Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

نقدی بر نظریات خانم سارا سفیری --- یونس شاملی

اگر دولت متمرکز و قدرتمند دیگری بعد از جمهوری اسلامی به سریر قدرت برسد، بایستی فاتحه ایران را بخوانیم. در صورتیکه اگر یک نظام جمهوری فدراتیو در ایران شکل بگیرد، رشد و توسعه پارالل مناطق و ایالات مختلف کشور را امکان پذیر خواهد ساخت و مردم را بصورت مستقیم درگیر مشکلات محلی و ایالتی خود میکند و با شرکت مستقیم شان آنها را درگیر پروسه توسعه اقتصادی و سیاسی مناطق خود و کل کشور خواهد کرد.

خانم سارا سفیری طی مطلبی تحت عنوان "چرا فدرالیسم نه"، ضمن صغری کبری هایی گاه غیرلازم، عنوان کرده اند که طرفدارن فدرالیسم "همواره با در زرورق پیچیدن افکارشان مردم را فریب داده اند". من با نگاه گذرا به نوشته فوق، علی رغم شعارهای پوپولیستی خانم سارا سفیری، میخواهم نشان دهم که اتفاقا فریبکاران را بایستی در صفوف مخالفین فدرالیسم در ایران جستجو کرد.

یک: نوع حکومت را چه کسی تعیین میکند؟
سارا سفیری مینویسد: " چگونه است که در مورد تعیین نوع کشور داری ، خود به تنهایی روش کشور داری پس از جمهوری اسلامی را تعیین میکنند بدون اینکه رای ملت را که این همه هم در راستای آن داد سخن می دهند، نادیده میگیرند."

این درست که بالاخره مردم نظامی سیاسی (جمهوری، جمهور فدرالی و یا سلطنت) کشور را تعیین خواهند کرد. اما اراده سیاسی مردم به صورت فشرده در سازمانها، احزاب و شخصیتهای سیاسی مطرح در کشور متبلور میشود. سازمان ها، احزاب و شخصیتهای سیاسی نظر خود را مبنی بر مناسبترین شکل حکومتی آینده برای مردم مطرح و آن را ترویج میکنند و مردم براساس نظر این گروهها، احزاب و شخصیت های سیاسی میتوانند با آگاهی بیشتر به پای صندوقهای رای بروند و با رای دادن به احزاب، سازمانها و یا شخصیتهای سیاسی مورد نظر نظام سیاسی آینده را تعیین کنند و یا در صورت اجرای یک رفراندوم وسیع مردم با آگاهی از اندیشه های سیاسی موجود پای صندون رای رفته و نظام سیاسی آینده را برمیگزینند.

خانم سارا سفیری و همفکرانش جزو آندسته از فعالین سیاسی هستند که نمیخواهند بصورت باز و شفاف در مورد نظام سیاسی آینده کشور در سطح افکار عمومی بحث و گفتگو شود. سارا سفیری برآن است که در مورد نظام سیاسی آینده ایران مهر سکوت بر لب بزند و مردم را بدون آگاهی و بدون بحث و بررسی های جدی در این حوزه بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی به پای صندوق های رای بکشاند و رای جهل و ناخودآگاهی را به صندوقهای انتخاباتی بریزد. کاری که خمینی با سرعت بعد از سرنگونی نظام منحوس سلطنت پهلوی آن را انجام داد و با استفاده از جهل و ناخودآگاهی مردم نظام بغایت عقب مانده جمهوری اسلامی را بر پیکر کشور و برگرده مردم فلک زده آن سوار نمود.

پرسش اینجاست که خانم سارا سفیری در پی گرفتن رای ناخودآگاه مردم برای چه نوع نظامی است که از گفتن عنوان آن ابا داشته و شرمگین است؟ مگر میشود قبل از سرنگونی در مورد نظام سیاسی بعد از جمهوری اسلامی که آیا جمهوری است، یا جمهوری فدرال است و یا نظام سلطنتی است، سخن نگفت و مردم را چشم و گوش بسته به برهوت انتخابات فرستاد؟ آیا این روش فریبکارانه نیست؟

دو: دولت متمرکز یا غیرمتمرکز؟
سارا سفیری مینویسد: " هر زمانی از قدرت دولت مرکزی به هر دلیلی کاسته شود ایالت های بهم پیوسته بلافاصله در پی لغو قرار داد اتحاد خود با دولت مرکزی می افتند . امروزکه اقتصاد امریکا مراحل دشواری را طی میکند صدا هایی اگر چه بسیار ضیعف از سوی گروه های کوچک افراطی همان سرزمین موعود به گوش میرسد که خواهان استقلال ایالت خود از دولت مرکزی هستند. اتفاقی که هم در یوگوسلاوی و هم در اتحاد جماهیر شوروی و حتا در هند به هنگام استقلال خود از انگلیس افتاد و منجر به جدایی پاکستان گردید."

