شانزده سال از شھادت مولوى عبدالملک و٣١ سال از حمله خونين وى در ھمراھى با اوباش ج.ا به دانشگاه بلوچستان گذشت
ترورمولوى عبدالملک ملازاده و تمامی افرادی که این گونه مورد بی مھری رژیم جنایت وخون قرار گرفتند و مى گيرند به شدت محکوم است.
سنتی جا افتاده در فرھنگ مردم ما است که نباید پشت سر مرده ھا حرف زد و اگر خطا و اشتباھی در زمان حیات مرتکب شده اند، باید نادیده گرفت و باز گو نکرد. خوب، این احترامی پسندیده نسبت به مرده ھا، بین مردم ما است و جمعه شب با ھمان دار و ندارشان سرسفره ازشان یاد می کنند و برايشان دعا مى خوانند که خدا از گناھانشان بگذرد و معتقد بر آنند که اگر خطایی از فرد در حیاتش سر زده، اکنون که در اغوش خاک خوابیده، آنرا با خود به زیر خاک برده و مسله را تمام شده می بینند ومی دانند.
اما، از آنجا که از این سنت سواستفاده می شود و گاه گاه کل حقیقت را لکه دار می کند و بی رحمانه به باتلاق دروغ گويى و دورويى می کشاند وبه منافع جمعى ملتی گره زده می شود و حقیقت آنرا زیر سوال می برد، لازم به شکستن سکوت است. سکوت دلیل آن نیست که به عملی حقانیت داده شده است. اما، سکوت باعث می شود که زشتی و تحریف واقیعتھاى تاريخى به عنوان سندی تاریخی تصویب شوند.
خدمات خانوادگی مولوی عبدالملک ملازاده فرزند مولوی عبدالعزیز ملازاده و نوه مولوى عبدالله ملازاده، گره خورده به شکافی است که مولوى عبدالله در جامعه بلوچ بوجود آورد. مولوى عبدالله علاوه بر شکافھاى موجود در ميان قبايل بلوچ، بانى اولين شکافى مذھبى ميان اقوام بلوچ بود و بازماندگانش تا به امروز به اين جدايى دامن مى زنند و آنرا آفتخار بس بزرگى براى جامعه بلوچ مى دانند. کم نبودند ملاھايى در بلوچستان که روش ديگرى در پيش گرفتند و به ترويج و تبليغ عقايد خود در ميان اقوام بلوچ پرداختند۔ براى نمونه در دوران جنايات قاجار از حاجى ملا علم تمندانى در سرحد نام برد که، به قول بلوچھا خون از دماغ کسى ھم نريخت. اما، ذگریھا (ذکریھا ) در سرباز و اطراف، فقط به خاطر باورھايشان توسط مولوى عبدالله کشته و فراری از خانه ابا اجدادیشان شدند. خود مقام قاضى القضات بودن نبايد افتخارى براى کسى محسوب شود. آن چه که باعث افتخار است، روش قضاوت و صادر کردن وبه اجرا در آوردن حکم عادلانه است که به کسى به ھيچوجه ظلم و ستمى وارد نشود. ناصر عزيز، حتماً شنيده اى که در ھمان حکومت دوست محمد خان، برادرش انوشيروان خان چگونه با زنان بلوچ رفتار مى کرد. اگر ھم نشنيده اى، لازم است يک سفر سطحى به آن دوران برويى و حقيقت را دريابى. امروز در جمھورى اسلامى ايران قاضى القضات و نيمه قضات ھستند که دستشان به خون ھزاران بلوچ بى گناه فقط وفقط به دليل باور ھاى متفاوتشان آلوده است و نيز به گفته شما و ھمين قاضى القضاتھا، ھمه ھم "با قاطعيت" رفتار مى کنند و براى سرنوشت ھزاران انسان سياسى ايرانى که دگرگونه مى انديشند، "قاطعانه" تصميم مى گيرند و آنھا را "قاطعانه'' به جوخه ھاى مرگ مى سپارند!! کشتار بی رحمانه ذگریھا افتخاری از گذشته نزدیک ملت بلوچ نیست و در حقيت لکه ننگى است که ملت بلوچ از برادران و خواھران ذگرى خود در موردش معذرت و پوزش بخواھد. کشتن انسان و گرفتن حق زندگى از وى در ھر شرايط تاريخى محکوم و عملى بس نا پسند و زشت است. قضاوت در مورد کشتار بلوچھاى ذگرى احتیاج به یک بررسی دقیق تحقیقی دارد که امید است اندیشمندان و قلم بدستان بلوچ به آن بپردازند و عواقب ویران گر آن را بر زندگی گروھی از مردم بلوچ برایمان روشنتر کنند که نیز ازحوصله این نوشته کوتاه خارج است. زیبایی گذشت زمان ھم در ھمین نھفته که گذشته را زیر سوال می برد و بی رحمانه به نقد می کشد. ما بدون نقد بى رحمانه گذشته و يافتن حقيقت، به دور دايره اى سرگردان مى چرخيم و بدون نتيجه بھمان نقطه اول مى رسيم و تا زمانى که حقيقت را فداى مصلحت کنيم، اين سرگردانى به نفع جنبش و منافع ملى ما نخواھد بود. شما از افتخارات خانوادگى و عظمت علمى استاد و مدبر زمان و ما برعکس شما، خاطره تجاوز به ذگريھا و دانشگاه بلوچستان و سلاح يوزى رژيم ج.ا به مولوى عبدالملک، ھميشه در ذھنمان زنده و درسى براى بازماندگان نسلھاى بعدى خواھد ماند.
آقاى نباتزھى در شانزدھيمن سالگرد شھادت مولوی عبدالملک ملازاده، فرصتی یافته، به تمجید و تعریف از ''عالم توانا و روشن فکر معاصر'' پدر و پدر بزرگش پرداخته است. خوب، تا اینجا ھم به ھیچ کسی مربوط نیست. یک موضوع شخصی و خانوادگی است و بجاست که آدم نمک شناس باشد و از مردگانش به نیکی یاد کند. اما، وقتی که این مسؑله به رھبری ملت بلوچ و بلوچستان ربط داده می شود، موضوع عوض می شود. از محیط خصوصی خانوادگی خارج و جنبه اجتماعی به خود می گیرد و سوال برانگيز مى شود. بنا براین، حق طبیعی افراد جامعه است که در مورد عمل کردھای رھبران و شخصیتھا اظھار عقیده و قضاوت کنند. این حق شامل ملت بلوچ ھم می شود که مثلاً به رھبران سیاسی و مذھبی یا مذھبی سیاسی خود خرده بگیرند و بگویند جناب، کلاه تان را کج گذاشته اید و از زیر عينک دودی چشمان شما، اطراف و جھان را کج می بینند. این نه توھین به مذھب کسی است و نه بی احترامی نسبت به شخص رھبر مذھبی است!
متاسفانه با خالی بودن جای یک حزب مردمی و بخاطر شرایط خاص دیکتاتوری ایران و فشارھای نا باورانه ای که به ملت بلوچ ، قبل و بعد از بھمن ٥٧ روا داشته می شد، ملت بلوچ ناتوان از تربیت سیاسی فرزندان خود و تشکيل حزب مردمى خود بود. عده ای از ملاھای نا آگاه به منافع ملی و دراز مدت ملت بلوچ، بعد از بھمن ادعای رھبری سیاسی جامعه بلوچ را بدون سازماندھی ملت بلوچ در جھت بدست اوردن خواسته ھای ملی، یدک کشیدند و فضاى خالى را پر کردند و به زير شعار ''حزب فقط حزب الله و رھبر فقط روح الله" خزيدند و برخى به نان و نوايى رسيدند.
