حق تعیین سرنوشت آن شاه کلیدی است که با آن می باید در ایران به مصاف قفل پوسیده استبداد و عقب ماندگی سیاسی رفت. مسیله قدرت سیاسی درایران، جز از طریق به رسمیت شناختن برابری حقوق ملل ساکن در آن غیر قابل حل باقی خواهد ماند. پایه های سیستمی که در زمان رضا شاه بر اساس نظریه واهی ملت واحد و زبان واحد بنیان گذاری شد، شایسته تغییری جدی است. دیکتاتوری های هشتاد و اندی سال اخیر که یکی از ارکان ثابت آنها انکار کثیرالمله بودن جامعه ایران بوده است، صدمات سهمگینی بر ساختار های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی وارد آورده و ستم چند گانه ای بر ملل غیر فارس از جمله ترکها، کردها، بلوچها، اعراب، ترکمن ها و غیره وارد ساخته است.
تبلیغات و پروپاگاندای ده ها ساله، رسوبات غلط و جان سختی در مورد مفاهیم ملی و فرهنگی در اذهان روشنفکران و نویسندگان بوجود آورده و به نظر می رسد که بدون پافشاری و تاکید بر حقوق ازدست رفته ملل غیر فارس، برچیدن طومار دیکتاتوری در ایران محال است. با تاسف بسیار، "حاشیه نشینان" ازسوی مرکز نشینان با حقوق یکسان نگریسته نمی شود و این گره اصلی مشکلات امروز و آینده در بین نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی است. هنوز خیل عظیم روشنفکران فارس تبار نمی خواهند و یا جرات آن را ندارند تا به عنوان مثال از آزادی تدریس زبان ترکی در ایران حمایت جدی بکنند. سخن گفتن از رسمیت دادن به زبان های غیر فارسی که زبان مادری میلیون هاانسان است، از نظر آنها جزو تابو های غیر قابل بحث به شمار می رود.
حق تعیین سرنوشت ملل، حقی است که از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شده و مطالبه آن قانونی و مورد پذیرش ارگان های بین المللی است. حق تعیین سرنوشت در درجه اول به معنی جدایی طلبی و کشیدن مرزهای جدید سیاسی نیست، کما اینکه آن را نفی هم نمی کند. حق تعیین سرنوشت، در بر گیرنده آزادی های فرهنگی، قومی، اجتماعی و اقتصادی و اعمال آنها از سوی نمایندگان قانونی هر ملتی است. با تاسف بسیار این مفهوم از سوی طیف هایی از باصطلاح اپوزیسیون بویژه جناح راست آن که شامل هواداران رضا پهلوی هم هستند، سو تعبیر شده و با سو استفاده از باورهای مردم از آن بر علیه نیروهای ملی و دمکرات و از جمله ترکها بهره بردای می شود. داریوش همایون از سردمداران رژیم شاه با تکیه بر استراتژی شکست خورده ملت واحد و زبان واحد می گوید:
"دمکراسی و حقوق بشر، این است معنی حق تعیین سرنوشت در ایران آزاد یگانه." (مصاحبه با تلاش آنلاین مارس ٢٠٠٨)
این آشکارا خلط مبحث است و هدفش دوباره سازی و ادامه استبداد رژیم بر انداخته شاهی است. این نظر به هیچ روی کثیرالمله بودن ایران را بر نمی تابد و به تبع آن هیچ حق مستقلی نیز برابر با مضمون مصوبات سازمان ملل متحد برای ترکها و دیگر ملل غیر فارس قایل نیست. و این در حالی است که ایجاد وبرگشت ناپذیر ساختن دمکراسی و احترام به حقوق بشر و حقوق اقلیت های مذهبی و قومی جز از طریق احترام به حقوق همه ملل در ایران و سهیم نمودن برابر آنها در ساختارهای قدرت امری ناممکن خواهد بود. با ناباوری تمام، همه تلاش های نیرو های ملی در جهت مبارزه برای آزادی زبان مادری، برای ایجاد رسانه های ملی، برای آزادی مطبوعات به زبان های محلی از سوی باصطلاح اپوزیسیون مورد حمله قرار می گیرند و یکی از بهانه های اصلی نیز همانا به خطر انداختن تمامیت ارضی است.
