Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

ترور و تروريسم دولتى در ايران م.و.کوھگنجی

در این نوشته بيشترين تمرکز بر ترور در ایران و بخصوص ترور رژیم در بلوچستان است. زیرا که رژیم ج.ا توسط بی بند و بار ترین٬ نا آگاه ترین و بی منطق ترین قشريون جامعه ايران به گونه ای دیگر در بلوچستان و با ملت بلوچ عمل می کند و به ترورو نابودى فيزيکى آن پرداخته است. ھمه ترورھایی که در دنیا انجام شده و یا در حال انجام است٬ برای خود دارای قانون و محدودیتهايی بوده وميباشد. اما ترورھای رژیم در ایران و بخصوص در بلوچستان که توسط دستگاه سرکوب رژیم و به رھبری و فرماندھی مستقیم شخص ایت الله خامنه اى ولی فقیه انجام می شود بدون محدوديت و قوانين ميباشند۔
ترور مجموعه عملياتى است که با حذف فيزيکى و با ايجاد ترس وحشت به قصد تنبیه و محروم کردن رقیبان و بطور عام مخالفان از هستى صورت می پذیرد. جنگ و آدم کشی و کلاً درنده خویی٬ منش وحشیانه و حیوانی است که تصویر بسا زشت خود را در انتقام جویی٬ مالجویی٬ خون خواھی و خود خواھی بشر بنمایش می گذارد. زمانی که دولتھا یا افراد و گروه ھای کینه توزکه اراده مردم را در اداره کشور نادیده می گیرند و نمایندگان واقعی ملت ھیچ نقشی و حضوری در امور اجتماعی ندارند و به خواسته ھای معقول و غیر معقولشان طبق دلخواھش ادا نمی شود و از ارائه راه حلھای آسان و انسانی در می ماند٬ درنده خویی و راه ترور را انتخاب می کند و به روشھای ضد ھستی و زندگی تباه کن روی می آورند. از همين رو، ماھیت ترورھای رژیم در بلوچستان نسبت به مردم بلوچ با ھدف حذف یک فرد یا شخصیت ملی و يا مذھبی بلوچ نیست ٬بلکه فراتر از آن٬ تروری جمعی است و شامل تمام مردم بلوچ و برای انقراض و نسل کشی و نابودی فیزیکی ملتی کھن و تاریخی است.
تاریخ جنگ و ترور به تاریخ پیدایش وحیات انسان بر می گردد و آنجا که انسان ناتوان از درک رابطهُ ناھمگونیھا و یا پیوندھا! و عمل کرد پدیده ھا و مقوله ھا نسبت به ھم ناتوان ميگردد٬ از منطق و اندیشه دور و به دره نادانی جھالت و اعمال خشونت پرت می شود. تجارب ارزشمند بی اھمیت می شوند ٬ توسل به حربه دیرینه حیوانی جسته تا رقیب یا رقیبان را به ھر شکل ممکن و هر بھايی تسلیم و یا ازمیان بردارد. خشونت و خون ریزی به بھانه ھا و دلایل خاصی در جوامع بشری رواج داشته و دارد. دلیل تراشیدن برای انجام یک عمل زشت و ضد انسانی از سوی ھرکسی، بخصوص صاحبان قدرت و همچنين آنھایی که تحت ستم قرار می گیرند٬چندان کار مشکلی نیست!