جمھوری اسلامی ایران در کلیه زمینه ھا، از ھیچ نوع صلاحیت و حقانیتی برخوردار نیست که ادعاھایش را عملی کند. بخصوص آنجا که جان انسانی مطرح شود، این رژیم تمام مبنای کار خود را از ابتدای تولدش بخصوص با اقلیتھای ملی- مذھبی، انقلابیون راستین، دگر اندیشان، روشنفکران متعھد و انسانھای آزاده و ملاھاى مردم دارکاملا از طریق وحشی گری و ترور مشخص کرده است. بھترین سند، حیات سی و سه ساله این رژیم ترور در تمام ایران و بخصوص با اقلیتھای ملی- مذھبی و ملت بلوچ است. پس مسؑله کاملاً به ھمین سادگی مشخص است که جمھوری اسلامی از پایین ترین مجری قوانین آن تا بالاترین مقام ولایت فقیھش، ھمه و ھمه ضد بشر و بر ضد تمامی مردم ایران و اقلیتھای ملی-مذھبی تا کنون عمل کرده اند، زیرا که تمام ماشین سر کوب و ترورش را به ایدئولوژی ضد انسان و دیدگاه تنگ نظرانه مذھبی مسلح کرده است. احمق ترين و بى منطق ترين رھبران که توان پاسخ گويى علمى و منطقى براى مجموعه خواسته ھاى کل جامعه ندارند، ضعف و زشتى عمل خود را زير پتوى تقواى مذھب مى پوشانند۔ سران ج.ا از ھمان قماش ھستند و باید تمام تار وپود تروريست پرورش با قھر انقلابی اقلیتھا ملی و مردم ایران براى ھميشه و يکبار به زباله دان تاریخ سپرده شود تا مردم با ھر عقيده شخصى و مذھبى که دارند، قادر باشند بدون لکنت زبان اظھار نظر کرده و با ھمديگر زندگى مسالمت آميز با احترام متقابل داشته باشند۔
در برآمدھا و حرکتھای اجتماعی به مراتب ثابت شده است که بعضی از کسانی که ادعای رھبری دارند، فرسنگھا عقبتر از توده ھا گام بر می دارند و تحت فشارھای توده ھای مردم مجبور به دنباله روی ھستنند وبسا تاریخ ناظر بر زندانی بودنشان در یک چھار چوب منجمد فکری بوده است. رھبران موجوداتی فرا زمینی نیستند و رھبران شایسته، شخصیتھای پرورده شرایط زمان جامعه خویشند و آنھایی شایستگی دارند که درھر شرایطی تاریخی و بحرانى بتوانند تضادھای اجتماعی جامعه خويش را به گونه ای حل کنند که نه حقوق اکثریت و نه اقلیت از میان بر داشته شود۔ در ھیچ شرایطی نباید به اکثریت حقانیت داد تا با جان و مال و ناموس اقلیت بازی کند ورھبران با کاردانی و عمل، ترکھاى موجود در جامعه خويش را بھم بیاورند و نزدیک کنند و خود باعث تفرقه و جدایی نشوند. ایده ھا و افکارشان را از سبک و سنگین کردن وضیعت جامعه بر گیرند و ھمیشه در کنار مردم خود باشند و در حد عقب مانده ترین قشر فکری نزول نیابند و.....
متاسفانه افرادی که در کوره مبارزه آب دیده نشده اند، بدون شناخت و تجزیه و تحلیل علمی مسایؑل اجتماعی، مبنای کارشان بر احساسات وانارشیسم قرار دارد و عقب مانده ترین قشر جامعه را نمایندگی می کنند و قالبیت افکارشان از آن بخش سر چشمه می گیرد، و در حقیقت کردارشان از حقانیت بدور و بی محتوا است و جامعه را در یک جدال واپس گرایی تا مدتی با خود سوق می دھند.
آقای نباتزھى اشاره ای کوتاه از عمل کرد پدر بزرگ مولوى عبدالملک کرده که چگونه وی ذگری ھای بلوچ را ترور کرد. عده ای از آ نھا را ھم کشت و از این به عنوان خدمت به ملت بلوچ یاد می کند. لازم به توضیح نیست، فقط اضافه کنیم که دنباله ترور ذگریھا (ذکریھا) تا یکی - دو سال بعد از ١٣٥٧ ھم در آن سوی مرز از طریق و فرمان برخى مولويھا و بخصوص مولوی شھداد که بخاطر عملھای زشتش شھره عام و خاص در بلوچستان و منطقه سوران و سراوان است، ادامه داشت. کتابچه فتوای مولوی شھداد ھنوز ھم در خاطره ھا زنده است که با کشتن پنج - شش نفر......... بھشت را صاحب شده اید!
آیا، این یک توھین به ملت بلوچ نیست که بنام مذھب بلوچ وملت بلوچ، آدم کشت و آنرا جزء افتخارات تاریخی ملت بلوچ به ثبت رساند؟ آیا ملت بلوچ با آن عظمت و قدمت تاريخیش، شایسته داشتن چنین رھبرانی، حتی در زمان مولوی عبدالله بوده است؟ با کدام منطق این جرات را به خود می دھید و با گذشت بعد از نزديک به يک قرن، این آدم کشیھا را به گردن و حساب ملت بلوچ می گذارید و گناه آدم کشان را به گردن شرایط آن زمان می اندازید! انصاف داشته باشيد، ''سوزنى به خود و جوال دوزى به ديگران" در ھمین بلوچستان چندین قرن پیش تر از مولوی عبدالله ھا، مادران بلوچ در سر تا سر بلوچستان به تربیت فرزندانی ھمت گذاشتنند که جان و مایه فدای ملت بلوچ و بلوچستان کردند و در مقابل ظلم تسلیم نشدند۔ با پرتغاليھا، صفويھا، قاجار و انگليسھا و کلاً با ظلم و ستم جنگيدند و در حقیقت سوگواری عزیزانشان را با شادی مبارزه راه حق بر باطل و ظلم، جشن گرفتتند. آن مادران وآن فرزندان ھستنند که شایسته لقب رھبری ملت بلوچ را دارند. آنھایی که در جمھورى اسلامى ديروز، امروز و ھر روز ريسمان دار اعدام را برای آزادی بلوچستان و از ميان برداشتن تعبيضھا و نابرابريھا، قبل و بعد از بھمن در جمھوری اسلامی بوسیدند و مى بوسند، شایسته رھبری ملت بلوچ بودند و ھستند۔ آنھایی که در زیر شکنجه ھای قرون وسطایی در زندانھاى رژیم سیاه اندیش شاه و ملا، تمامی سیستم نا برابر وآدم کش و خونخوار ھر دو رژيم را به چالش گرفتند و می گیرند، شایسته رھبری ملت بلوچ بودند وھستنند.
نام مولوى عبدالملک، ھميشه ياد آور حمله وحشيانه و خونين دوم ارديبھشت ماه سال ١٣٥٩ به دانشگاه بلوچستان است. وى در پيشاپيش لشکر اسلام (اوباش مسلح و چماقدار ج.ا) براى نابود کردن کفار( دانشجويان و دانش آموزان بلوچ) با شعار" حزب فقط حزب الله، رھبر فقط روح الله" حرکت مى کرد!