سارا سفیری به روشنی در جای جای نوشته خود طرفدار دولت متمرکز و مقتدر در ایران است. فهم ایشان از مفهوم غیرمتمرکز، "عدم تمرکز اداری" است که در بخشی از نوشته خود به آن اذعان داشته اند. عدم تمرکز اداری به معنی تقسیم کار اداری دولت به مناطق مختلف در کشور است. این هیچ ربطی به عدم تمرکز قدرت سیاسی در کشور ندارد. در صورتیکه مقصود از عدم تمرکز تقسیم قدرت سیاسی به مناطق مختلف است. وگر نه تقسیم کارهای اداری دولت به مناطق مختلف چه توفیری در ممانعت از شکل گیری دوباره استبداد سیاسی دارد؟ و جالب اینکه خانم سفیری زمین و زمان را به هم دوخته اند تا یک استدلال سرهم کنند که نشان دهند که اگر دولت مرکزی قوی نباشد، کشور تجزیه خواهد شد!! و برای این استدلال فروپاشی اتحاد شوروی و یوگسلاوی و تشکیل دولت پاکستان را مثال آورده است! آیا علت فروپاشی اتحاد شوروی فدرال بودن آن بود یا نبود دمکراسی و نبود نظام عادلانه اجتماعی اقتصادی و عقب ماندگی تکنولوژیکی؟؟ مگر یوگسلاوی بخاطر فدرالیسم از هم پاشید؟ آیا این سیطره جهنمی ناسیونالیسم افراطی صرب (که میتوان آن را با ناسیونالیسم افراطی فارس در ایران مقایسه کرد) نبود که زمینه های فروپاشی یوگسلاوی را فراهم آورد؟

اینک شصت و یک درصد کشورهای جهان به شیوه فدرالیستی اداره میشود و هیچکدام از آنها به صرف فدرال بودن تجزیه نشده اند. با این وجود روشن است که هو و جنجال خانم سارا سفیری برای ترسیم سناریو سیاه حول فدرالیسم، برای فریب اذهان عمومی جهت جا انداختن باز تولید استبداد سیاسی (و به احتمال زیاد استبداد سلطنتی) در ایران است.

حالا بایستی از خانم سفیری پرسید که چه کسی قصد فریب مردم را دارد؟ ما که به روشنگری قبل از تغییر حکومت تاکید میکنیم یا شما که مردم را در بی خبری میخواهید پای صندوقهای رای ببرید؟

سه: آیا دمکراسی حقوق ملیتها را تامین میکند؟
خانم سارا سفیری مینویسد: " در یک نظام دمکراتیک مبتنی بر حقوق بشروغیر متمرکز، تمام آحاد کشور بی هیچ تبعیضی از همه ی حقوق شهروندی ودرنتيجه حقوق قومی برخوردارند."

موضوع دمکراسی، دمو، یعنی شهروند است. اما اتنوس (ملیت) موضوع بحث فدرالیسم است. چون از حقوق اتنیکی و ملیتی سخن به میان میآورد. در دمکراسی حقوق فرد مورد نظر است و حقوق جمعی بصورت وسیعی نمیتواند در دمکراسی پاسخ عادلانه ایی بگیرد. برای نمونه بلوچها ایران شاید 2 تا 3 درصد جمعیت ایران را تشکیل دهند. آیا این سه درصد میتواند در مجلس دمکراتیک رای اکثریت (50+1) را جلب کند تا بتواند به نفع بلوچها در مجلس قانون تصویب کنند؟ زنان، معلولین، همجنس گرایان، حتی کودکان و ملیتهای غیرفارس (حقوق جمعی) هرگز از طریق دمکراسی به حقوق خود دست پیدا نخواهند کرد مگر اینکه قوانین ویژه (مصوبات و کنوانسیونهای الحاقی منشور جهانی و اعلامیه های جهانی تصویب شده توسط دولتها مانند اعلامیه جهانی حقوق زبانی) از سوی دولت به مثابه قوانین کشور به تصویب مجلس آن کشور برسد و این قوانین ویژه در جاری کردن عدالت اجتماعی موثر واقع شود. می بینید که صرف دمکراسی که در واقع حق رای به سن قانونی رسیده هاست، ظرفیت پاسخگویی به بخشی از مسائل جامعه و از آنجمله حقوق برابر ملیتها را ندارد. بنابراین برای کسب حقوق برابر ملیتها در ایران بایستی مبارزه مستقلی در کنار مبارزات دیگر صورت گیرد و در خصوص این مسئله افکار عمومی مردم در چشم انداز معینی تغییر کند تا بتواند حقوق برابر ملیتها در کشور تامین گردد. درست مثل مبارزه مستقل زنان جهت احیاء حقوق برابر با مردان و درست مثل مبارزه زحمتکشان برای احیاء حقوق عادلانه در کشور ضروری است.