به ندرت جامعه ای را می توان یافت که جھت دھی فکری اکثریت مردمش متأثّر از طرز تفکر اقشار و طبقات حاکم نباشد. طبقه حاکم تمامی وسائل قدرت سرکوب و توان تبلیغاتی را در اختیار دارد. آنطور که بخواھد و لازم و صلاح خود بداند٬ به موقع از آن استفاده می کند که بقای سیستم و طبقه اش را تحکیم بخشد. در یک جامعه بسته غیر دمکراتیک٬ صاحبان قدرت سیاسی با بر انگیختن احساسات مذھبی٬ نژادی٬ تبعیض گرایی و ملی گرایی و نیز با بزرگ نمایی از گذشته به افتخارات کذایی دامن می زنند تا به حفظ قدرت سیاسی و تحکیم وضع موجود ادامه دھند و در اھداف حال موفق باشند که خود نوعی ترور اندیشه و اخلاقی است که بد ترین نمود را در جامعه دارد. آنھا در تلاش ایجاد شرایطی ھستند که مردم به گفته ھا و باورھای آنھا اعتماد کنند. کشتار و لت و پار کردن ملیتھای دیگر را از افتخارات حیات گذشته و حال خود بر می شمارند. حکومتھای مرکزی عقب مانده و غیر دمکراتیک سرکوب٬ تبعیض٬ تحقیر و عقب ماندگی اقلیتھای مذھبی و همچنين ملیتھای غير خودى را عملاُ در جھت بقای حاکميت خود و در آن راستا سازماندھی وعمل می کنند که رشد نفرت و کینه و دشمنی را به مرحله اى ميرسانند که دیگر توده ھا حاضر به تن دادن به زندگی به شیوه سابق نیستند و بر خورد ھای فیزیکی امری محتمل می شود.
دولتھای ضد بشری که بدون اراده مستقیم مردم و یا در انتخاباتی ساختگی و مھندسی شده٬ قدرت سیاسی را غصب و فرماندھی سرکوب را مستقیم بعھده می گیرند٬ به ھر کس و مکانی مشکوک ھستند٬ حتی به خدمه ھای غیر نظامی و نظامی خود اعتماد ندارد. به جای ارائه راه حل و پاسخ دادن به مشکلات اقتصادی٬ سیاسی و به حداقل رساندن اختلافات فرھنگی در جامعه ای چند ملیتی٬ راه حل را در نابودی فیزیکی. آدم ربایی٬ دستگیری ٬ شکنجه و زندان و تجاوزو و بی قانونی می دانند و ارزیابی می کنند. آن سوی دیگر این سکه و معادله نابرابر اجتماعی که راه ھای دیگر را به روی خود بسته می بیند٬ توان خود را برای شناسایی مھره ھای اصلی و تعیین کننده رژیم بکار می گیرد و اگر ھر از چند گاھی موفق به ترور یکی ازاین مھره ھا باشد٬ سرمست از پیروزی و ھیاھوی زیادی از قدرت و توان خود براه می اندازد. اما٬ با یک شاخص مشترک ھردو گروه در خفا به کمین و شکار و لت و پار کردن ھم می پردازند. ماھیتاً دو اعمال هر دو طرف زشت وغیر انسانی ھستند و بار دھی و بازدھی اش خسارات جانی انسانی٬ پسروی فرھنگی٬ عقب ماندگی اقتصادی و عقب ماندگی عمومی جامعه است. بر اثر چنين رويکردى ٬ اکثریت بی گناه افراد جامعه در کشورھای عقب مانده٬ لحظه به لحظه زندگی می کنند. از خوف بی امنیتی٬ جنگ و ترور رنج می برند و از برنامه ریزی، آینده نگری و آینده سازی صحیح برای رؤیاھای فردای خود و بخصوص فرزندانشان ناتوان می مانند.
متاسفانه اندیشه ھای فرقه گرایانه ٬ تنگ نظریھا و قشری گرى ھا در جوامع غیر دمکراتیک و تک حزبی که با دیکتاتورمنشانه و اراده فردی به جای اراده جمعى اداره می شوند به منافع ملی و عمومی نمی اندیشند. به عملھا و نگرشھای خشونت آمیز دامن می زنند. جامعه را به رواج فساد و رشوه خواری سوق می دھند. زشتى هاى اجتماعی به عنوان فرھنگ و خصلتھای بس خطرناک اداری در جوامع عقب مانده رسمیت و حقانیت دولتی بخود می گیرند. کم آگاھی اجتماعی و نبود قدرت مستقیم و مستقل برای افشا و مقابله با سیستم و دستگاه سرکوب٬ روشھا و برخوردھای نابجای دولت تا حدی ھم مورد قبول بخشی از فرھنگ تحمیلی مردم شده است. دولتھای بدون پشتوانه عمومی مردمی که فقط بخشی کوچک از جامعه را نمایندگی می کنند٬ مستقیم و غیر مستقیم به تبلیغ و ترویج و جدایی در جامعه دامن می زنند و زمینه ھا و شرایط ترور را با راه انداختن بحثھای فرقه ای و غیر اصولی در رسانه ھا و مطبوعات ملی دامن می زنند. در کشورھای چند ملیتی٬ راه اندازی بحثھای تفرقه بر انگیز از حساسیت خاصی بر خوردار ھستند. بخصوص که بخشھايی از جامعه دارای مذاھب متفاوت باشند و فقط یک فرقه مذھبی قدرت سیاسی را قبضه کرده وحق مسلم و مادرزادی و خدادادی خود بداند. از سرمایه و اقتصاد ملی و نیروھای سر کوب بر علیه بقیه دیگر ملیتھا که در قدرت سیاسی شریک نیستند٬ استفاده می کند و تخم نفاق و کينه می کارد و زمینه ھای ترور را فراھم می گرداند.