امروز بعد از سى و يک سال ازحمله مسلحانه مولوى عبدال ملک ملازاده و ياران و چماقداران ج.ا اش به دانشگاه بلوچستان و شھادت صادق نظيرى و زخمى و دستگيرى صدھا دانش آموز،دانشجو و انسان آزاده مى گذرد و شما بحث ازتفرقه افکنيھا مى کنيد و کمونیستھا را بانی جدایی می شناسید. شکاف بین بلوچھا با مولوى عبدالله سربازى شروع شد و در دوم ارديبھشت ١٣٥٩ با يارى و ھمکارى عبدالملک با ج.ا به اوج شدت خود رسيد و شما آگاھانه و يا نا آگانه ھرساله آن خاطره شوم را براى ملت بلوچ زنده مى کنيد. و ھنوز ھم نياموخته اى، آدم کشی اى که مولوی عبدالله سربازی برای اولین بار طی تاریخ بلوچستان بر پایه مذھب بجا گذاشت و گروھی از بلوچھا را صرفا ً به خاطر باورھایشان از زادگاه آبا واجدادیشان آواره کرد و زندگی و ھستیشان را جزء غنایم جنگی و حلال اعلام کرد، بانى تفرقه ميان ملت بلوچ شد. بنظر شما این تفرقه و اولین شکاف از این نوع در جامعه بلوچ نبود که بنام مذھب بجا گذاشته می شد و انسان کشى را در جامعه بلوچ با نام مذھب رواج مى داد؟ آقای نباتزھى، به عنوان نسل امروزی، آیا ھرگز به پای صحبت یک ذگری پیر یا جوان در اطراف کوه مراد نشسته اید که چگونه احساسی نسبت به مولوی عبدالله دارد و چگونه در موردش قضاوت می کند؟ اگر تعصب خشک به شما اجازه نداده با یک ذگری روبرو حرف بزنید، آیا برای یک مرد یا زن عادی بلوچ، داستان ذگریھا را گفتید و نظرشان را جویا شدید و متوجه شديد که آنھا چگونه مى انديشند و در موردش چه قضاوت مى کنند؟ فرھنگ بلوچ با تمام تاثیر پذیریھای بدی که از متجاوزین گرفته، ھنوز فرھنگی مردمی باقى مانده است و ھمیشه به خاطر دفاع از مظلومین در مقابل ظالمین و متجاوزین، شھره عام و خاص بوده، ھست و خواھد ماند.
نوشته خودتان کاملاً گویا ست که این سنت را مولوی عبدالله بجا گذاشت و آنچه که امروز شما به آن افتخار می کنید، مگر غیر از زورگویی اى است که جمھوری اسلامی با اقلیتھاى مذھبی مانند، بھایی، صوفیھا، سنی ھا، روشنفکران و دگر انديشان و ديگر اقلیتھای ملی - مذھبى ایران و به گفته شما با کمونيستھا انجام می دھد؟ شخص خود شما قربانی ھمان روش زورگویی نشده اید؟ باشد تا گنجینه داران تاریخ بلوچستان دراین باره زبان بگشایند تا چھره ھای ظالم و مظلوم جامعه بلوچ عریانتر شوند، و آن وقت در خواھیم یافت که مردم بلوچ از ھر قاضی القضاتی بھتر قضاوت می کنند که چه کسانی به شکاف و جدایی بین مردم بلوچ دامن می زده اند و یا می زنند. آن کسان که منطق کم ميآورند، زور گویی و چماق بدستی و آدم کشی خود را زیر پوشش مذھب قرار می دھند و می پوشانند و آنرا به جای افتخار به مردم بلوچ می فروشند! اما، يادتان باشد که افکار نا پسند ديروزى باگذشت زمان و کسب آگاھى و دانش انسان، ارزش اوليه اجتماعى خود را از دست مى دھند و بندرت خريدار پيدا مى کنند.
اما، بر گردیم به مولوی عبدالعزیز، فقط می گوییم، وی تمام گذشته اش را با ھمان ایراد گیری که به اصل ١٢ قانون اساسی آخوندھا کرد، در حقیقت پاک نمود. ھر چند که به خاطر گذشته اش و ھمکاری با رژیم شاه ازسوی تندروھای شیعه تنگ نظر مورد تمسخر قرار گرفت و عملاً قادر به ماندن در جمع آخوندھا در مجلس خیبرگان نبود! و ھیچ گونه سازماندھی برای برداشتن این اصل از قانون اساسی دلخواه آخوندھا نتوانست انجام دھد، اما ھمان اعتراض محبوبیتی ماندنی برایش در میان بلوچھا ایجاد کرد و بلوچھا به آن ارج می نھند. این یک حقیقت است که ملت بلوچ، ملتی قدر شناس است و ھرکسی که کوچکترین گامی در راستای ھر خواستى از آنھا بر دارد، بلوچھا با تمام وجودشان از وی استقبال خواھند کرد و به قول عام، سر و کله برایش می شکنند.
اما،خدمات مولوی عبدالملک برای ملت بلوچ و تشکیل حزب اصلاح المسلمین: بر رسی تشکیل حزب اصلاح المسلمین و اثرات آن در پیشبرد آگاھی مردم بلوچ که شما از آن به نام حزب اتحاد المسلمین نام برده اید، احتیاج به یک نگرش جداگانه و جدی تر دارد. حزب اصلاح المسلمین( يا به برداشت شما اتحاد المسلمين) در یک شرایط بحرانی و انقلابی از تاریخ ایران وبلوچستان، بر اثر دیدارھا و فشارھايى که روشن فکران بلوچ با مولوی عبدالعزیز و عده ای دیگر از مولوی ھای بلوچ در زاھدان و ايرانشھر داشتند، بلاخره تاؑسیس شد و با اعلام تولدش در اعلامیه ای، بدون تاثیر گذاری و جھت دادن به مبارزات ملت بلوچ درآن شرایط، در حقیقت تولد و مرگش ھم زمان شد وبا پخش ھمان اعلامیه در یکی دوتا خیابان زاھدان و يک خيابان ایرانشھر، چشم باز نکرده، فرو بست و يک نام براى گزارش امروزى شما ماند.
مولوی عبدالملکھا، مولوی شھدادھا و بعضی دیگر از مولویھای ریز و درشت دیگر که تن به ھمکاری با رژیم آخوندھا دادند، در حقیقت وسیله ای برای سرکوب ملت بلوچ در اختیار ھمان دولتی و رژيمى بودند که شما از ''سیاستھای غلط دولت درمنطقه'' یاد می کنید. سیاستھای ھمان دولت، وقتی که برای عبدالملکھا و مولوى شھدادھا و سایر مولویھایی که در اختیار رژیم بودند و خامنه ای به آنھا لقب ''پسرانم'' را داده بود و در میان مردم بلوچ توھم پراکنی می کردند و با گارد مسلح حمایت می شدند،غلط نبود!؟ چقدر زيبا بود که شما در "شانزدھمين سال گردشھادت مولوى عبدالملک"، ھم پاره اى از اشتباھات بزرگ وى را ياد آورى مى کرديد. البته که شما بطريقى حقيقت را وارونه جلوه داده ايد. بنظر شما دانشجويان و دانش آموزان بلوچ که از ھمان ابتدا متوجه غارت دست آوردھاى بھمن بودند و فقط خواھان شريک شدن در تصميمات صنفى در دانشگاه بودند و حق داشتن انجمن دانشجويان و دانش آموزان بلوچ را خواھان بودند، بايد آنگونه و مسلحانه توسط مولوى عبدالملک با اسلحه يوزى اسراىؑيلى سرکوب مى شدند. و نيز لازم بود که از ھمکارى وى در چند سال اول و قبل از آنکه تحت تاثير ملاھا و طالبان افغان قرار گيرد و نيز حمله مسلحانه وى به دانشگاه بلوچستان در زاھدان با ھمراھى اوباش شيعه و با شعار" حزب فقط ،حزب الله و رھبر فقط، روح الله " ياد آورى مى کرديد. به قول بلوچھا، حرف را برای خدا بزنیم و خنجر را برای دفاع از برادرمان بلند کنیم. بخشی از مولویھای بلوچ در سطح رھبری، ھمکاری و ھم یاری تنگاتنگی با دولتھاى حاکم داشتتند و دارند، حقوق مرتب ماھیانه از ساواک و بعد از سازمان اطلاعات جمھوری اسلامی دریافت می کردنند و می کنند و بلوچھا را براى ماھى ٥٠٠ تومان مى فروختند و اکنون با سھميه گيرى از ج.ا به ھمان قيمت ارزان مى فروشند. آیا این را به پای خدمت به ملت بلوچ می گذارید؟ یا به باور شما، پیش برد ھمان "سیاستھای غلط رژیم در منطقه"؟ بعد از خوانين، نوبت به ملاھاى بلوچ رسيده است!!
