من از ميليونها مردمي سخن مي گويم كه در رگهاي آنها وحشت، عقده هاي حقارت، ترس ولرز، حس فرومايگي و ياس و حس دنائت، با مهارت تمام تزريق شده است... " فرانتس فانون"
بعضي ها هنوز خوش دارند كه استعمارگر را مردي بلند اندام، سوخته از آفتاب، چكمه هاي نيم ساق به پا، تكيه زده بر بيل بشناسند، يعني كه او از كار كردن گريزان نيست و در كشاكش مبارزه با طبيعت، وجود خود را صرف انسانها كرده، به درمان بيماران و اشاعه فرهنگ پرداخته است. خلاصه ماجراجوئي است نجيب و پيشاهنگ. وقتي با يك آذربايجاني در مورد استعمار سخن ميراني شايد پيش فرض ذهني همچون آنچه كه در بالا آمده است را داشته باشد، و هرگز تصور نميكند در سياست هاي آسيميلاسيوني ،سانترال، راسيستي و آپارتايدي مردم و حاكميت فارس، تحت استثمار و استعمار فرهنگي،اقتصادي ،سياسي و ... قرار گرفته است. چون استعمار گر (colonialist) را به قول فرانتس فانون( روانشناس و جامعه شناس الجزايري ) چون مادري دوست ميدارد. فرهنگش، آداب و رسومش، موسيقيش و ...كه با تحريف و تغييرات آناكرونيستي از خود او گرفته و به خوداوبا تغيير بازگردانده اند. ادبيات ،زبان ، فرهنگ، موسيقي ودر كل همه چيز استعمارگر براي او دوست داشتني است. چه بسا اين مستعمره (آذربايجانلي)پيش قراول و حتي اشاعه دهنده فرهنگ وداشته هاي استعمارگر است.قبل از آنكه وارد تحليل بيشتر استعمارگر (colonia sateur )،استعمار طلب (colonialist)، مستعمراتي (colonial) شوم در مورد خرده استعمار صحبت خواهم كرد.پيش از آنكه دريابيم چگونه سه انگيزه تحولات وجداني استعمارگر ،يعني سود ،امتياز و غصب چهره او را خواهد ساخت.اول بايد به اين انتقاد رايج پاسخ گوئيم :گفته مي شود كه مستعمره تنها مستعمره نشينان را در بر نميگيرد و آيا ميتوان در مورد عمال حكومتي آذربايجاني ،نيروهاي اطلاعاتي ،بسيجيان و عوامل فرهنگي رژيم و ...كه برادران ((فارس))خود را همواره پشتيبان و دوستدار هستند را وارد بحث كرد؟!بديهي است همه آذربايجانيان عامل حكومتي اعم از اطلاعاتي ،نظامي فرهنگي و ...مقيم مستعمره توانگر نيستند.همه آنها از لذت داشتن مقام ،موقعيت و امتياز برخوردار نيستند،چه بسا خود خود قربانيان دستگاه استعمارند.از نظر سياسي آلت دست شده اند تا از منافعي كه با منافع خودشان مغاير است دفاع كنند.اگر خرده استعمارگر با اين سرسختي از دستگاه استعمار دفاع ميكند ،از اين روست كه خود از اين دستگاه بهره اي ميگيرد.فريب خوردگي او تنها در اين است كه در راه دفاع از منافع ناچيز خويش مجبور است كه مدافع منافع بيكران ديگري باشد كه خود قرباني آنهاست.ليكن اين فريب خورده و قرباني را نيز سهمي است.زيرا امتياز مسئله اي نسبي است.كما بيش هر استعمار گري در مقام مقايسه با استعمار زده و نسبت به او امتيازدار به شمار ميرود.حال اگر امتيازات توانگران مستعمره پرشكوه است امتيازات محدود خرده استعمارگر (حتي خردترينشان) كم نيست.هر گامي از زندگي روزانه ،اورا در برابر استعمار زده قرار مي دهد و با برداشتن هر گام از او سبقت ميگيرد.مثلا " اگر گرفتاريهاي ((قانوني))پيدا كند ،نيروهاي انتظامي و حتي دادگستري نسبت به او گذشت بيشتري نشان ميدهد.اگر كارش به ادارات بيفتد مداراي بيشتري خواهد ديد وتشريفات كمتري و باجه مخصوصي در اختيارش قرار ميگيرد تا داوطلب كمتر باشد و انتظار نوبت كوتاهتر.