اما٬ ترور ھمیشه و مخصوص و محصول جوامع عقب مانده چند ملیتی و کشورھای غیر دمکراتیک نیست. بسیاری از دولتھای بزرگ جھان به بھانه امنیت ملی و حفظ منافع ملی به کشورھای کوچک در حال رشد و به اصطلاح پیاده کردن دمکراسی در آن جوامع از بالا٬ زمینه ھای یک جنگ نابرابر ویران گر را فراھم می کنند و مخفیانه و علناً منابع ملی را غصب و صاحبان این منابع را با بستن انواع تھمتھا دستگیر٬ مورد تجاوز٬ شکنجه و ترور قرار ميدهند تا حقانیت خود را با زور گلوله و باروت به اثبات برسانند
در ایران ھم مانند ھر کشور و جامعه ای دیگری٬ ترور ریشه و تاریخی طولانی دارد و بیشتراسناد موجود آن به دوران سلجوقیان بر می گردد. سلجوقیان با خوى و خلق قبیله ای خشکی که داشتند٬ کشور را با روحیه نظامیگری محض اداره می کردند. سر به طغیان زدن شاه زادگان در گوشه و کنار بعد از ترور خواجه نظام الملک٬ خشک سالى ھای پی در پی٬ شیوع امراض مسرى و واگیر از یک سو٬ رشد فرقه فاطمیان مصر( اسماعیلیان) در ایران و نیز بی تفاوتی ھای دولتھای سلجوقی و نارضایتى ھای عمومی مردم از سوی دیگر٬ شرایط بس نامناسبی را برای دخالت در امور اجتماعی ایجاد کرده بود و بر ھمین اساس اسماعیلیان" دولتی در دولت سلجوقی تشکیل دادند.١". تاریخ ایران سرشار از ترور بر سر قدرت است٬ اما بطور سازمان یافته سوای آنکه ھراز گاھى شاهزاده ای و آخوند زاده ای به طریق سم خوراندن و نابودی فیزیکی رقیبان می پرداخت و می پردازند ٬ فرقه اسماعیلیان یا ھفت امامیان بودند که سازمان "فدائیان " را برای اولین بار برای انجام مقاصد سیاسی تشکیل دادند. اندیشه و عمل ترور را بطور سازمان یافته٬ رسمی و جدی وارد فرھنگ سیاسی ایران کردند.