در ھمان شرایط و زمان که مولوى عبدالملکھا به تایید سیاستھای به گفته شما"غلط جمھوری اسلامی در منطقه" ، میان مردم توھم پراکنی می کردند وبه آگاھان به منافع ملی، ملت بلوچ زشت ترین تھمتھا رامی بستند، که بله، کمونیست ھستند، یعنی خدا نیست، آزادی زنان را می خواھند، زن را می خواھند اشتراکی کنند، با خواھر و مادر خود می خواھند.... و فلان کنند، ھر کس مال و ثروتی دارد، می خواھند، ازش بگیرند و..... ، سوء استفاده از امکانات ملت بلوچ، بجای سازمان دھی و آگاھی دادن به ملت بلوچ نسبت به حقوق ملی و شھروندی اش، بر علیه فرزندان بلوچ به بھانه جنگ با مشرکین و کمونیستھا شاخ و شانه مى کشيد وامکانات مردم را ھدر می دادند، روشن فکران بلوچ، شرایطی را که امروز ملت بلوچ بطور فيزيکى و معنوى توسط ج.ا ترور و نابود می شود، می دیدند و کاملاً متوجه بودند که فردا رھبران جمھوری اسلامی ایران ادعای خدایی می کنند و نابودی کل ملت بلوچ را در سر دارند و مى پرورانند و بی رحمانه به حقوق ملت بلوچ تجاوز خواھند کرد و در ھمان زمان و شرایط بر علیه رژیمی بر خاستنند که تمامی حقوق انسانی و شھروندی ملت بلوچ را با ترور پاسخ می داد. ھمکاری مولوى عبدالملک و ھم فکرانش با رژیم ترور، در حقیقت مبارزه با روشن فکران و جوانان بلوچ بود۔ "سازمان محمدى" او، سدى در راه اتحاد ملى جوانان بلوچ و در خدمت رژيم بود که چگونه ملت بلوچ را مھار و کنترول کند. يادمان باشد که اين ھمان رژيمى است که بھترين و بزرگترين و ارزنده ترين ياران و فرزندان خود را ديروز و امروز براى ادامه حيات ننگينش چند روزى بيشتر مى بلعد! مولوى عبدالملک ھم قربانى ھمان سياست شد.
آگاھان بلوچ از ھمان روز اول به جمھوری اسلامی شیعه نه گفتنند. صدھا جوان تحصیل کرده و روشن فکر بلوچ قبل از رفتن به پای تیر اعدام، ريسمان دار و تیر خلاص را بوسیدند و در مقابل رژیم ضد بشری، قھرمانانه ایستادند. اکثر رھبران مذھبى ملت کرد، بخصوص زنده ياد شيخ عزالدين حسينى در کردستان در کنار فرزندان انقلابی ملت کرد جانانه استاد و به مبارزه با جمھوری آدم خوار ایران پرداختند و مولوى عبدالعزیزھا و مولوى عبدالملکھا ، با توجه به اينکه از طریق دانشجویان و آگاھان بلوچ مرتب در این باره با آنھا گفتگو می شد خیلی خوب ھم از عملکرد رژيم ج ا با خبر بودند۔ دراین باره ماھھا و ھفته ھا ميتوان نوشت و به بحث نشست، اما، مھم این است که چه درس و تجربه و نتیجه ای می توانیم برای حرکت بعدی ملت بلوچ بگیریم.
روز دوم اردیبھشت ١٣٥٩ مولوی عبدالملک، مولوی شھداد، مولوی محمد یوسف حسین بر، مولوی مصلح الدین سربازی وعده ای دیگر پیشا پیش لشکر اسلام !!! و با فرماندھی کفعمی و دامادش حجت الله مزارى و سایر دشمنان قسم خورده بلوچ که از ذکر نامشان می گذریم ، دانشگاه بلوچستان را مورد یورش مسلحانه قرار دادند که منجر به شھادت صادق نظیری دانشجوى سال پايانى و زخمی شدن و دست گیری صدھا دانشجو و دانش آموز بلوچ و آزاده شد. بعد از کوتاه مدتى عده زيادى از دستگير شدگان اعدام شدند. دار و دسته آخوندها که ھنوز پایه ھای قدرت را در بلوچستان محکم نکرده بوند، ھر گز جرات حمله مسلحانه به فرزندان ملت بلوچ در دانشگاه بلوچستان را نداشتند. نزدیک به یک ھفته قبل از دوم اردیبھشت، حزب الله شیعه تھدید حمله می کرد و جراؑت آنرا نداشت. در حقیقت وقتی مولوی عبدالملک پرچم بلوچ کشی تروریستھای جمھوری اسلامی در حمله به دانشگاه بلوچستان را بلند کرد، به کفعمی و دار ودسته اش جرات حمله به فرزندان ملت بلوچ را داد. مولوى عبدالملکھا زمانی مورد بی مھری رژیم ترور قرار گرفتند که دیگر رژیم توسط آنھا توانسته بود، کمر ملت بلوچ را بشکند و ديگربودن آنھا، آن سود دھی قبلی را برای رژیم ترور و آدم خوار نداشت و جايشان را جاسوسان زابلى رژيم پر مى کرد.
آیا در دانشگاه بلوچستان کفار و ذگریھا جمع شده بودند که مولوى عبدالملک با کمک حزب الله شیعه آنرا مانند پدر بزرگش مورد یورش مسلحانه قرار مى داد و یا که یاد آوری و زنده کردن یک سنت عقب مانده آدم کشی از دوران جاھلیت بود؟ مگرغير از اين بود که ايشان خوش خدمتى خود را نسبت به ج.ا و دشمنى خود را نسبت به ملت بلوچ ثابت کند. روز دوم اردیبھشت ١٣٥٩، پاک ترین فرزندان ملت بلوچ که نمایندگی سالھا رنج ،غم و تجاوز به حقوق این ملت محروم را فریاد می زدند و بر دوش مى کشيدند، در دانشگاه بلوچستان مورد یورش مسلحانه او و ھم فکرانش قرار گرفتند. ايشان برعکس آنچه که شما می گويید، ''ھمیشه توصیه افکارو اندیشه ھای استاد ازسطح فکر جامعه با لا تر بود''،! وی ھمان قدر از درک مسایؑل جامعه بلوچ و شناخت ملت بلوچ به دور بود که جمھوری اسلامی عقب ماندگی خود را نسبت به درک مناسبات ملت بلوچ و حل مسله ملى در مدت سی وسه سال گذشته به اثبات رسانده و با چشمان بسته بیشتر از جلوی پایش را نمی بیند.
بعنوان انسانھای آزاده، ھر گز از ترور انسانی، توسط ھر فرد، سازمان، حزبى و قدرت و دولتى حمايت نخواھيم کرد. ج.ا ايران يک رژيم ترور و آدم خوار و انسان ربای است و ماھيت وجودى و انديشه بنيادى اش بر ترور استوار است. ترور عملی زشت و ناپسندیده و با حقوق انسانی و شھروندى در تضادی عمیق است، زیرا که امکانات جامعه را در نا بودی مخالفين و فرزندان دگر اندیش به کار می برد و کل جامعه را به ورشکستگی اخلاقی و انحطاط سوق می دھد ودست آوردی جز گمراھى، تاریکی، بی خبری و زشتی بر کل جامعه ندارد.
ترورمولوى عبدالملک ملازاده و تمامی افرادی که این گونه مورد بی مھری رژیم جنایت وخون قرار گرفتند و مى گيرند به شدت محکوم است. سرنوشت مولوى عبدال ملکھا تاییدی بر سرنوشت تمام افرادی است که انرژی مفید و انقلابیشان را برای آگاھی حقوق مردم خودشان به کار نمی گیرند و به جاى تقويت و حمايت از نيروھاى برابر طلب به توھم پراکنی در میان مردم نا آگاه خود دامن می زنند و توان جستن از وابستگی را ندارند و به سازماندھی و قدرت ملت خود ایمان نياورده اند.
