Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

مشکلات بلوچستان

استان محروم و توسعه نيافته سيستان و بلوچستان در سالهاي اخير شاهد افزايش خشونت و منازعات مسلحانه توسط گروههاي ستيزه جو بوده است كه مسوليت حملات متعددي را عليه نيروهاي نظامي و افراد غير بلوچ بعهده گرفته اند. به طور كلي اوضاع در سيستان و بلوچستان بحراني است و اين استان هر روز بيشتر از قبل به كانون ناامني و شرارت تبديل مي گردد.

گرچه دولت مركزي همواره ريشه نا آراميهاي بلوچستان را مرتبط با اغراض ضد ايراني خارج از مرز ها مي داند، اما يقينا نمي توان اثر محروميت شديد اقتصادي و همچنين عدم دسترسي به نهاد هاي سياسي را در ايجاد و گسترش اين نا آراميها ناديده گرفت.


بر اساس آمارهاي رسمي دولت؛ استان سيستان و بلوچستان توسعه نيافته‌ترين استان كشور است. نرخ بيكاري در اين منطقه پنج برابر بيشتر از نرخ متوسط كشوري است و اين استان از نظر شاخص بيسوادي در صدر قرار دارد. طي دو دهه گذشته كم‌ترين ميزان سرمايه‌گذاري در اين استان صورت گرفته و بيشترين ميزان اعدام در اين استان ثبت شده است. ۹۰ درصد از ساكنان اين پهناورترين استان ايران جزء اقشارآسيب پذير هستند و ۴۵ درصد از اين افراد زير خط فقر زندگي مي‌كنند. بدون هيچ گونه اغراقي؛ پديده قاچاق كالا به يك پديده فراگير تبديل شده و قاچاق موادمخدر به يك شغل نيمه‌رسمي تبديل شده است. سازمان بهزيستي معتقد است كه اين استان از بالاترين نرخ اعتياد برخوردار است و اخبار رسانه‌هاي رسمي تاييد مي‌كند كه اين استان، ناامن ترين منطقه كشور است.


بلوچستان ايران با دارا بودن ۱۱۰۰كيلومتر مرز خاكي از شرق با پاكستان و افغانستان و۳۰۰ كيلومتر مرز آبي از جنوب با درياي عمان و كشورهاي خليج فارس؛ ۵/۱۱ درصد از خاك ايران را شامل شده است. اين استان پهناور كه فقط ۳ درصد از جمعيت ايران را در خود جاي داده، هنوز كه هنوز است داراي ساختاري به شدت كهنه و عشيره‌اي است. همه چيز در گرو قبايل و طوايف اصلي اين منطقه همچون طوايف ريگي، براهوئي، ناروئي، شهنوازي، مري، كهرازهي، مباركي، سردارزهي، شيراني و لاشاري است. فقر و فلاكت عمومي در اين استان سني‌ نشين يك واقعيت قديمي است كه در سال‌هاي اخير با خشكسالي شديد ابعاد بيشتري يافته است.


در سال ۲۰۰۶ ميلادي، ۳۰ درصد از دختران اين منطقه از ورود به مدارس ابتدايي بازمانده‌اند كه به مراتب بيشتر از ميانگين ملي است. تعصبات قومي و فقدان امكانات تحصيلي اصلي‌ترين عامل اين فاجعه خاموش بوده است. بخش بزرگي از جوانان بيكار اين منطقه يا به مهاجرت روي مي‌آوردند يا مشاغل كاذبي چون كوپن‌فروشي و دست‌فروشي را پيشه مي‌سازند. بخشي از مردان هم به اجبار جذب قاچاقچيان بين‌المللي شده يا در بهترين حالت، به يك قاچاقچي خرده‌پا براي خروج سوخت از ايران و ورود كالاهاي خارجي به داخل مرزها تبديل مي‌شوند. كم نيستند افرادي كه هنگام قاچاق چند گالن بنزين يا چند كيسه آرد، در جريان فرار از دست ماموران مرزي و به دليل بي‌توجهي به فرمان ايست پليس مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مرده‌اند.