تاریخ مدون ۲۵٠٠ ساله ایران ازابتدا تاکنون سر شار از این قبیل واقعه ھا و روی داد ھا است. به یاد آوری چند نمونه آن که چند نسل گذشته و کنونی ناظر آن بوده اند٬ بسنده می کنیم. کور کردن پسر نادر شاه به دست خودش(براى ايجاد وحشت و ترس در ميان مردم و حفظ ابهت خود)٬ ترور امیر کبیر٬ شایعه ھای قتل آیت الله طالقانی و احمد خمینی و نیز برادر کوچک محمد رضا شاه و صدھا نمونه ایجاد صانحه ھای مصنوعی توسط رژیمھای ایران از جمله قاجار٬ پھلوی و بخصوص جمھوری اسلامی که برای قتل نه تنھا مخالفین بلکه برای قتل ھمدستان و ھمکاران و دوستان دیروزی که دیگر مورد اعتماد نیستند و استفاده کاربردی ندارند٬ صورت می پذیرفت و هنوز ادامه دارد. تمام تاریخ به اصطلاح ۲۵٠٠ ساله ایران سرشار از این نمونه ھا است شاهزاده ھا و آخوند زاده ھا از ھر فرصتی برای نابودی رقیبان استفاده می کردند٬ یا غافل گیرانه خنجر در قلب رقیب و شاهزاده و آخوند زاده دیگری فرو میبردند یا با مبادرت به نیرنگھا و حیله ھای زشت و نا پسند ، زشتی و تباھی اخلاق جمعی را پرورش می دھند۔ طبقه حاکم با قدرت اجرایی و حضور فیزیکی در کلیه جمعھا و انجمنھا و مجموعه ھای شھری و روستایی وسایر فعالیتھای اجتماعی ھر گونه اثری و حرکتی را خنثی و به سود خود سازمان و جھت دھی و تاریخ نویسان و شاعران را مستقیم و غیر مستقیم مداح دربار تربیت و وادار به وارونه جلوه دادن حقیقت می کنند. تجاوز به حریم شخصی و نیز موضوع ترور یک انسان را شاھکار و پیروزی بس بزرگ به نفع قدر قدرتان جلوه داده و به ثبت می رسانند.
در دوره سلجوقیان٬ ترور به عنوان یک تئوری و اھرم برای رسیدن به اھداف سیاسی و رفرم و باورھای مذھبی مطرح و قابل قبول بخشی ازجامعه آن روزواقع شد و به اسماعیلیان ( جنبش حشاشیان- طرفداران حسن صباح ) نسبت داده می شود. حسن صباح طرفدارانش را درجه بندی می کرد و به ھر کدام القابی می داد٬ " به رئیس کل٬ داعی الدعاه لقب داد که در میان غیر اسماعلیان به شیخ الجبل معروفست. مقامات پس از او به ترتیب عبارت بودند از کبیر٬ سایر داعیان٬( رفیقان) و فدائیان. فدائیان گروھی از جان گذشته بودند که بفرمان شیخ الجبل مرتکب قتلھایی شده ھراس در دل خاص و عام می انداختند. گرچه این طایفه از اسرار مذھب اسماعیلی آگاه نبودند٬ ولی با این حال نباید پنداشت که ھمهُ آنھا مردمی بی سواد بودند.۲".
"فدائیان " تشکیلاتی سازمان یافته و بازوی نظامی فرقه اسماعیله بودند.اھمیت موضوع اینجا است که ترور در این دوره از تصمیمات فردی خارج و در بعدی سازمانی و تشکیلاتی منسجم و مخفی صورت می پذیرد و در تاریخ ایران به ثبت می رسد. تئوری پردازان این جنبش تا آنجا پیشروی و سازماندھی کردند که عمدتاً طرفدارانشان را در بخش "فدائیان" مغز شویی و حتی اخته می کردند و قبل از محول کردن و دادن ھر گونه مأموریتی در کاروان سراھا و مکانھای دیگر برای مدتھا تحت نظر داشتند تا کاملاُ بی عاطفه و احساس شوند و مطیع و فرمان بر دار قرار گیرند. زمانی که آماده و مورد تأیید می شدند به مأموریت برای ترور افراد کلیدی گماشته می شدند.
