صص 3ـ142.
http://darya97.blogfa.com/post/2
No comments:
Post a Comment