در چنين شرايطي است كه گروهي مانند «جندالله» و فردي چون عبدالمالك ريگي سر بر مي‌آورد. بخواهيم يا نخواهيم؛ عبدالمالك ريگي كه خود را اخيراً «عبدالمالك بلوچ» مي‌خواند يك تروريست تمام‌‌عيار است كه تركيبي از رفتارهاي القاعده، تفكرات وهابيون، تعصبات عشيره‌اي و شعارهاي جاه‌طلبانه سياسي را به نمايش گذاشته است. با اين حال نبايد از ياد برد كه پديده عبدالمالك تنها نمودي مشمئزكننده از شرايط پيچيده در بلوچستان است.


عبدالمالك ريگي رهبر گروه «جندالله» كه بعدها خود را «جنبش مقاومت مردم ايران» ناميد، در حقيقت بر امواج نارضايتي‌هاي قوم بلوچ از «تبعيض» و «فقر» و «تحقير» سوار شده است. اين جوان ۲۴ ساله بلوچ و سني در بيانيه‌هاي خود از جمله در بيانيه ۲۰ فوريه ۲۰۰۷ ادعا كرده است كه براي «حفظ حقوق ملي و مذهبي بلوچ‌ها و سني‌ها در استان بلوچستان» و براي «قطع تبعيض، خشونت، بي‌عدالتي، فساد و تصفيه‌ قومي» مبارزه مي‌كند. ريگي سازمان خود را يك «سازمان دفاعي» خوانده، اما با افتخار مسئوليت حملات خشني چون واقعه تاسوكي در مارس ۲۰۰۶ كه به قتل ۲۳ غير بلوچ منجر شد را بر عهده گرفته است. همچنين در حمله به اتوبوس حامل افراد سپاه پاسداران در فوريه ۲۰۰۷ دوازده نظامي توسط اين گروه به قتل رسيدند. در تازه‌ترين بيانيه اين گروه كه ۱۲ دسامبر ۲۰۰۷ منتشر شد، وي با آغاز عملياتي به نام «انتقام ۳» وعده داده است كه سال جاري را به «خونبارترين سال» براي جمهوري اسلامي تبديل كند.


در بسياري از حملات مسلحانه اين بلوچ ناراضي، شيوه‌هاي القاعده در عراق از جمله قتل شنيع اسرا علناً تكرار شده است. به رغم اين خشونت عيان و مشمئزكننده، ريگي اما توانسته است فدائيان و هوادراني در بخشي از استان سيستان و بلوچستان ايران پيدا كند. نگاهي به وبلاگ‌هاي افراد بلوچ نشان مي‌دهد كه تعداد معدودي از بلوچ‌هاي سني حتي اين ناراضي متعصب را تا حد يك «قديس» بالا برده‌اند. فردي به نام احمد بلوچ شعري در وصف عبدالمالك ريگي سروده كه وي را «سردار آزادي»، «جلوه قداست و مردانگي»، «فرشته نجات»، «شجاع‌ترين آزادي‌خواه»» و صفاتي امثال اين خوانده است.


مقامات ايراني همواره بر حمايت كشورهايي نظير پاكستان و آمريكا از عبدالمالك ريگي تاكيد كرده‌اند. برخي از رسانه‌هاي غربي نيز تاييد كرده‌اند كه آمريكا به تلافي مداخلات تهران در عراق، سياست ايجاد ناامني در داخل ايران را پيگيري مي‌كنند. صرفنظر از درستي يا نادرستي اين مساله؛ راز حمايت برخي از بلوچ‌هاي سني از گروه جندالله را بايستي در مسايلي مهم‌تر جستجو كرد.