بند اول کنوانسیون حقوق مدنی و سیاسی وابسته به منشور جهانی حقوق بشر حق خودمختاری برای ملیتهایی که دارای سرزمین در کشوری هستند را به رسمیت میشناسد. مثل آذربایجانیها، فارسها، کردها، بلوچ ها، اعراب و ترکمن ها... که دارای سرزمین مادری خود در ایران هستند. این ملیتها بایستی در ایالات خود دارای دولت محلی خود باشند تا بتوانند امورات خود را خود اداره کنند و در عین حال رشد اقتصادی اجتماعی بصورت پارالل در کشور میان مناطق مختلف آن انجام گیرد.

حق تعیین سرنوشت خلقها نیز قانون بین المللی دیگریست که بر حق حاکمیت ملیتها بر سرزمین مادری خود تاکید دارد. اعلامیه جهانی زبان مادری نیز به اعمال قوانین ناظر بر برابری زبانی در یک کشور چند زبانه تاکید می ورزد.

این همه، یعنی برابری حقوق سیاسی یعنی داشتن حق دولت ایالتی برای ملیتها با مرز زبانی و حق تعیین سرنوشت آنان و اعمال حقوق برابر فرهنگی و زبانی خودبخود به شکل گیری یک دولت فدراتیو در ایران خواهد انجامید. مقاومت در مقابل این اراده، اراده ایی که هفتاد درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهد، راه به جاهای نامطلوبی خواهد برد.

بایستی به خانم سارا سفیری توصیه کرد که از لاپوشانی ضعف های تئوریک خود دوری جویند و در لاک ناآگاهی مردم خود را مخفی نکنند. این سیاست را میتوان به حساب فریبکاران گذاشت و نه سیاست کسانی را که به ترویج آگاهی سیاسی و حقوقی بین مردم میپردازند.

نتیجه؛
سارا سفیری مینویسد: " در یک ایران فدرال مناطقی همچون هرمزگان ، بلوچستان ، سیستان ، بندر عباس ،کرمان حتا قسمت هایی از استان های بزرگ همانند خراسان ، لرستان و شهرهای حاشیه کویر شانس رشد و توسعه اقتصادی زیادی نخواهند داشت."

مثالهای انتخابی خانم سفیری تنها در صورت وجود فدرالیسم پاسخ مناسبی خواهند یافت، چرا که علت عقب ماندگی هرمزگان، سیستان و بلوچستان، لرستان و حاشیه کویر همه و همه نتیجه اعمال سیاست یک دولت قدرتمند مرکزیست که در هشتاد و اندی سال گذشته بر ایران حکم رانده است. چیزی که خانم سفیری برای بازتولید آن میکوشد. هشتاد و اندی سال از فاجعه دولت قدرتمند و متمرکز در ایران میگذرد و نتیجه اش همان مثالهایی است که خانم سارا سفیری عنوان کرده اند. مثالها بسیار فراوان است. اگر دولت متمرکز و قدرتمند دیگری بعد از جمهوری اسلامی به سریر قدرت برسد، بایستی فاتحه ایران را بخوانیم. در صورتیکه اگر یک نظام جمهوری فدراتیو در ایران شکل بگیرد، رشد و توسعه پارالل مناطق و ایالات مختلف کشور را امکان پذیر خواهد ساخت و مردم را بصورت مستقیم درگیر مشکلات محلی و ایالتی خود میکند و با شرکت مستقیم شان آنها را درگیر پروسه توسعه اقتصادی و سیاسی مناطق خود و کل کشور خواهد کرد.

Yunes.shameli@gmail.com
20120109

منبع؛
http://www.seculargreens.com/Articles/010712.Sara-Safiri-Why-federalism-is-a-no-go-area.htm

http://tribun.com/index.php?option=com_content&view=article&id=865:1390-10-28-13-44-31&catid=40:daxili-&Itemid=61

Source: Iranglobal.info

No comments:

Post a Comment