از جمله مھمترین افرادی که توسط فدائیان اسماعیلی ترور شد می توان به وزیر کاردان ملک شاه سلجوقی٬ خواجه نظام الملک اشاره کرد که توسط فردی اسماعیلی بنام ابوطاھر ترور شد.خلیفه فاطمی آمرباحکام الله و خلفای عباسی المسترشد و الراشد ھم توسط فدائیان اسماعیلی در زمان کیابزرگ امید جان نشین حسن صباح و به فرمان وی ترور شدند.بعد از آن ھم در ایران ازشیوه ھای ترور برای انتقام جویی و خون خواھی و رسیدن به اھداف سیاسی توسط حاکمیت سیاسی و گاه بنام حقجویی و حقگیری و گاه به دلیل تحت ظلم و ستم واقع بودن وخود و گروهش را نماینده خدا و جامعه معرفی کردن٬ بر علیه بسیاری از مخالفین حاکمیت سیاسی٬ شخصیتھا و اندیشمندان جامعه و یا بر علیه مقامھا و رجال دولتی ھم از طرف قدرتمندان حاکم دیکتاتور و ھم از سوی قشرھای اجتماعی تحت ستم که تغییر قدرت سیاسی را فقط ازاین طریق میسر می دیدند٬ صورت گرفته و ھنوز می گیرد. نمونه ھای فروانی از این نوع حرکتھا در تاریخ چند صد سال اخیر جامعه ما به خصوص دوره قاجاریه و دوره پھلوی به ثبت رسیده است و تنگ نظریھا به آنجا کشانده می شود که فردی مانند کسرویی به خاطر افشاگریھای معمولی٬ ھدف فدائیان اسلام قرار می گیرد۔ دھه چھل شمسی در اوج خفقان و دیکتاتوری پھلوی٬ سازمانھای چریکھای فدائی خلق و نیز سازمان مجاھدین خلق برای نشان دادن نارضایتی عمومی مردم تشکیل می شوند و بن مایه عملی فکری شان ترور مقامھای رژیم و کار گزاران آمریکایی است و متوجه شدیم که چگونه از رھبری انقلاب کنار زده شدند و سازمان مجاھدین در خرداد ماه ١۳۶٠ شمسی بدون درس آموزی از بھمن ۵٧ دوباره برای کسب قدرت سیاسی به ھمان مش چریکی روی آورد و به ترورھای وسیعی پرداخت.
بعد از بھمن ماه ١۳۵٧٬ ترور جھت ایجاد رعب و وحشت و حکومت کردن٬ روش اصلی رژیم ج.ا برای انتقام جویی شد. انتقام جویی که شامل برخی از باز ماندگان رژیم شاه می شد که چندان راضی به مدح و سنا گویی و ستایش تازه به بخت رسیدگان و تخت نشستگان جدید نبودند. وحشت سران رژیم ج.ا از محاکمه علنی تعدادی از بخت برگشتگان سران رژیم شاه بھانه ای برای انقلابی عمل کردنشان نبود٬ بلکه پرده برداشتن از زد و بندھا٬ حد و حدودھا٬ قول و قرار ھا و نیز ھمکاریھایی بود که خمینی با غرب و بخصوص مستقیم با امریکا و جیمی کارتر و نیز بعضی حتی از منفورترین سران ارتش ایران و نوکران در بار و غرب ازجمله تیمسار قره باغی٬ پشت پرده قبل از بھمن ماه ۵٧ گذاشته بود. ھدف اصلی رژیم٬ ترورایز کردن ملیتھای ایران بود. قصد و ھدف تئوری پردازان مذھب شیعه و دولتھای تروریست و تروریست پرور و غاصب انقلاب بھمن ۵٧ ٬ برای تحکیم قدرت٬ نابودی مخالفین سیاسی بخصوص دگر اندیشان٬ روشن فکران و روشن فکران اقلیتھای مذھبی و ملیتھای ایرانی بود که در سر لوحه و متن کار خود قرار داده بودند. ھاشمی رفسنجانی مرد موذی که از ھیچ به ھمه چیز و بالاترین مقام ایران و بالاترین ثروت در جھان رسید و مورد اعتماد خمینی بود که او را فرزندش خطاب کرد٬ بدون کوچکترین پرده پوشی ھدف رژیم ج.ا را ھم شفاھی در نماز جمعه ھای تھران و ھم در نوشته ھایش اعلام کرد که "ما به بیش از ده ملیون جمعیت احتیاج نداریم" وی معتقد است که برای حکومت کردن باید ترور را در جامعه گسترش داد و نیز برای کنترل جامعه بھترین سیستم ایجاد رعب و وحشت در جامعه است که به عمر رژیم می افزاید. رژیم ج.ا نیز به زشت ترین و عریانترین شکل غیر مردمی تا کنون به عمل و رواج اندیشه و عمل ترور ادامه داده و آن را به معضل اصلی روز جامعه ما تبدیل کرده است. رژیم ج.ا به شدت و بعضی ازھم فکران خارج از قدرت سیاسی مانند سازمان مجاھدین خلق و گروه فرقان و غیره ھر از چند گاهی و در حد توان و یافتن فرصت٬ حیات و وجود خود را در ترور واندیشه ترور پروری اعلام می کردند که رژیم به آن ادامه می دھد.