سوم اسفند ماه ١٣٨٩ ش. درگال
http://www.ostomaan.org/articles/سما-و-هال/8464
سنتی جا افتاده در فرھنگ مردم ما است که نباید پشت سر مرده ھا حرف زد و اگر خطا و اشتباھی در زمان حیات مرتکب شده اند، باید نادیده گرفت و باز گو نکرد. خوب، این احترامی پسندیده نسبت به مرده ھا، بین مردم ما است و جمعه شب با ھمان دار و ندارشان سرسفره ازشان یاد می کنند و برايشان دعا مى خوانند که خدا از گناھانشان بگذرد و معتقد بر آنند که اگر خطایی از فرد در حیاتش سر زده، اکنون که در اغوش خاک خوابیده، آنرا با خود به زیر خاک برده و مسله را تمام شده می بینند ومی دانند.
اما، از آنجا که از این سنت سواستفاده می شود و گاه گاه کل حقیقت را لکه دار می کند و بی رحمانه به باتلاق دروغ گويى و دورويى می کشاند وبه منافع جمعى ملتی گره زده می شود و حقیقت آنرا زیر سوال می برد، لازم به شکستن سکوت است. سکوت دلیل آن نیست که به عملی حقانیت داده شده است. اما، سکوت باعث می شود که زشتی و تحریف واقیعتھاى تاريخى به عنوان سندی تاریخی تصویب شوند.
خدمات خانوادگی مولوی عبدالملک ملازاده فرزند مولوی عبدالعزیز ملازاده و نوه مولوى عبدالله ملازاده، گره خورده به شکافی است که مولوى عبدالله در جامعه بلوچ بوجود آورد. مولوى عبدالله علاوه بر شکافھاى موجود در ميان قبايل بلوچ، بانى اولين شکافى مذھبى ميان اقوام بلوچ بود و بازماندگانش تا به امروز به اين جدايى دامن مى زنند و آنرا آفتخار بس بزرگى براى جامعه بلوچ مى دانند. کم نبودند ملاھايى در بلوچستان که روش ديگرى در پيش گرفتند و به ترويج و تبليغ عقايد خود در ميان اقوام بلوچ پرداختند۔ براى نمونه در دوران جنايات قاجار از حاجى ملا علم تمندانى در سرحد نام برد که، به قول بلوچھا خون از دماغ کسى ھم نريخت. اما، ذگریھا (ذکریھا ) در سرباز و اطراف، فقط به خاطر باورھايشان توسط مولوى عبدالله کشته و فراری از خانه ابا اجدادیشان شدند. خود مقام قاضى القضات بودن نبايد افتخارى براى کسى محسوب شود. آن چه که باعث افتخار است، روش قضاوت و صادر کردن وبه اجرا در آوردن حکم عادلانه است که به کسى به ھيچوجه ظلم و ستمى وارد نشود. ناصر عزيز، حتماً شنيده اى که در ھمان حکومت دوست محمد خان، برادرش انوشيروان خان چگونه با زنان بلوچ رفتار مى کرد. اگر ھم نشنيده اى، لازم است يک سفر سطحى به آن دوران برويى و حقيقت را دريابى. امروز در جمھورى اسلامى ايران قاضى القضات و نيمه قضات ھستند که دستشان به خون ھزاران بلوچ بى گناه فقط وفقط به دليل باور ھاى متفاوتشان آلوده است و نيز به گفته شما و ھمين قاضى القضاتھا، ھمه ھم "با قاطعيت" رفتار مى کنند و براى سرنوشت ھزاران انسان سياسى ايرانى که دگرگونه مى انديشند، "قاطعانه" تصميم مى گيرند و آنھا را "قاطعانه'' به جوخه ھاى مرگ مى سپارند!! کشتار بی رحمانه ذگریھا افتخاری از گذشته نزدیک ملت بلوچ نیست و در حقيت لکه ننگى است که ملت بلوچ از برادران و خواھران ذگرى خود در موردش معذرت و پوزش بخواھد. کشتن انسان و گرفتن حق زندگى از وى در ھر شرايط تاريخى محکوم و عملى بس نا پسند و زشت است. قضاوت در مورد کشتار بلوچھاى ذگرى احتیاج به یک بررسی دقیق تحقیقی دارد که امید است اندیشمندان و قلم بدستان بلوچ به آن بپردازند و عواقب ویران گر آن را بر زندگی گروھی از مردم بلوچ برایمان روشنتر کنند که نیز ازحوصله این نوشته کوتاه خارج است. زیبایی گذشت زمان ھم در ھمین نھفته که گذشته را زیر سوال می برد و بی رحمانه به نقد می کشد. ما بدون نقد بى رحمانه گذشته و يافتن حقيقت، به دور دايره اى سرگردان مى چرخيم و بدون نتيجه بھمان نقطه اول مى رسيم و تا زمانى که حقيقت را فداى مصلحت کنيم، اين سرگردانى به نفع جنبش و منافع ملى ما نخواھد بود. شما از افتخارات خانوادگى و عظمت علمى استاد و مدبر زمان و ما برعکس شما، خاطره تجاوز به ذگريھا و دانشگاه بلوچستان و سلاح يوزى رژيم ج.ا به مولوى عبدالملک، ھميشه در ذھنمان زنده و درسى براى بازماندگان نسلھاى بعدى خواھد ماند.
آقاى نباتزھى در شانزدھيمن سالگرد شھادت مولوی عبدالملک ملازاده، فرصتی یافته، به تمجید و تعریف از ''عالم توانا و روشن فکر معاصر'' پدر و پدر بزرگش پرداخته است. خوب، تا اینجا ھم به ھیچ کسی مربوط نیست. یک موضوع شخصی و خانوادگی است و بجاست که آدم نمک شناس باشد و از مردگانش به نیکی یاد کند. اما، وقتی که این مسؑله به رھبری ملت بلوچ و بلوچستان ربط داده می شود، موضوع عوض می شود. از محیط خصوصی خانوادگی خارج و جنبه اجتماعی به خود می گیرد و سوال برانگيز مى شود. بنا براین، حق طبیعی افراد جامعه است که در مورد عمل کردھای رھبران و شخصیتھا اظھار عقیده و قضاوت کنند. این حق شامل ملت بلوچ ھم می شود که مثلاً به رھبران سیاسی و مذھبی یا مذھبی سیاسی خود خرده بگیرند و بگویند جناب، کلاه تان را کج گذاشته اید و از زیر عينک دودی چشمان شما، اطراف و جھان را کج می بینند. این نه توھین به مذھب کسی است و نه بی احترامی نسبت به شخص رھبر مذھبی است!
متاسفانه با خالی بودن جای یک حزب مردمی و بخاطر شرایط خاص دیکتاتوری ایران و فشارھای نا باورانه ای که به ملت بلوچ ، قبل و بعد از بھمن ٥٧ روا داشته می شد، ملت بلوچ ناتوان از تربیت سیاسی فرزندان خود و تشکيل حزب مردمى خود بود. عده ای از ملاھای نا آگاه به منافع ملی و دراز مدت ملت بلوچ، بعد از بھمن ادعای رھبری سیاسی جامعه بلوچ را بدون سازماندھی ملت بلوچ در جھت بدست اوردن خواسته ھای ملی، یدک کشیدند و فضاى خالى را پر کردند و به زير شعار ''حزب فقط حزب الله و رھبر فقط روح الله" خزيدند و برخى به نان و نوايى رسيدند.