تمامیت ارضی ایران آن شمشیر داموکلسی است که "مرکز نشینان" قدرت طلب و غیر دمکرات همواره بر سر ملت های غیر فارس اعم از ترک و بلوچ و کرد و عرب نگاه داشته اند و با تکیه بر ناآگاهی عمومی در ایران و سو استفاده از سانسور همیشه موجود وعدم امکانات خبر رسانی درست و مکفی، همواره در پی پایمال کردن حقوق حقه ملل "حاشیه نشین" ایران بوده اند. هر سخنی که بوی دفاع از حقوق زیر پا گذاشته شده ملل غیر فارس بدهد با شمشیر تمامیت ارضی ایران "قلع و قمع" می شود. از دید این گونه "مرکز نشینان"، ستم وارده بر ملل ایران، عمومی و همگانی بوده، مختص ملت های غیر فارس نبوده، بیشتر رنگ مذهبی داشته و همه اعم از فارس و غیر فارس زیر فشار و ستم یک حکومت ارتجاعی قرار دارند و مطالبات ملل غیر فارس بیشتر از خارج هدایت می شوند، و محدود به تعدادی اجیر شده هستند که از خارج ازمرز ها پول میگیرند تا آشوب به پا کنند و آنها هدفشان تکه پارچه کردن ایران است و به همین خاطرهم اصلا نباید به حرف هایشان گوش داد!
این واقعیت که بیش از هشتاد سال است که زبان ترکی در ایران یک زبان ممنوعه است، اینکه اجازه اسم گذاری ترکی به بچه ها داده نمی شود، اینکه اصناف اجازه نامگذاری تابلو به زبان ترکی را ندارند، اینکه زدایش هویت ترکی یک هدف نانوشته و ناگفته اما واقعیت انجام یافته در رژیم شاه و رژیم جمهوری اسلامی بوده است، همواره از سوی قدرتمداران و سیاستمداران "تهران" نادیده گرفته شده است. ستم ملی و فرهنگی در مورد ترک ها در ایران واقعیتی است که تنها یک فرد مغرض با اهدافی مغرضانه می تواند آنها را انکار کند و متاسفانه در بین گروهک های آریا پرست افرادی پیدا می شوند که هنوز در آرزوی احیای تمدن دو هزار و پانصد سال گذشته با سمجی و نادانی کامل از ارتجاعی ترین تفکرات نژادی حمایت میکنند و قصدارعاب فعالان جنبش های ملی را دارند.
در قرن بیست و یکم ترکها هنوز از آموزش به زبان ترکی، از بکار بردن آن بعنوان زبان اداری، از داشتن رسانه های جمعی به زبان ترکی و از داشتن حق چاپ و انتشار کتاب و نشریات به زبان خودشان محروم هستند. زبان و فرهنگ آنها در حال انقراض است، آنها حتی اجازه اداره امور محلی بدست خودشان را هم ندارند.
مسئله ملی در ایران روز به روز حدت بیشتری پیدا میکند. نابرابری های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، تقسیم ناعادلانه قدرت و ثروت بین ملل مختلف در آن، فشار ها و ممنوعیت هایی که حتی با زدایش قدرت حاکمه فعلی هیچگونه چشم انداز جدی برای رفع آنها وجود ندارد، امکان تشابه این سیاست ها با استعمار داخلی را فزونی می بخشد. ذهنیت بزرگی دارد در بین ملل غیر فارس شکل می گیرد بدین صورت که مسیله قدرت در کشور ایران بدون در نظر گرفتن مولفه ملل قابل حل نیست. یک حقیقت نهانی دارد از زیر زمین ستم و تبعیض سر بر می آورد با این مضمون که دمکراسی در ایران بدون در نظر گرفتن حقوق ملت های غیر فارس، بدون شرکت دادن مستقیم ملل دیگر در قدرت مرکزی به مفهوم داشتن اهرم های قدرت قابل دسترسی نیست. منظور نه افرادی است که به کردی و یا بلوچی حرف میزنند و یا بلدند زبان دیگری غیر از فارسی حرف بزنند و یا پدر بزرگشان اهل فلان جا بوده!