اگر در جستجوي شغل باشد و نياز به گذراندن ورودي كنكور (اغلب سهميه بسيجي و...)داشته باشد ،جاي او و كار او از پيش آماده است.ليكن اين تسهيلات براي استعمار زده نيست.پس اگر در سخنرانيهاي مسئولان و عوامل حكومتي فقط فعل آنرا توركي و آن هم دست و پا شكسته يافتيم تعجب نكنيم.!!و با فرافكني علل و عوامل عقب ماندگي خودرا در شعور و توانگري نمايندگان مناطق فلرس نشين و مقصر شمردن خود در انتخاب نمايندگان اصلح تر ندانيم.وقتي استراكچر تعريف شده سياسي غير دموكراتيك و توتاريتر باشد هر عضوي كه وارد آن شود خواه يا ناخواه مطيع و فرمانبردار استعمارگر خواهد شد.به عنوان مثال فرماندار بخش كوچكي را در نظر بگيريد.ميدانيم كه فرمانداري نهادي است امنيتي !اگر مردم آن منطقه اعتراضي را كرد و احتياج به سركوب داشت ،اگر فرماندار اين حوزه يا بخش از دستور سرپيچي نمايد ،به راحتي عزل و الساعه فرماندار مطيع الامري آلترناتيو وي خواهد شد.پس بدون شك اين خرده استعمارگر از دستور اطاعت خواهد كرد.يا نماينده مجلسي را فرض كنيم كه تمام خواسته هاي ملت آذربايجان را بدون قصور و كاملا صادقانه در مجلس شوراي اسلامي مطرح كرد .ميدانيم كه براي تصويب بايد راي اكثريت را بدست آورد ،كسي به او راي نخواهد داد.پس گفتن يا نگفتنش تاثيري در اجراي آن نخواهد كرد.گرچه رژيم دوست ميدارد اگر مسئله اي هم لزوم داشت مطرح شود توسط عوامل مطيع خويش مطرح گردد.بديهي است كه به ديده آنان اين فرد نيز جز خائن نتواند بود زيرا حتي زندگي كسان خويش را در معرض تهديد قرار ميدهد و وطن اصلي را كه آنان ادعاي نمايندگيش را دارند و در مستعمره نماينده واقعي اش به شمار ميروند به خطر مي اندازد.حاكميت راسيستي فارس از يك طرف عرصه را بر مستعمره تنگ مينمايد و از يك طرف راه دلخواهي را براي او باز!اگر مي خواهي به حقوق انساني،شهروندي،اجتماعي،سياسي،اقتصادي بالائي هم سطح مردم فارس نشين دست يابي بايد به هويت آذري خويش !بازگشته و فارسيليزه شوي.آنگاه حقوق تورا مانند يك شهروند فارس نشين مثلا" اصفهاني خواهم داد.پس دليل اصلي عقب ماندگي ما زبان توركي ماست!چرا از حقوق نابرابر برخورداريم؟چون تورك هستيم.اگر ميخواهي در موسيقي فعاليت كني موسيقي اصيل ايراني !!بهترين جايگاه و امكانات را براي پيشرفت داراست.متمدن بودن يعني فارس بودن.و تورك بايد تحقير شود.با حافظه جمعي پاك شده و تاريخ تحريف شده چيزي براي دفاع نخواهيم داشت.حتي اگر تورك تهراني ناخود آگاه بر تورك بودن خويش آگاهي يابد تسليم عظمت كوروش كبير! خواهد شد.چيزي براي دفاع ندارد.نه زبان،نه تاريخ،نه نشانه اي از تمدن و نه پيشينه تاريخي و نه ....و سپس اصرار مي ورزند كه اين احساس كه من تورك هستم بايد از ميان برود وانسان دوستي شاعرانه در مستعمره به عنوان يك بيماري سخت و خطري بزرگ شناخته ميشود و مفهومش بي كم وكاست پيوستن به جبهه دشمن است.در سلسه مقالات آينده بيشتر در مورد استعمار،استعمار زده ،استعمارگر و تاثيرات رواني و نمونه هاي تاريخي آن خواهم پرداخت.
تقديم به سعيد متين پور دربند،زنداني سياسي عقيده و عطيه همسر فداكار او.
http://freebalouch.blogspot.com/
No comments:
Post a Comment