جمھوری اسلامی ایران در کلیه زمینه ھا، از ھیچ نوع صلاحیت و حقانیتی برخوردار نیست که ادعاھایش را عملی کند. بخصوص آنجا که جان انسانی مطرح شود، این رژیم تمام مبنای کار خود را از ابتدای تولدش بخصوص با اقلیتھای ملی- مذھبی، انقلابیون راستین، دگر اندیشان، روشنفکران متعھد و انسانھای آزاده و ملاھاى مردم دارکاملا از طریق وحشی گری و ترور مشخص کرده است. بھترین سند، حیات سی و سه ساله این رژیم ترور در تمام ایران و بخصوص با اقلیتھای ملی- مذھبی و ملت بلوچ است. پس مسؑله کاملاً به ھمین سادگی مشخص است که جمھوری اسلامی از پایین ترین مجری قوانین آن تا بالاترین مقام ولایت فقیھش، ھمه و ھمه ضد بشر و بر ضد تمامی مردم ایران و اقلیتھای ملی-مذھبی تا کنون عمل کرده اند، زیرا که تمام ماشین سر کوب و ترورش را به ایدئولوژی ضد انسان و دیدگاه تنگ نظرانه مذھبی مسلح کرده است. احمق ترين و بى منطق ترين رھبران که توان پاسخ گويى علمى و منطقى براى مجموعه خواسته ھاى کل جامعه ندارند، ضعف و زشتى عمل خود را زير پتوى تقواى مذھب مى پوشانند۔ سران ج.ا از ھمان قماش ھستند و باید تمام تار وپود تروريست پرورش با قھر انقلابی اقلیتھا ملی و مردم ایران براى ھميشه و يکبار به زباله دان تاریخ سپرده شود تا مردم با ھر عقيده شخصى و مذھبى که دارند، قادر باشند بدون لکنت زبان اظھار نظر کرده و با ھمديگر زندگى مسالمت آميز با احترام متقابل داشته باشند۔
در برآمدھا و حرکتھای اجتماعی به مراتب ثابت شده است که بعضی از کسانی که ادعای رھبری دارند، فرسنگھا عقبتر از توده ھا گام بر می دارند و تحت فشارھای توده ھای مردم مجبور به دنباله روی ھستنند وبسا تاریخ ناظر بر زندانی بودنشان در یک چھار چوب منجمد فکری بوده است. رھبران موجوداتی فرا زمینی نیستند و رھبران شایسته، شخصیتھای پرورده شرایط زمان جامعه خویشند و آنھایی شایستگی دارند که درھر شرایطی تاریخی و بحرانى بتوانند تضادھای اجتماعی جامعه خويش را به گونه ای حل کنند که نه حقوق اکثریت و نه اقلیت از میان بر داشته شود۔ در ھیچ شرایطی نباید به اکثریت حقانیت داد تا با جان و مال و ناموس اقلیت بازی کند ورھبران با کاردانی و عمل، ترکھاى موجود در جامعه خويش را بھم بیاورند و نزدیک کنند و خود باعث تفرقه و جدایی نشوند. ایده ھا و افکارشان را از سبک و سنگین کردن وضیعت جامعه بر گیرند و ھمیشه در کنار مردم خود باشند و در حد عقب مانده ترین قشر فکری نزول نیابند و.....
متاسفانه افرادی که در کوره مبارزه آب دیده نشده اند، بدون شناخت و تجزیه و تحلیل علمی مسایؑل اجتماعی، مبنای کارشان بر احساسات وانارشیسم قرار دارد و عقب مانده ترین قشر جامعه را نمایندگی می کنند و قالبیت افکارشان از آن بخش سر چشمه می گیرد، و در حقیقت کردارشان از حقانیت بدور و بی محتوا است و جامعه را در یک جدال واپس گرایی تا مدتی با خود سوق می دھند.
آقای نباتزھى اشاره ای کوتاه از عمل کرد پدر بزرگ مولوى عبدالملک کرده که چگونه وی ذگری ھای بلوچ را ترور کرد. عده ای از آ نھا را ھم کشت و از این به عنوان خدمت به ملت بلوچ یاد می کند. لازم به توضیح نیست، فقط اضافه کنیم که دنباله ترور ذگریھا (ذکریھا) تا یکی - دو سال بعد از ١٣٥٧ ھم در آن سوی مرز از طریق و فرمان برخى مولويھا و بخصوص مولوی شھداد که بخاطر عملھای زشتش شھره عام و خاص در بلوچستان و منطقه سوران و سراوان است، ادامه داشت. کتابچه فتوای مولوی شھداد ھنوز ھم در خاطره ھا زنده است که با کشتن پنج - شش نفر......... بھشت را صاحب شده اید!
آیا، این یک توھین به ملت بلوچ نیست که بنام مذھب بلوچ وملت بلوچ، آدم کشت و آنرا جزء افتخارات تاریخی ملت بلوچ به ثبت رساند؟ آیا ملت بلوچ با آن عظمت و قدمت تاريخیش، شایسته داشتن چنین رھبرانی، حتی در زمان مولوی عبدالله بوده است؟ با کدام منطق این جرات را به خود می دھید و با گذشت بعد از نزديک به يک قرن، این آدم کشیھا را به گردن و حساب ملت بلوچ می گذارید و گناه آدم کشان را به گردن شرایط آن زمان می اندازید! انصاف داشته باشيد، ''سوزنى به خود و جوال دوزى به ديگران" در ھمین بلوچستان چندین قرن پیش تر از مولوی عبدالله ھا، مادران بلوچ در سر تا سر بلوچستان به تربیت فرزندانی ھمت گذاشتنند که جان و مایه فدای ملت بلوچ و بلوچستان کردند و در مقابل ظلم تسلیم نشدند۔ با پرتغاليھا، صفويھا، قاجار و انگليسھا و کلاً با ظلم و ستم جنگيدند و در حقیقت سوگواری عزیزانشان را با شادی مبارزه راه حق بر باطل و ظلم، جشن گرفتتند. آن مادران وآن فرزندان ھستنند که شایسته لقب رھبری ملت بلوچ را دارند. آنھایی که در جمھورى اسلامى ديروز، امروز و ھر روز ريسمان دار اعدام را برای آزادی بلوچستان و از ميان برداشتن تعبيضھا و نابرابريھا، قبل و بعد از بھمن در جمھوری اسلامی بوسیدند و مى بوسند، شایسته رھبری ملت بلوچ بودند و ھستند۔ آنھایی که در زیر شکنجه ھای قرون وسطایی در زندانھاى رژیم سیاه اندیش شاه و ملا، تمامی سیستم نا برابر وآدم کش و خونخوار ھر دو رژيم را به چالش گرفتند و می گیرند، شایسته رھبری ملت بلوچ بودند وھستنند.
نام مولوى عبدالملک، ھميشه ياد آور حمله وحشيانه و خونين دوم ارديبھشت ماه سال ١٣٥٩ به دانشگاه بلوچستان است. وى در پيشاپيش لشکر اسلام (اوباش مسلح و چماقدار ج.ا) براى نابود کردن کفار( دانشجويان و دانش آموزان بلوچ) با شعار" حزب فقط حزب الله، رھبر فقط روح الله" حرکت مى کرد!
