به گمانم سيستان عزيز ما بخت سعادت را گشوده و بر نمودار صعودي توجهات عالي جنابان قرار گرفته است. البته اين مطلب را نه از روي حسادت بلكه با احساس صميمانه و منتقد خود به مجاورنشينان سيستاني مان تبريك مي گويم. سيستاني كه الحق نزد بالانشينان، عزيز و همواره لايق بهترين ها بوده و از روي اين حساب، پنج دانگ بودجه استان هميشه تقديم ايشان شده است. اما بلوچستان كه مهره مار نداشته چه كند؟ بلوچستان، گويا از همان ازل طالع رنجش و شوربختي را برگزيده است!
طوفان گونو هنوز در خاطر مردم جنوب استان هست، آنروز كه آمد و ديوارهاي لرزان خانه شان را فروريخت و سقف را بر شانه هاي طاقت بريده شان آوار كرد، و پاسخ مسئولين همين كه گرد ميزي بنشينند و رسانه را قاصد كنند كه هموطنانشان دچار حادثه اي ناپيشامد گشته اند، و تنها همين!
كاش طوفاني مي آمد و زخم ها را مي شست تا به عفونت و تحليل پيكر نيانجامد و باريكه ي ترديد كه به نفرت منتهي نگردد، كاش طوفان سهمگين گونو تصوير آزار دهنده نقش بسته بر ايام بلوچ از روزهاي تنهايي و غربت در زير بارش تگرگ تبعيض و بي مهري ها و غفلت ساليان را نيز با خود ميبرد.
واژه "شمال" در فرهنگ عامه ايران، به معناي جايي براي تفريح و تفرج و آسودگي خاطر و سير و سياحت در زيبايي هاي شهر است.
اما امروز آمده ايم به شمالي ديگر، به سيستان. اين تافته ي جدابافته كه دشت سوخته اش از بلنداي تفتان نيز فراسوتر جلوه مي نمايد و امواج رسانه اش از وسعت تاريخ بلوچستان نيز تجاوز نموده و گستره ي قضا و قدرش تا سواحل مكران نيز گسترانيده شده است!
سيستان كه اين روزها در ترافيك آمد و شد وزرا و صدرا چشم اندازي متفاوت از شهرهاي ديگر استان را البته به لطف نمايندگاني دلسوز و فعال و مديراني لايق و گشاده دست، براي آينده خود ترسيم نموده است.
در چهره پرغبار سيستان، آن نگراني هاي مردم بلوچ را نمي بينم، آن درد مزمني كه تا به امروز هم در رگ و ريشه بلوچستان رسوخ نموده است، اينجا در سيستان، ديرزماني است كه سير درمان را طي نموده و در حال بهبود است.
در جامعه سيستان خانواده هايي كه به مناطق شمال مهاجرت كرده باشند بسيار است، در پي آن كوچ اجباري، امروز مردم سيستان راز دريا و جنگل و "شمال" را دريافته اند، شمال سيستان و بلوچستان فاصله بسياري با شمال كشور دارد، اما با آن تفاوت چنداني نمي كند.
از درياي بيكرانش تا جنگل هاي وسيعش اينجا نيز نشانه هايي يافت مي شود.
هرچند هامون خشكيده اما دريايي از هزينه ها و بودجه ها در شن ها جولان مي دهد و انبوهي از حسب و نسب هاي فاميلي كه ادارات و پست هاي شغلي استان را به فرزندان خود به ارث مي گذارند. در هر اداره و سازمان از نامه رسان گرفته تا مدير، شاهنامه هفتادگز مي شود شجره نامه شغلي برادران سيستاني مان.
نمي خواهم براي همسايگان سيستاني شكوائيه اي بنگارم، گوارايشان باد زرنگي و چالاكي و دودره بازيهايشان. بقول دوستي وبلاگنويس، محاكمه ما تلنگري به نسل جوان و بلكه جلوس كردگان بر كرسي هاي مسئوليت در خانه ي خويش است.
از جفايي كه شايد از سوي مسئولين سيستاني بر بلوچ رفته اگر بگذريم، اما سيستان با تمام خوب و بدش، رؤسا و نمايندگان و مردمش و طبقات خاص و عامش، هم رشته و هم هدف گشته تا نمودار پيشرفت سيستان را ارتقا بخشند، و اين چيزيست كه در سيستان شاه كليد موفقيت و توسعه و در بلوچستان نايافته و ناديده و گوهر به خزان سپرده است.
بلوچستاني كه روزي قدرت عجيب اتحادش غارتگران اروپايي را از سواحل و درياها و متجاوزان استعمارگر را در مرزهاي شرق و غرب و اسكندرها و تيمورها را به زانو درآورده بود، بلوچ كه زمانه اي دوشادوش هم بر ستم قاجار و راهزني اشرار كمونيست مي شوريد، امروز فقيرتر از هميشه در غم اختلاف و استبداد خودپرورده مي سوزد.
"مسئوليت" به غرور و افتخار گذشته اش وانهاده شده و ريا و فريب و جاه طلبي ابزاري براي مركزنشيني نمايندگان و گماشتگان و انباشت قدرت و ثروت براي ايشان گشته است. روزهاي ناگوار و مصايب روزگار بسيار آزموده است آنان را كه به شوق رفتن به بهارستان صف كشيده اند و در ايام انتخابات كارناوال قبيله اي در شهر و روستا براه مي اندازند.
بلوچستان همواره از نرسيدن پيام حسن نيت و معضلات خود به مركز مي ناليده است، حال كه اين "رسالت" به "نمايندگان مجلس" محول گرديده است، كاش دولت تدبيري نيك تر مي انديشيد. ايشان را ديگر جاي آزمودن نيست.
http://estoun.net/index.php/politics/balochistan/504-qq-------
No comments:
Post a Comment