Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

رای آگاهانه بلوچستان و تقاضاهای ملی منطقه‌ای نرگس براهویی


محرومیت منطقه و نیز نگاه تبعیض‌آمیزی که بلوچ در آن کنج جنوب‌شرقی ایران آن را بیشتر از مناطق دیگر
 احساس می‌کند، ایجاد‌کننده چنین مطالبه‌ای است. افزایش محسوس اعضای جوان (زن و مرد) شوراها در تمامی شهرهای استان در این دوره گواه این موضوع است.
|روزنامه بهار|دکتر حسن روحانی در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری ایران بیشترین رای را نه از زادگاهش، بلکه از استان سیستان و بلوچستان آورده است. بیش از 73‌درصد آرای مردم در این استان به نام حسن روحانی به صندوق‌ها ریخته شد. برخی تحلیل‌ها در داخل و خارج این روزها رای استان را رای قومی می‌دانند و بعضی دیگر، این آرا را یک کاسه و حاصل چانه‌زنی نامزدها با بزرگان بلوچ، از شخصیت‌های مذهبی گرفته تا طایفگی، تلقی می‌کنند. ادعای این یادداشت آن است که رای به آقای روحانی نه قومی بود، و نه یک کاسه، بلکه حاصل آگاهی ناشی از افزایش سواد و در‌نتیجه جمعیت تحصیلکرده منطقه در سال‌های اخیر بوده است؛ 
زیرا اگر قومی بود، باید سخنان نامزدهایی که به‌طور خاص روی اقوام متمرکز کرده بودند و از مدت‌ها قبل ارتباط با نخبگان قومی و نیز تبلیغ در این زمینه را آغازکرده بودند، توجه مردم را به خود جلب کرده باشد. تحلیل یک کاسه بودن رای بلوچستان نیز تغییرات و پویایی سال‌های اخیر جامعه بلوچستان را در نظر نمی‌گیرد، یا اساسا اطلاعی از آن ندارد و بر اطلاعات از راه دور و کهنه استوار است. این رای در وهله اول از شکل‌گیری روحیه‌ای سراسری در کشور حکایت دارد که ناشی از احساس مشترک خطر برای کل کشور است و طبیعتا مطالبات مشترکی را نیز همچون ثبات، میانه‌روی در سطح ملی و بین‌المللی و نیز رونق اقتصادی و توسعه کشور ایجاد کرده است. سیستان و بلوچستان با نرخ رشد سه‌درصدی بالاترین نرخ رشد جمعیت و به تبع آن جمعیت جوان را در کشور دارد. براساس گزارش سالانه اداره آمار، در سال 1385، 85/38‌درصد جمعیت 2405742 نفری استان را جوانان تشکیل می‌دهند. به همین ترتیب نرخ باسوادی در مناطق شهری 76‌درصد و در مناطق روستایی 59‌درصد است که هرچند نسبت به سایر مناطق کشور آمار خوبی نیست، اما اگر در مقایسه با وضعیت بلوچستان در 10 سال قبل سنجیده شود، اهمیت خودش را نشان می‌دهد. تاسیس دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی متعدد در شهرهای مختلف این استان این جمعیت جوان را به تحصیلکردگانی جویای شغل و به معنای عام آن مشتاق مشارکت تبدیل ساخته است. این جوانان در دانشگاه‌ها فرصت برخورد با یکدیگر را یافته‌ و درکی مشترک از وضعیت خود اعم از شیعه و سنی، بلوچ و غیربلوچ پیدا کرده‌اند و به این واسطه بی‌آن‌که به تعلقات قومی و اعتقادات مذهبی خود بی‌اعتنا باشند، از تعصبات عبور کرده و خود را در مجموعه واحدی از شهروندان قرار داده‌اند. از این رو، این جمعیت تحصیلکرده  دیگر به شکل سنتی تحت‌تاثیر نخبگان محلی و مذهبی خود، به‌ویژه در انتخابات ریاست‌جمهوری که در آن نگاه و تمرکز ملی و نه منطقه‌ای شکل می‌گیرد، رای نمی‌دهد، بلکه ضمن احترام به گروه‌های مرجع جامعه سنتی، با نگاهی وسیع‌تر به مجموعه ایران، دست به انتخاب می‌زند و در مواردی نیز به مثابه گروه مرجع در زمان انتخابات، کار تاثیر بر خانواده و اطرافیان خود را آغاز می‌کند. تغییرات فقط به جامعه جوان منطقه محدود نمی‌شود، بلکه این تغییر به سایر لایه‌های اجتماعی نیز نفوذ کرده است. عوامل مختلفی که در این یادداشت کوتاه مجال پرداختن به آن نیست، باعث شده است حتی افراد کم‌سواد یا بی‌سواد منطقه یا گروه‌های آسیب‌پذیر مانند زنان خودسرپرست و... نیز توانایی تحلیل مستقل از اوضاع جامعه و به تبع آن استقلال در رای پیدا کنند (تحلیل جالبی درباره تاثیر مسکن مهر و یارانه‌ها بر نظام روابط اجتماعی در بلوچستان به قلم اکبر رییسی وبلاگ‌نویس بلوچ به این تغییر اشاره کرده است).