امروز بعد از سى و يک سال ازحمله مسلحانه مولوى عبدال ملک ملازاده و ياران و چماقداران ج.ا اش به دانشگاه بلوچستان و شھادت صادق نظيرى و زخمى و دستگيرى صدھا دانش آموز،دانشجو و انسان آزاده مى گذرد و شما بحث ازتفرقه افکنيھا مى کنيد و کمونیستھا را بانی جدایی می شناسید. شکاف بین بلوچھا با مولوى عبدالله سربازى شروع شد و در دوم ارديبھشت ١٣٥٩ با يارى و ھمکارى عبدالملک با ج.ا به اوج شدت خود رسيد و شما آگاھانه و يا نا آگانه ھرساله آن خاطره شوم را براى ملت بلوچ زنده مى کنيد. و ھنوز ھم نياموخته اى، آدم کشی اى که مولوی عبدالله سربازی برای اولین بار طی تاریخ بلوچستان بر پایه مذھب بجا گذاشت و گروھی از بلوچھا را صرفا ً به خاطر باورھایشان از زادگاه آبا واجدادیشان آواره کرد و زندگی و ھستیشان را جزء غنایم جنگی و حلال اعلام کرد، بانى تفرقه ميان ملت بلوچ شد. بنظر شما این تفرقه و اولین شکاف از این نوع در جامعه بلوچ نبود که بنام مذھب بجا گذاشته می شد و انسان کشى را در جامعه بلوچ با نام مذھب رواج مى داد؟ آقای نباتزھى، به عنوان نسل امروزی، آیا ھرگز به پای صحبت یک ذگری پیر یا جوان در اطراف کوه مراد نشسته اید که چگونه احساسی نسبت به مولوی عبدالله دارد و چگونه در موردش قضاوت می کند؟ اگر تعصب خشک به شما اجازه نداده با یک ذگری روبرو حرف بزنید، آیا برای یک مرد یا زن عادی بلوچ، داستان ذگریھا را گفتید و نظرشان را جویا شدید و متوجه شديد که آنھا چگونه مى انديشند و در موردش چه قضاوت مى کنند؟ فرھنگ بلوچ با تمام تاثیر پذیریھای بدی که از متجاوزین گرفته، ھنوز فرھنگی مردمی باقى مانده است و ھمیشه به خاطر دفاع از مظلومین در مقابل ظالمین و متجاوزین، شھره عام و خاص بوده، ھست و خواھد ماند.
نوشته خودتان کاملاً گویا ست که این سنت را مولوی عبدالله بجا گذاشت و آنچه که امروز شما به آن افتخار می کنید، مگر غیر از زورگویی اى است که جمھوری اسلامی با اقلیتھاى مذھبی مانند، بھایی، صوفیھا، سنی ھا، روشنفکران و دگر انديشان و ديگر اقلیتھای ملی - مذھبى ایران و به گفته شما با کمونيستھا انجام می دھد؟ شخص خود شما قربانی ھمان روش زورگویی نشده اید؟ باشد تا گنجینه داران تاریخ بلوچستان دراین باره زبان بگشایند تا چھره ھای ظالم و مظلوم جامعه بلوچ عریانتر شوند، و آن وقت در خواھیم یافت که مردم بلوچ از ھر قاضی القضاتی بھتر قضاوت می کنند که چه کسانی به شکاف و جدایی بین مردم بلوچ دامن می زده اند و یا می زنند. آن کسان که منطق کم ميآورند، زور گویی و چماق بدستی و آدم کشی خود را زیر پوشش مذھب قرار می دھند و می پوشانند و آنرا به جای افتخار به مردم بلوچ می فروشند! اما، يادتان باشد که افکار نا پسند ديروزى باگذشت زمان و کسب آگاھى و دانش انسان، ارزش اوليه اجتماعى خود را از دست مى دھند و بندرت خريدار پيدا مى کنند.
اما، بر گردیم به مولوی عبدالعزیز، فقط می گوییم، وی تمام گذشته اش را با ھمان ایراد گیری که به اصل ١٢ قانون اساسی آخوندھا کرد، در حقیقت پاک نمود. ھر چند که به خاطر گذشته اش و ھمکاری با رژیم شاه ازسوی تندروھای شیعه تنگ نظر مورد تمسخر قرار گرفت و عملاً قادر به ماندن در جمع آخوندھا در مجلس خیبرگان نبود! و ھیچ گونه سازماندھی برای برداشتن این اصل از قانون اساسی دلخواه آخوندھا نتوانست انجام دھد، اما ھمان اعتراض محبوبیتی ماندنی برایش در میان بلوچھا ایجاد کرد و بلوچھا به آن ارج می نھند. این یک حقیقت است که ملت بلوچ، ملتی قدر شناس است و ھرکسی که کوچکترین گامی در راستای ھر خواستى از آنھا بر دارد، بلوچھا با تمام وجودشان از وی استقبال خواھند کرد و به قول عام، سر و کله برایش می شکنند.
اما،خدمات مولوی عبدالملک برای ملت بلوچ و تشکیل حزب اصلاح المسلمین: بر رسی تشکیل حزب اصلاح المسلمین و اثرات آن در پیشبرد آگاھی مردم بلوچ که شما از آن به نام حزب اتحاد المسلمین نام برده اید، احتیاج به یک نگرش جداگانه و جدی تر دارد. حزب اصلاح المسلمین( يا به برداشت شما اتحاد المسلمين) در یک شرایط بحرانی و انقلابی از تاریخ ایران وبلوچستان، بر اثر دیدارھا و فشارھايى که روشن فکران بلوچ با مولوی عبدالعزیز و عده ای دیگر از مولوی ھای بلوچ در زاھدان و ايرانشھر داشتند، بلاخره تاؑسیس شد و با اعلام تولدش در اعلامیه ای، بدون تاثیر گذاری و جھت دادن به مبارزات ملت بلوچ درآن شرایط، در حقیقت تولد و مرگش ھم زمان شد وبا پخش ھمان اعلامیه در یکی دوتا خیابان زاھدان و يک خيابان ایرانشھر، چشم باز نکرده، فرو بست و يک نام براى گزارش امروزى شما ماند.
مولوی عبدالملکھا، مولوی شھدادھا و بعضی دیگر از مولویھای ریز و درشت دیگر که تن به ھمکاری با رژیم آخوندھا دادند، در حقیقت وسیله ای برای سرکوب ملت بلوچ در اختیار ھمان دولتی و رژيمى بودند که شما از ''سیاستھای غلط دولت درمنطقه'' یاد می کنید. سیاستھای ھمان دولت، وقتی که برای عبدالملکھا و مولوى شھدادھا و سایر مولویھایی که در اختیار رژیم بودند و خامنه ای به آنھا لقب ''پسرانم'' را داده بود و در میان مردم بلوچ توھم پراکنی می کردند و با گارد مسلح حمایت می شدند،غلط نبود!؟ چقدر زيبا بود که شما در "شانزدھمين سال گردشھادت مولوى عبدالملک"، ھم پاره اى از اشتباھات بزرگ وى را ياد آورى مى کرديد. البته که شما بطريقى حقيقت را وارونه جلوه داده ايد. بنظر شما دانشجويان و دانش آموزان بلوچ که از ھمان ابتدا متوجه غارت دست آوردھاى بھمن بودند و فقط خواھان شريک شدن در تصميمات صنفى در دانشگاه بودند و حق داشتن انجمن دانشجويان و دانش آموزان بلوچ را خواھان بودند، بايد آنگونه و مسلحانه توسط مولوى عبدالملک با اسلحه يوزى اسراىؑيلى سرکوب مى شدند. و نيز لازم بود که از ھمکارى وى در چند سال اول و قبل از آنکه تحت تاثير ملاھا و طالبان افغان قرار گيرد و نيز حمله مسلحانه وى به دانشگاه بلوچستان در زاھدان با ھمراھى اوباش شيعه و با شعار" حزب فقط ،حزب الله و رھبر فقط، روح الله " ياد آورى مى کرديد. به قول بلوچھا، حرف را برای خدا بزنیم و خنجر را برای دفاع از برادرمان بلند کنیم. بخشی از مولویھای بلوچ در سطح رھبری، ھمکاری و ھم یاری تنگاتنگی با دولتھاى حاکم داشتتند و دارند، حقوق مرتب ماھیانه از ساواک و بعد از سازمان اطلاعات جمھوری اسلامی دریافت می کردنند و می کنند و بلوچھا را براى ماھى ٥٠٠ تومان مى فروختند و اکنون با سھميه گيرى از ج.ا به ھمان قيمت ارزان مى فروشند. آیا این را به پای خدمت به ملت بلوچ می گذارید؟ یا به باور شما، پیش برد ھمان "سیاستھای غلط رژیم در منطقه"؟ بعد از خوانين، نوبت به ملاھاى بلوچ رسيده است!!
