برخلاف تصور، ما ايراني جماعت ملت مطلعي نيستیم!
رازگو بلوچ:
در بوق كرنا كرده ايم كه ما تمدن چند هزار ساله داريم؛ اين درست! فرياد مي زنيم كه نصير طوسي و زكريا و اين سينا داريم، اين درست! فلان استاد ايراني در فلان دانشگاه تدريس مي كند و آن يكي در فلان جاي ديگر خوش درخشيده، اينها هم درست. حديث مي آوريم كه اگر دانش در كره ماه باشد مرداني از فارس به آن دست مي يازند، اين را هم فعلا مي گويئم درست و جعل و حقيقت بودنش را به عهده اهل فن مي گذاريم. ولي مانده ام در يك چيز: چرا بعد اينهمه قرن و هزاره، نه بلوچ را آن چنان كه بايد مي شناسند و نه اهل سنت را!
نه خير، اصلا قصد جدال اين قوم و آن قوم و اين مذهب و آن مذهب نيست. بخوانيد خواهيد ديد. همه را مي گويم. ديندار و بي دين را. قوم پرست و انسانگرا را. نميدانم چرا در اين يك همه مشتركند. از نمونه هاي تصادفا مشاهده شده و خاطرات شخصي هرگز نبايد در بحثي نتيجه گيري كرد. اين را خوب خوب مي دانم. ولي فقط ذكر دو خاطره مي كنم:
به دليل اهل سنت بودن تقريبا هر بار و همه جا در مركز و شهرهاي ديگر ناچاريم پاسخگوي كنجكاوي غريبه و آشنا باشيم. كه چه جور مذهبي داريم و ديدگاه مان در باره فلان امام و شخصيت چيست. فقر اطلاعاتي و كج فهمي و پيش قضاوت هاي عجيبي تجربه مي كنيم در اين مباحث. اظهاراتي در حد شوكه آور بودن. مي ماني كه بخندي و مسئله طرح شده را شوخي بگيري و يا واقعا جدي بگيري و جواب دهي! مي ماني در این كه پس اينهممه بوق و رسانه و كتابخانه و بحث هاي آنچناني تلوزيون و دانشگاه و كوچه و بازار پس چه به اين هموطنان فهمانده اند؟! نكند تعمدي در كار بوده؟ نكنه پرده اي مصنوعي كشيده باشند بين ما و هموطنان ديگر كه همديگر را نبينيم؟ يك پرده از جنس پيش فرض ذهني كه مدام ضخيم تر و ضخيم ترش هم كرده اند. به چه منظوري خدا مي داند!
اپيزود 1: آن قديم ها يادم هست. يك بار در شهري در دل بلوچستان، كه توضيح مي دادم ائمه شيعه از لحاظ كرامت و ارزش فردی نزد سني هم همان جايگاه را دارند، چشم هاي همه گرد شده بود و راهي براي رد و انكار مي جستند. يك فرد جا افتاده و داراي تحصيلات و جايگاه به دفاع گفت:
بله، ولي همه اينها بعد از انقلاب رخ داده. به بركت وعظ و تبليغ ما ها. و الا قبلا سني تنفر داشت از امام هاي شيعه!
من هم كه به حاضر جوابي شهره، لبخندي زده و گفتم:
انقلاب 14 سالش نمي شود (آن زمان)، مي شود؟ پدر من 65 سالش است و نامش ... است، برادر بزرگترم 30 سالش است نامش ... است. خواهر زاده ام 15 سالش است نامش .... است. مي خواهي بيشتر بگويم يا نه؟! همه گی نام شان تصادفا نام ائمه شيعه بود.
حالا بدبخت سني دست كم هر هفته در خطبه نماز جمعه اش رسما و طبق آئينش ذكر علي و فاطمه و حسن و حسين را مي كند! يك بار هم به گوش شان نمي رسد؟ عجب ديواري است اين ديوار حاشا و نديدن!
اپيزود 2:
دوستي دارم اهل قلم و خبر! روشنفكري است براي خود كه نگو. نويسنده رمان هم است. دبير سرويس چند خبرگزاري كشور هم بوده. يك بار همين دو سه سال پيش كه در مركز با همديگر برخورديم به خاطر مسئله ريگي كه رسانه اي شده بود، براي اولين بار بعد از شايد حداقل ده سال آشنايي كنجكاو شده بود و از وضعيت منطقه ما مي پرسيد. قبل از جواب دادن مچش را گرفتم و پرسيدم:
تو همه همكارانت رسانه اي اند و خوب مي فهمي اگر خبري در باره منطقه ما به دست تان رسيد چگونه با آن خبر برخورد مي كنند. با چه جور حساسيتي با آن مواجه مي شوند:
با همان صداقت روشنفكرانه و بي تامل گفت:
گفت بي تفاوت، درست مثل اين كه خبري از "بوركينافاسو"! دست شان داده باشند!
حالا راستی این بورکینافاسو چی هست؟ کجا هست؟!!
No comments:
Post a Comment