بر این‌ها باید کمیته امداد را نیز افزود که به‌ویژه در سال‌های اخیر، کمک‌هایش همراه با یارانه‌ها و مسکن مهر، نوعی هم‌افزایی در توانمندسازی گروه‌های کم‌درآمد، ایجاد کرده‌اند. خلاصه آن‌که رای بلوچستان با حفظ حاشیه‌ای برای آن بخش از آرایی که در هر جامعه‌ای تمایل به هم‌شکلی با جامعه پیرامونش دارد، رایی آگاهانه و دارای ارتباطی معنی‌دار با کل کشور است. بنابراین باید همان خواست‌ها و تقاضاهای عمومی (کشوری) را که البته ترجمان محلی و منطقه‌ای دارد، در رای استان جست‌وجو کرد. به‌علاوه باید مشکلات منطقه را نیز به دلیل شرایط خاصش از حیث درجه توسعه‌نیافتگی و نیز هم‌مرز بودن با دو کشور افغانستان و پاکستان که به دلیل نفوذ القاعده و طالبان دچار بی‌ثباتی‌هایی هستند، جدی‌تر و غلیظ‌تر تفسیر کرد. مردم این استان مانند سایر ایرانیان برای کشور اولا ثبات و آرامش و ثانیا توسعه و آبادانی می‌خواهند که بتواند برای آن‌ها اشتغال و زندگی بهتر فراهم کند. در حال حاضر بیکاری مشکل همه مردم ایران است و در استان سیستان و بلوچستان این مشکل حادتر است، زیرا بنا به آمار اعلام شده، بالاترین نرخ بیکاری (30‌درصد) را در کشور دارد. نرخ واقعی ممکن است بالاتر هم باشد.

جمعیت تحصیلکرده و جوان منطقه دیگر نمی‌تواند وارد کارهای خاکستری یا نیمه‌قانونی یا اساسا غیرقانونی تجارت شود، بلکه توقع دارد به دلیل تخصص و مهارت‌هایی که پیدا کرده است، در مشاغلی که رابطه تعریف شده‌ای با تخصص و تحصیلات دارد در بخش‌های کشاورزی، صنعتی و خدماتی وارد شود. به عبارت دیگر از این رهگذر به دنبال رابطه‌ای نظام‌مند نیز با دولت و در واقع به دنبال شناسایی (Recognition) توسط حکومت است. محرومیت منطقه و نیز نگاه تبعیض‌آمیزی که بلوچ در آن کنج جنوب‌شرقی ایران آن را بیشتر از مناطق دیگر احساس می‌کند، ایجاد‌کننده چنین مطالبه‌ای است. افزایش محسوس اعضای جوان (زن و مرد) شوراها در تمامی شهرهای استان در این دوره گواه این موضوع است. 