خمینی چند ھفته بعد از بھمن ۵٧ ٬ بر علیه مردم کورد اعلام جنگ کرد و فرمان بمباران شھرھای کردستان را در بھار ١۳۵٨ که ھنوز مردم سر مست شادی از پیروزی انقلاب بودند٬ صادر کرد. کشتار مردم تحت ستم کورد٬ ماھیت عملکردھای خمینی و اندیشه اسلامی شیعه و تروریستی وی را در ھمان ابتدا برای ملیتھای ایران روشن کرد. اعدامھای دسته جمعی و بمباران مردم بی گناه کورد پرده از اندیشه ھای تروریستی٬ خونخواری و خون آشامی ٬ خونریزی٬ ضد بشری و ضد ملیتھای ایرانی وی را بکنار زد و ماھیت رژیمی که وی با تقیه و دروغ و شارلاتان بازی سیاسی به ملیتھای ایران وعده داده بود٬ کاملاً مشخص شد. تروریسم ج.ا بر سراسر ایران زمین و بخصوص بر علیه ملیتھای ایران سایه شومش را گستراند. ملت بلوچ از ھمان فردای بعد از بھمن به ماھیت رژیم پی برد. مورد بی مھری قرار گرفت و بسیاری از جوانان و پاک اندیشان بلوچ قربانی قالب اندیشیھای رژیمی شدند که با انسانیت اعلام جنگ کرده بود. اولين ترورش را در بلوچستان در دوران اولين انتخابات مجلس پس از رفراندوم کذايى "جمهورى اسلامى آرى يانه؟" با تيراندازى و فلج نمودن دکتر رحمت الله حسين بر رهبر "سازمان دموکراتيک مردم بلوچستان" شروع نمود۔ ترور رھبران ترکمن در اواخر بھمن ماه سال ١۳۵٨ شمسی در سالروز انقلاب بھمن نقطه عطفی سياه و ننگين در تاریخ ج.ا و همدستانش بود و به تروریسم دولتی رژیم رسمیت بخشید. زنده یادان توماج٬ مختوم٬ واحدی و جرجانی که در کانون فرھنگی- سیاسی خلق ترکمن فعالیتھای فرھنگی و روشنگری می کردند٬ توسط نظام ج.ا و دولت ارتجاعی اش در زمان ریاست جمھوری بنی صدر٬ ترور گرديدند که تنھا یک ضربه و شوک به ملت ترکمن نبود بلکه تشديد تبعیض و تحقیر ملیتھای ایران و اقلیتھای مذھبی٬ قبول حقیقتی تلخ و باور نکردنی بعد از آن همه امید ھای انقلاب بھمن بود. فضای سیاسی ایران با ابرھای تیره و تار و پر از غرض و کینه جویی آنچنان پوشانده شد که ھمچنان سایه شومش آینده اى روشن و امید را از مردم می رباید و ھشداری بر تمام ملیتھای ایران٬ طبقات زحمتکش کارگران و دھقانان٬ گروه ھای سیاسی فعال٬ روشنفکران٬ دگراندیشان٬ اقلیتھای مذھبی٬ مردم نیک اندیش و نیک پندار ایران بود.
خمینی و باند تبھکار آخوند توانسته بودند کلیه آزادیھا فردی و اجتماعی بدست آمده ازانقلاب بهمن را لگدمال کنند و حقوق انسانی و شھروندی ملیتھای ایران را بطور جدی نادیده بگیرند. خود سریھای این باند مذھبی ولایت فقیه ھشداری بود که از ھمان ابتدا ميبايست جلوی عوامل رژیم و رھبری خمینی را در ھمانجا و از آنجا گرفته می شد تا از پیشروی و به جنون رسیدن وحشی گریھای غیر قابل وصف دیکتاتوری تجربه شده سابق مذھب شیعه صفویه متوقف شود و بیش از آن اجازه تجاوز به حریم آزادیھای فردی و اجتماعی و اعدامھای بدون محاکمه و مخفیانه توسط دیوانگانی مانند خلخالی یا ھر عنصر دیگری داده نشود و تاریخ دهه ھای آخیر ایران اینقدر سیاه تر و لکه دارتر از دوران تسلط اعراب ٬ مغول و حتی سلسله صفویه نوشته نشود و به ثبت نرسد.