موضوع مهم، شرکت دادن ملل ترک و عرب و کرد و بلوچ و دیگران با حقوق برابر در قدرت است آن هم از طریق افراد و ارگان هایی که منتخب آن مردم هستند و منافع آنها را نمایندگی میکنند. ادعای آنکه فلان شخص چون بلوچی حرف میزند و در کابینه نشسته پس قدرت دست بلوچی هاست و یا بلوچی ها در قدرت سهیمند، مضحک وسخیفانه است. تئوری غیر عینی و بی پایه و اساس ملت واحد و زبان واحد که تنها با زور "تفنگ" در کله ها فرو رفته و متاسفانه خوب هم جا افتاده، به پایان عصر خود رسیده است. کسانی که این حقیقت و ضرورت های سیاسی منتج از آن را نمی بینند، دارند ما رابه سوی یک سراشیبی خطرناک می برند. نادیده گرفتن خواسته های ملل غیر فارس در پلان سیاسی آینده، به استبداد دیگری ختم خواهد شد.
ایران حداقل در هشتاد و اندی سال اخیر همواره یک سیستم سیاسی ددمنش و دیکتاتوری داشته و همه شیونات زندگی تحت الشعاع تبلیغات و دروغگویی های آنها بوده است. بسیاری از حقوق بین المللی در رابطه با ملت ها در ایران جدی گرفته نشده و نمی شود. ارایه هر گونه راه حل جامع سیاسی درایران بدون در نظر گرفتن حق تعیین سرنوشت بی نتیجه خواهد ماند. یک بار برای همیشه باید به این امر آگاه شد که ترک ها در هیچ زمینه ای هیچگونه برتری نسبت به بلوچ ها ندارند و فارس ها هم نسبت به کردها همین طور، و الی آخر. ارض ایران متعلق به تمام این هفتاد میلیون انسان است و آنها تصمیم می گیرند که با آن چه کنند. هیچ آیه قرآنی در این زمینه وجود ندارد و هر کس بخواهد از ایده سیاسی مطلوب خودش، چماق درست کند، دمکرات نیست. تمامیت ارضی یک مفهوم سیاسی است و در متن و در کانتکست منافع ملل ایران می باید مورد بحث و جدل قرار گیرد. سو استفاده از باورهای نادرست مردم و تهییج و شوراندن آنها برعلیه دگر اندیشان و به این وسیله پرده انداختن روی مسایل و مباحث واقعی، نادرست و عوام فریبی است. اگر واقعا و پیگیرانه معتقد به برابری واقعی ملل متفاوت هستیم نمی توانیم خودمان در مسند قدرت بنشینیم اما شرطی را جلوی پای دیگران بگذاریم که فردا با همان شرط بتوانیم آنها را از سر راه برداریم. اگر بلوچها را وادار کنیم که اول خود را ملزم به حفظ تمامیت ارضی بکنند و آن ها هم به آن عمل کنند فردا تا قدم از قدم برداشتند می گوییم شما تمامیت ارضی را به خطر انداختید.
همه ما برابریم و حقوق و وظایف برابر داریم. ملزم کردن رقبای سیاسی به امری که قابل سو استفاده است و پتانسیل آن را دارد که با همان الزام، ملزمان را فرستاد تا آب خنک بخورند، فریب است. هیچ نوع ضمانتی نمی توان به ترک ها داد که از الزام آنها به تمامیت ارضی درآینده سو استفاده نشود غیر از سهیم کردن برابر حقوق آنها در قدرت سیاسی. جهت گیری و فضای حاکم بر روشنفکران و نویسندگان و سیاستمداران فارس تبار "اپوزیسیون" به هیچ عنوان نشانی از تحرک و چرخش در مسیله ملی را نشان نمی دهد و به همین خاطر ملزم کردن کسانی که در مقابل رژیم ج.ا. پرتحرک تر عمل می کنند و مترقی تر نقد می کنند و در فشار آوردن به رژیم کوشا تر هستند و مهمتر از همه به اصل برابری معتقدند، تنها نشان از بیم دارد. و این بیم ذهنیت منتظرانی است که شتابی در مبارزه ندارند.
با راه و روش های تاکنونی می توان در ایران حکومت کرد اما فقط با زور.
ملزم کردن دیگران به حفظ تمامیت ارضی ممکن و قابل اجراست. اما ملزم شوندگان می باید همه حقوق برابر و همه قدرت مساوی داشته باشند.
No comments:
Post a Comment