دومین خواسته‌ای که باید در این آرا جست‌وجو کرد، پناه به اعتدال و گریز از تندروی در همه جنبه‌هاست. تندروی‌هایی که در این سال‌ها کشور به آن مبتلا شده بود، در سیستان و بلوچستان به شکل افزایش تنش‌ها و برخوردهای مذهبی نمود پیدا کرده که البته عامل خارجی نیز برای دامن زدن به آن فعال بوده است. این تندروی‌ها نه تنها میانه‌روها و اعتدال‌گرایان مذهبی در میان اهل سنت و شیعه را از حیث تاثیرگذاری بر امور به حاشیه رانده، بلکه دوگانه هویتی شیعه و سنی را تشدید کرده است. این دوگانگی به‌طور دائم در حال تفکیک و تقسیم‌بندی شهروندان به زابلی / بلوچ یا شیعه/ سنی است و با این‌که سهم هر دو گروه تندرو سرجای خود باقی است، تندروهای شیعه طبعا به دلیل آن‌که خود را نمایندگان حکومت تلقی می‌کنند، نقش بیشتری در دامن زدن به حساسیت‌ها داشته‌اند. این گروه تندرو لزوما در دولت نبودند (و اگر بودند، بعید است که از دولت اجازه چنین کاری را داشتند) در منطقه چنین القا کرده‌اند که با مقامات عالی نظام و مراجع قم در ارتباط هستند و از آن‌ها برای کارها و دیدگاهشان تایید می‌گیرند. فقط شاید در یک مورد این القا کارساز واقع نشد و آن در انتخابات نمایندگی مجلس دوره نهم در زابل بود. در آن انتخابات مردم به اصالت روایت جریانی که قصد داشت نامزدی را به عنوان نامزد تایید شده رهبری به مردم بقبولاند، شک کردند. حتی مردان و زنان روستایی در زابل نیز با اشاره به این‌که رهبری گفته است حرفی را قبول کنید که از خود من شنیده‌اید، این ادعا را زیر سوال بردند و اعتراض پرسروصدایی به‌پا شد.

در نتیجه مسئولان و بزرگان حکومت در تهران با تدابیری به موقع به مردم اطمینان دادند که اجازه نخواهند داد کسی یا کسانی به عنوان مسئول در منطقه، سلامت انتخابات مجلس و رای مردم را به خطر بیندازند. اما چنین القائیاتی هنوز در منطقه، به‌ویژه در زاهدان که بیشترین جمعیت شهرنشین و تحصیلکرده شیعه و سنی را در خود جای داده است، وجود دارد و تولید‌کننده رنجش، دلخوری و بعضی تعارض‌هاست. در این سال‌ها، که به‌زعم مردم، دولت توجه کمتری به منطقه کرده، یا مشکلات فوق به هر دلیلی تشدید شده است، این تنش‌ها می‌توانست به بحرانی جدی در منطقه تبدیل شود. اما همکاری‌های سپاه پاسداران با بازکردن راه استخدام جوانان بلوچ در این نهاد و با برقراری ارتباط با نخبگان محلی و نیز با توجه به نوع فعالیت نهاد مقام رهبری در امور اهل سنت (که به عقیده نگارنده، بازتابنده نگاه عاطفی رهبری ایران به منطقه به دلیل سال‌های تبعید در ایرانشهر است) و همچنین در نتیجه هوشیاری و صبوری خود مردم در کنترل اوضاع و جلوگیری از بحرانی شدن آن، تاثیر بسزایی داشته است.