جریانھایی مانند حزب توده وفدائيان اکثریت و سایرین که اعدامھای علنی و مخفیانه و ترور و تروریسم و نیز خفقان عمومی حاکم و تجاوز رژیم را به حریم خصوصی افراد در جامعه جشن می گرفتند به به و چه چه می گفتند٬ رژیم را ستایش می کردند٬ ضد امپریالیسم معرفی می کردند. به اعدامھای بدون محاکمه مخالفین خمینی و باند تبھکارش ھورا می کشیدند و شکست امپریالیسم را در دو قدمی می دیدند و ارزیابی می کردند. در حساس ترین و بحرانی ترین شرایط جامعه ایران در حقیقت شریک سیاسی در ترور وتروریسم رژیم بودند و باھیچ تیممی و سفسطه بازی غسل تطھیر داده و پاک نمی شوند و در محاکمه ھای عادلانه حقیقت یابی فردا باید به ملیتھای ایران پاسخ گو باشند. زیرا٬ گذشته از اھرمھای وسیع قدرتی که خود رژیم برای سر کوب توده ها در اختیار داشت و از آن استفاده می کرد٬ نیز از حمایت ردیابیھا٬ راھیابیھا و راھنمائیھای این جریانات ضد حقوق بشری و ضد شھروندی نيزبر خوردار بود. این جریانھا عملاُ پشت سر رژیم رقص ضد امپریالیست می کردند و رژه ضد امپریالیستی می رفتند.٬ تسبیح خلقی می چرخاندند. سجده روح اللهی می کردند و پشت سر امام و رژیم نماز بسوی مسکو می خواندند و بر علیه انقلابیون و مخالفین سنگر گرفته بودند. بنا بر ھمین منطق رھبران و تئوری پردازان این جریانھا در تروریسم رژیم نه تنھا در ایران شریک بودند٬ بلکه درترویچ و ترورھای رژیم که در خارج از مرزھای ایران بر علیه مخالفین٬ رھبران کورد٬ ترور رھبران سازمانھای سیاسی و مذھبی ملت بلوچ٬ بختیار٬ رجوی و دیگر مخالفین مذھبی و سیاسی انجام می شد٬ شریک جرم رژیم شناخته می شوند. ھر چند که ممکن است فیزیکی در ترورھای خارج از کشور شرکت نداشتند٬ اما٬ سکوتشان در مقابل این جنایتھا در خارج از ایران و تئوریزه کردن اعمال زشت رژیم و دادن نوعی حقانیت به جنایتھا و سیاه کاریھای رژیم٬ کافی است که در دادگاھی صالح و مستقل برای یک تحقیق و روشن گری برای ثبت در تاریخ٬ رھبران و نمایندگان فکری این جریانھای ارتجاعی ارجاع شوند.
تروریسم دولتی رژیم ج.ا ھم اکنون معضل عمیق روز جامعه ما شده است. ترورھای رژیم در بلوچستان که دارای ويژگى و موقعیتى خاص منبعث ازبافت اجتماعى جامعه بلوچ يعنى تقسیم بندیھای قبیله ميباشد٬ بگونه ای بسیار وحشتناک ادامه دارد. بین قبیله ھای جامعه بلوچ به پست ترین و زشت ترین حرکات دست می زند، عمداُ نفاق و درگیری بین طوایف بلوچ بوجود می آورد. مھم نیست که فرد سرشناش و یا آدمی معمولی از یک قبیله را مخفیانه ترور کند و به قتل برساند. مھم اینجا است که رژیم وانمود می کند که فرد یا افراد مورد نظر توسط افراد قبیله دیگر ترور شده اند و با این روشھا و تاکتیکھای زشت شناخته شده٬ باعث ادامه کشتار ده ها نفر از طرفين می شود و در گیریھای دامنه دار طایفه ای را که تا چندین سال ادامه می یابد سبب می شود. زمانی که آگاھان دو طایفه مورد نظرعمق موضوع و آبشخور آن را متوجه شوند٬ باز رژیم به سراغ دو طایفه و یا سه طایفه دیگر می رود و این دایره جنایت رژیم نسبت به ملت بلوچ ھمچنان به نوبت و صف بسته و از محلی به محل دیگر و ازنقطه ای به نقطه دیگر در سر زمین بزرگ بلوچستان به میان مردمی که سنتھای قبیله ای ھنوز دارای اعتبار و ارزش ھستند در حال حرکت و گردش است.