در ھمان شرایط و زمان که مولوى عبدالملکھا به تایید سیاستھای به گفته شما"غلط جمھوری اسلامی در منطقه" ، میان مردم توھم پراکنی می کردند وبه آگاھان به منافع ملی، ملت بلوچ زشت ترین تھمتھا رامی بستند، که بله، کمونیست ھستند، یعنی خدا نیست، آزادی زنان را می خواھند، زن را می خواھند اشتراکی کنند، با خواھر و مادر خود می خواھند.... و فلان کنند، ھر کس مال و ثروتی دارد، می خواھند، ازش بگیرند و..... ، سوء استفاده از امکانات ملت بلوچ، بجای سازمان دھی و آگاھی دادن به ملت بلوچ نسبت به حقوق ملی و شھروندی اش، بر علیه فرزندان بلوچ به بھانه جنگ با مشرکین و کمونیستھا شاخ و شانه مى کشيد وامکانات مردم را ھدر می دادند، روشن فکران بلوچ، شرایطی را که امروز ملت بلوچ بطور فيزيکى و معنوى توسط ج.ا ترور و نابود می شود، می دیدند و کاملاً متوجه بودند که فردا رھبران جمھوری اسلامی ایران ادعای خدایی می کنند و نابودی کل ملت بلوچ را در سر دارند و مى پرورانند و بی رحمانه به حقوق ملت بلوچ تجاوز خواھند کرد و در ھمان زمان و شرایط بر علیه رژیمی بر خاستنند که تمامی حقوق انسانی و شھروندی ملت بلوچ را با ترور پاسخ می داد. ھمکاری مولوى عبدالملک و ھم فکرانش با رژیم ترور، در حقیقت مبارزه با روشن فکران و جوانان بلوچ بود۔ "سازمان محمدى" او، سدى در راه اتحاد ملى جوانان بلوچ و در خدمت رژيم بود که چگونه ملت بلوچ را مھار و کنترول کند. يادمان باشد که اين ھمان رژيمى است که بھترين و بزرگترين و ارزنده ترين ياران و فرزندان خود را ديروز و امروز براى ادامه حيات ننگينش چند روزى بيشتر مى بلعد! مولوى عبدالملک ھم قربانى ھمان سياست شد.
آگاھان بلوچ از ھمان روز اول به جمھوری اسلامی شیعه نه گفتنند. صدھا جوان تحصیل کرده و روشن فکر بلوچ قبل از رفتن به پای تیر اعدام، ريسمان دار و تیر خلاص را بوسیدند و در مقابل رژیم ضد بشری، قھرمانانه ایستادند. اکثر رھبران مذھبى ملت کرد، بخصوص زنده ياد شيخ عزالدين حسينى در کردستان در کنار فرزندان انقلابی ملت کرد جانانه استاد و به مبارزه با جمھوری آدم خوار ایران پرداختند و مولوى عبدالعزیزھا و مولوى عبدالملکھا ، با توجه به اينکه از طریق دانشجویان و آگاھان بلوچ مرتب در این باره با آنھا گفتگو می شد خیلی خوب ھم از عملکرد رژيم ج ا با خبر بودند۔ دراین باره ماھھا و ھفته ھا ميتوان نوشت و به بحث نشست، اما، مھم این است که چه درس و تجربه و نتیجه ای می توانیم برای حرکت بعدی ملت بلوچ بگیریم.
روز دوم اردیبھشت ١٣٥٩ مولوی عبدالملک، مولوی شھداد، مولوی محمد یوسف حسین بر، مولوی مصلح الدین سربازی وعده ای دیگر پیشا پیش لشکر اسلام !!! و با فرماندھی کفعمی و دامادش حجت الله مزارى و سایر دشمنان قسم خورده بلوچ که از ذکر نامشان می گذریم ، دانشگاه بلوچستان را مورد یورش مسلحانه قرار دادند که منجر به شھادت صادق نظیری دانشجوى سال پايانى و زخمی شدن و دست گیری صدھا دانشجو و دانش آموز بلوچ و آزاده شد. بعد از کوتاه مدتى عده زيادى از دستگير شدگان اعدام شدند. دار و دسته آخوندها که ھنوز پایه ھای قدرت را در بلوچستان محکم نکرده بوند، ھر گز جرات حمله مسلحانه به فرزندان ملت بلوچ در دانشگاه بلوچستان را نداشتند. نزدیک به یک ھفته قبل از دوم اردیبھشت، حزب الله شیعه تھدید حمله می کرد و جراؑت آنرا نداشت. در حقیقت وقتی مولوی عبدالملک پرچم بلوچ کشی تروریستھای جمھوری اسلامی در حمله به دانشگاه بلوچستان را بلند کرد، به کفعمی و دار ودسته اش جرات حمله به فرزندان ملت بلوچ را داد. مولوى عبدالملکھا زمانی مورد بی مھری رژیم ترور قرار گرفتند که دیگر رژیم توسط آنھا توانسته بود، کمر ملت بلوچ را بشکند و ديگربودن آنھا، آن سود دھی قبلی را برای رژیم ترور و آدم خوار نداشت و جايشان را جاسوسان زابلى رژيم پر مى کرد.
آیا در دانشگاه بلوچستان کفار و ذگریھا جمع شده بودند که مولوى عبدالملک با کمک حزب الله شیعه آنرا مانند پدر بزرگش مورد یورش مسلحانه قرار مى داد و یا که یاد آوری و زنده کردن یک سنت عقب مانده آدم کشی از دوران جاھلیت بود؟ مگرغير از اين بود که ايشان خوش خدمتى خود را نسبت به ج.ا و دشمنى خود را نسبت به ملت بلوچ ثابت کند. روز دوم اردیبھشت ١٣٥٩، پاک ترین فرزندان ملت بلوچ که نمایندگی سالھا رنج ،غم و تجاوز به حقوق این ملت محروم را فریاد می زدند و بر دوش مى کشيدند، در دانشگاه بلوچستان مورد یورش مسلحانه او و ھم فکرانش قرار گرفتند. ايشان برعکس آنچه که شما می گويید، ''ھمیشه توصیه افکارو اندیشه ھای استاد ازسطح فکر جامعه با لا تر بود''،! وی ھمان قدر از درک مسایؑل جامعه بلوچ و شناخت ملت بلوچ به دور بود که جمھوری اسلامی عقب ماندگی خود را نسبت به درک مناسبات ملت بلوچ و حل مسله ملى در مدت سی وسه سال گذشته به اثبات رسانده و با چشمان بسته بیشتر از جلوی پایش را نمی بیند.
بعنوان انسانھای آزاده، ھر گز از ترور انسانی، توسط ھر فرد، سازمان، حزبى و قدرت و دولتى حمايت نخواھيم کرد. ج.ا ايران يک رژيم ترور و آدم خوار و انسان ربای است و ماھيت وجودى و انديشه بنيادى اش بر ترور استوار است. ترور عملی زشت و ناپسندیده و با حقوق انسانی و شھروندى در تضادی عمیق است، زیرا که امکانات جامعه را در نا بودی مخالفين و فرزندان دگر اندیش به کار می برد و کل جامعه را به ورشکستگی اخلاقی و انحطاط سوق می دھد ودست آوردی جز گمراھى، تاریکی، بی خبری و زشتی بر کل جامعه ندارد.
ترورمولوى عبدالملک ملازاده و تمامی افرادی که این گونه مورد بی مھری رژیم جنایت وخون قرار گرفتند و مى گيرند به شدت محکوم است. سرنوشت مولوى عبدال ملکھا تاییدی بر سرنوشت تمام افرادی است که انرژی مفید و انقلابیشان را برای آگاھی حقوق مردم خودشان به کار نمی گیرند و به جاى تقويت و حمايت از نيروھاى برابر طلب به توھم پراکنی در میان مردم نا آگاه خود دامن می زنند و توان جستن از وابستگی را ندارند و به سازماندھی و قدرت ملت خود ایمان نياورده اند.
سوم اسفند ماه ١٣٨٩ ش. درگال
http://www.ostomaan.org/articles/سما-و-هال/8464
No comments:
Post a Comment