اما به‌هرحال، این هر دو نهاد نیز، به اقتضای ماهیت و طبیعت شان عمدتا فقط با بخش مشخص و محدودی از جامعه سروکار دارند و نمی‌توانسته‌اند در اداره همه امور منطقه نقش داشته باشند. بنابراین مردم بلوچ از دولت کنونی طبعا نه تنها فضایی آرام و امن می‌خواهند که به‌سبب آن اقتصاد رونقی بگیرد؛ بلکه می‌خواهند خود در این رونق مشارکت داشته و از مواهب آن بهره‌مند شوند. در این خواست، مردم بلوچ از سایر مردم ایران جدا نیستند. جداسازی یا تفکیک مردم به قوم و غیرقوم یا خطاب کردنشان به اقلیت قومی یا مذهبی نه تنها ناصواب که فاقد اعتبار علمی و تاریخی هم هست، معلوم نیست که بتواند خودبه‌خود انتظارات و خواست‌های مردم را تامین کند. آنجایی که بلوچستان نیاز به نگاهی جداگانه و توجه خاص دارد، تداوم ویژه نقش دولت در این منطقه به منظور توسعه زیرساخت‌ها، کاهش فقر و بر همین مبنا، تدوین برنامه توسعه‌ای خاص برای منطقه به دلیل شدت توسعه نیافتگی آن است. از این حیث می‌توان گفت آری، تفاوتی جدی میان استان سیستان و بلوچستان با سایر مناطق ایران وجود دارد. با چنین نگاهی یک‌بار قبل از انقلاب توسط متخصصان سازمان برنامه، طرحی متفاوت از برنامه یکپارچه توسعه کشوری تنظیم و اجرا شد و نتایج نسبتا موفقیت‌آمیزی دربرداشت و پس از انقلاب نیز چنین کاری تا حدی در دولت سازندگی انجام پذیرفت.
دولت آینده به این موضوع هم باید توجه داشته باشد که افرادی که در این استان نمایندگی دولت را برعهده گیرند، علاوه بر توانمندی مدیریتی درکی قوی از منافع ملی داشته و جایگاه خود را دستمایه جاه‌طلبی‌ها و خواست‌های گروهی، طایفگی و در نتیجه تبعیض نکنند که در سال‌های اخیر حساسیت زیادی ایجاد کرده است. تغییرات جامعه بلوچ به‌طورکلی و افزایش تعداد تحصیل‌کردگان منطقه به‌طور خاص پنجره جمعیتی را به مثابه «امکان» در اختیار دولت قرار می‌دهد تا هم برقراری ارتباط با مردم در آن جامعه را برایش تسهیل کند و هم در همکاری با دولت در مقام مترجم سیاست‌ها و مشکلات دولت برای مردم و بالعکس نیز برآید. باید این نکته را در نظر داشت که در نتیجه‌ تغییرات جدید، آحاد این جامعه متقاضی توجه دولت به خود به مثابه «شهروندان» هستند، به این معنا که آن‌ها شخصیت و حقوقی فردی برای خود قائلند که نمی‌خواهند با گنجانده شدن در تمامیت طایفه یا قوم از نظر دور بماند و رابطه‌ای مستقیم بدون دخالت گروه‌های بانفوذ داخل و خارج استان از دولت می‌خواهند. برای شهروندان یک کشور به‌طور کلی درک ملموس از منافع ملی نمی‌تواند در انتزاع اتفاق بیفتد. مشارکت و درگیری عملی در امور کشور به‌ویژه در سطح ملی نه تنها ایجاد‌کننده بلکه مقوم درک و حس موجود در جامعه نیز است. سخنی نیز با همکاران مطبوعاتی ضروری به‌نظر می‌رسد. مسئله اقوام برای ایران، موضوعی امنیتی است.

هرچند امنیتی بودن آن هرگز مانع رسانه‌ای شدن نیست، اما پرداختن به آن، چه به شکل تهیه گزارش و مصاحبه و چه در نوشتن تحلیل‌ها، نیازمند نگاهی کارشناسانه، دقیق و مسئولانه است. با توجه به مداخلات سودجویانه کشورهای خارجی در موضوع اقوام، جمهوری‌اسلامی ایران دلایلی مشروع برای نگرانی در این‌باره دارد. بنابراین طرح مطالبات باید در چارچوبی منطقی و مفاهمه‌آمیز و با توجه به ظرفیت جامعه (بلوچ، کرد و...) از یک سو و دولت (به معنای دستگاه دولت، صرفنظر از این‌که اداره‌کننده آن احمدی‌نژاد است یا خاتمی) از سوی دیگر، صورت گیرد. طرح هرگونه بحث‌های شتابزده و تندروانه، به آسانی می‌‌تواند حساسیت دولت را‌ برانگیزد و اوضاع را به ضرر مردمی گرداند که ما به تصور خود از حقوق حقه آن‌ها دفاع می‌کنیم. بنابراین در رسانه‌ای شدن موضوع، توجه به حساسیت‌ها و منافع دولت در حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی و حاکمیتش‌، که از آن به «منافع ملی» هم می‌توان یاد کرد، از یک طرف و نیز اطلاعات دقیق و تحلیل کارشناسانه از هر منطقه از طرف دیگر، ضرورت دارد. از این رو لازم است برای پرداختن به این مباحث به سواد عام افراد اکتفا نشود، بلکه از کارشناسانی استفاده شود که درباره هریک از مردمان ایران مطالعه و تحقیق تخصصی کرده‌اند.

منبع: بهار 3 مرداد
 http://www.azariha.org/?lang=fa&muid=51&item=791 

No comments:

Post a Comment