بدون آن که این گونه جنایتھای رژیم آخوندیسم ایران٬ بعدی جھانی بخود بگیرد، با نبود صدای مخالف افشاگری در این مورد برای سایر ملیتھای ایران و نیز مردم جھان که مستقیم در چنین آتش و جھنمی نمی سوزند٬ کار پیچیده وسخت نا باورانه ايست. جنایتی که با دغل کاری آخوندیسم حتی از چشم و دسترس مطبوعات دست نشانده و غیر مستقل موجود نيز بدور می ماند. رژیم با مسلح کردن عشایر بلوچ به نفاق و فتنه گری میان ملت بلوچ و به جان ھم انداختن آنھا مشغول است. گاھی انسان فکر می کند آنچنان تضادی انتاگونیست و حل نشدنی در میان این ملت رواج دارد که شبیه یک جنگ داخلی می ماند. بعنوان مثال سپاه پاسداران یک طایفه را مسلح می کند و کمیته و یا جھاد و دیگر ارگانھای سرکوب رژیم به سراغ طایفه دیگر و مسلح کردن آنھا می روند و بادادن اسلحه و ایجاد نفاق به ادامه درگیریھای و کشتار دامن می زنند. کمیته و بسيج عشايرى به فردی یا گروھی تأمین و امنیت می دھد و سپاه به ترور فرد یا گروه ديگرى مبادرت می ورزد و بر عکس، گرفتن جان چندین قربانی از ھرطرف و نتيجاً ادامه خشونت، به معنى توفيق و تأمين رضایت و پیشروی سیاستهاى رژیم در میان ملت بلوچ است.
تا زمانی که شرایطی برای آگاھی نسبی اقشار اجتماعی فراھم نشود و رژیم حق حیات را برای غیر خودیھا به رسميت نشناسد و باھوچيگری عمل و رفتار کند و سرنوشت مردم ایران در لوای مذھب و ولايت فقیه و قانون اساسی اش دست نخورده بماند٬ سرنوشت ملیتھای ایران به دست و قدرت عده ای مداح ج.ا رقم خواھد خورد و متاسفانه ملیتھا٬ روشنفکران٬ دگر اندیشان و اقلیتھای مذھبی ایران از این غده سرطانی در امان نخواھند بود. رژیم دیکتاتور و فاشیست - مذھبی ایران با ترور مخالفین و اندیشمندان و دگر اندیشان و با ریختن خون انسانھای پاک و بی گناه غسل تطھیر می گیرد! بھشت را به نا آگاه ترین اقشار اجتماعی وعده می دھد و ایدولوژی ترور را در ایران و ھر کجای دنیا که بتواند با ھر بھانه و بهايى ٬ با حمایت مالی٬ سازماندھی و تأمين آب و دانه رواج ميدهد! بر تعداد و جمعیت قبرستانھا روز بروز می افزاید و با نبض زندگی و ھستی در جدالی و جنگى دائم بسر ميبرد. به ریختن خون بی گناھان فتوای اسلامی می دھد و آن را حلال می شمارد. ترور در فرھنگ ج.ا در راستاى کسب بھشت به ناآگاه ترین اقشار اجتماعی با خرافات مذھبی تعلیم داده و معرفی می شود!
درھم ریختن و به ھم پاشیدن سیستم ولایت فقیھی و آخوندیسم شیعه، بناى دموکراسى راستين، تأمين و تضمين کننده حقوق سياسى، اقتصادى، اجتماعى همه اقشار و مردمان گوناگون ايران ٬ روزنه امید فردا در ایران می تواند باشد.
( ١و۲ برگرفته از تاریخ ده ھزار ساله ایران به قلم عبدالعظیم رضایی)
م.و.کوھگنجی یکم دی ماه ١۳٩١ شمسی.
 Ostomaan.org

No comments:

Post a Comment