به گفته بسياري از ناظران، بيكاري جدي و فقر فراگير در استان سيستان و بلوچستان از مهم‌ترين عواملي است كه زمينه نارضايتي گسترده را فراهم كرده است. به گفته عبدالحميد مولوي امام جمعه مسلمانان سني در زاهدان، «فشارهاي معيشتي بر مردم سيستان و بلوچستان به قدري زياد است كه باعث پريشاني عموم مردم شده است»


مساله ديگر، بدبيني ريشه‌دار مقامات جمهوري اسلامي به مساله قوميت‌هاست كه تحولات اخير منطقه بر ميزان آن افزوده است. بنا بر يك سنت قديمي در جمهوري اسلامي، مقامات ارشد استان‌هاي قوم‌گرا مخصوصاً مقامات امنيتي و انتظامي همواره از ميان افراد غير بومي انتخاب شده‌اند. اين اصل نانوشته در استان سيستان و بلوچستان با تاكيد بيشتري به اجرا گذاشته شده است. تا آن‌جا كه تعداد «مديران ارشد» بلوچ و سني در استان پهناور سيستان و بلوچستان در طول حيات جمهوري اسلامي به تعداد انگشتان دست نمي‌رسد.


واقعيت فوق باعث شده كه بلوچ‌ها احساس كنند هيچ سهمي از قدرت سياسي ندارند. به گفته دكتر شهرياري نماينده زاهدان در مجلس، «استان سيستان و بلوچستان در دولت دوم محمد خاتمي تنها يك فرماندار بلوچ داشته و در سطح استانداري حتي يك مقام بلوچ و سني نيز وجود نداشته است». شهرياري البته تاكيد مي‌كند كه در دولت احمدي‌نژاد براي نخستين‌بار، معاون استاندار سيستان، ۵ فرماندار و ۵ مديركل اين استان از ميان افراد بلوچ و سني انتخاب شده‌اند. اما حتي همين تغييرات مورد اشاره شهرياري نيز نتوانسته است احساس محروميت ريشه‌دار ساكنان اين مناطق را برطرف سازد.


به اين مساله بايد يك نكته مهم ديگر يعني برخوردهاي يكجانبه مديران غيربومي با مردمان بلوچ و نبود يك درك مشترك ميان مديران استان با ساكنان منطقه را نيز اضافه كرد. عبدالحميد مولوي امام جمعه بانفوذ سني در زاهدان تاكيد مي‌كند كه استاندار سيستان و بلوچستان لازم نيست حتماً يك سني باشد، اما حداقل فردي باشد كه حساسيت‌ها، شرايط استان و دغدغه مردم بومي را درك كند.


موضوع ديگر، وجود نوعي احساس «نا امني رواني» در ميان بلوچ‌هاست. حبيب‌الله ع. كه يك كاسب ساكن در سراوان است تاكيد مي‌كند كه مردم عادي از هرگونه مواجهه با ماموران انتظامي مخصوصاً سربازان عادي و دون‌پايه هراس دارند. چند ماه قبل تعدادي از جوانان بلوچ ساكن ايرانشهر طي نامه‌اي سرگشاده به محمود احمدي‌نژاد تاكيد كردند: «چيزي كه بلوچ را از همه بيشتر رنج مي‌دهد اين است كه بي‌پناه است، امنيت روحي ـ رواني ندارد و از حمايت قانون يا مجريان قانون برخوردار نيست». در اين نامه كه توسط خبرگزاري‌هاي رسمي منتشر شد، تصريح شده بود كه «بزرگترين شخصيت‌هاي علمي، فرهنگي و اجتماعي بلوچ گاه توسط سربازان صفر غير بلوچ مورد اهانت قرار مي‌گيرند و نه تنها توبيخ نمي‌شوند كه تشويق وحمايت هم مي‌گردند».


اين احساس ناامني ظاهراً پس از واقعه تاسوكي كه مشهورترين عمليات تروريستي گروه جندالله است و ترتيبات امنيتي استان سيستان و بلوچستان را متحول كرد، شكل جدي‌تري به خود گرفته است. در واقع تنها نتيجه فعاليت‌هاي مسلحانه بلوچ‌هاي ناراضي اين بود كه باعث شدت عمل بيشتر حكومت شد. افزايش شديد اعدام‌ها در سيستان و بلوچستان طي دو سال گذشته نمودي از اين شدت عمل است.


عبدالعزيز كه او نيز يك بلوچ سني ساكن در سراوان است به خبرنگار ميانه مي‌گويد: «فضاي سنگين فعلي باعث شده است كه يك نفر بتواند يك بلوچ سني را به سادگي آب خوردن به شرارت، قاچاق يا همكاري با گروه‌هاي مسلح متهم كند».


بلوچ‌هاي سني البته دلايل ديگري هم براي نارضايتي دارند. يكي از مهم‌ترين اين دلايل، اختلافات مذهبي آن‌ها با شيعيان است كه تمام اركان قدرت را در اختيار دارند. مقامات جمهوري اسلامي حداقل در سطوح بالا قوياً مي‌كوشند مانع تشديد اختلافات شيعه و سني شوند. آيت‌الله خامنه‌اي طي سال‌هاي اخير مكرراً بر «برادري شيعه و سني» تاكيد كرده و تصريح كرده است كه تشديد اختلافات اين دو گروه يكي از اهداف سرويس‌هاي اطلاعاتي غربي است. با اين حال، بسياري از بلوچ‌هاي سني معتقدند كه حداقل عملكرد بخش‌هايي از حاكميت بر خلاف چنين رويكردي است.


يك روحاني اهل سنت در زاهدان كه مايل به افشاي نامش نبود به خبرنگار ميانه گفت: «اكثريت استان سيستان و بلوچستان از سني‌ها تشكيل شده است اما ما نمي‌توانيم براي خود مسجد جديدي بسازيم و حتي ترميم مسجدهاي قديمي نيز با مانع مواجه مي‌شود». به ادعاي او، نشانه‌هايي نيز از يك سياست كلان براي بر هم زدن ساختار جمعيتي استان و افزايش جمعيت شيعيان در آن به چشم مي‌خورد.


برخي از فعالان بلوچ همچنين جمهوري اسلامي را متهم مي‌كنند كه حداقل طي دوره‌اي به ترورهاي قومي و مذهبي دست زده است. به گفته اين افراد، تعدادي از بلوچ‌ها از جمله روحانيون سني بلوچ در داخل يا خارج كشور ترور شده‌اند كه مولوي عبدالملك ملازاده، مولوي عبدالناصر جمشيد زهي، مولوي عبدالستار و مولوي عبدالعزيز كاظمي مشهورترين آن‌ها هستند.


در واقع فرقي نمي‌كند كه چنين اتهاماتي راست باشند يا دروغ. مهم اين است كه برخي از بلوچ‌هاي سني ديدگاهي به شدت بدبينانه نسبت به اهداف پنهان مقامات جمهوري اسلامي پيدا كرده‌اند كه تصحيح آن به اين سادگي‌ها هم نيست. اين بدبيني عمومي باعث شده است كه حتي تحليل‌هايي مضحك در متن جامعه بلوچستان فراگير شوند. نمونه‌اي از اين تحليل‌ها را مي‌توان از حبيب‌الله ع. يك كاسب ساكن در سراوان شنيد. وي با اطمينان اظهار مي‌دارد كه گسترش بيكاري، توزيع بي رويه مواد مخدر و افزايش اعتياد؛ بخشي از سياست رسمي دولت براي نابودكردن بلوچ‌هاي سني است.


رواج چنين تحليل‌هايي را مي‌توان نمودي از جامعه عشيره‌اي، فقير و توسعه‌نيافته بلوچستان دانست. با اين حال، برداشت درست‌تر آن است كه اين تحليل‌ها را نمودي از نارضايتي شديد بلوچ‌ها و نارضايتي آن‌ها بدانيم. نارضايتي‌هايي كه از فقر و تبعيض و تحقير آغاز مي‌شود و به خشونت كور يا انفعال اجتماعي مي‌انجامد


http://samad2003.blogfa.com/post/69

No comments:

Post a Comment