روز پنج شنبه برادران گرانقدر دادسراي ويژه زنگ زدند و امر فرمودند روز دوشنبه جهت پاره اي مذاكرات خود را به مشهد برسانيد.
زمان جواني خيلي علاقه به مسافرت داشتم اما اكنون مدتي است كه اگر يك ساعت به جايي بروم تا دو روز بدن درد و خستگي و ناراحتي دارم.
وقتي به ياد خستگي و سختي هاي سفر افتادم بسيار دلگير و ناراحت شدم . شما زماني مشكل اين مسئله را درك مي كنيد كه خودتان مجبور شويد براي انجام كاري دوهزار كيلومتر (رفت و برگشت) سفر نماييد . من قبلا نمي فهميدم وقتي مي شنيدم فلان ملا احضار شده با خود مي گفتم هيچ اشكالي ندارد مي رود تفريح مي كند و بر مي گردد.
براي آنكه از مشكلات سفر نجات يافته و راه را كوتاه نمايم ضمن دعاي بسيار به ياد دوستان افتادم و سراغ دوستان قديم و كساني كه مي شناختم رفتم.
از دوستان خود تقاضا نمودم اگر آشنايي كسي را دارند با دوستان مسئول صحبت كنند تا هر حرف و محاكمه اي است همينجا باشد و ما مجبور به سفر نشويم. جواب دوستان متفاوت بود برخي مي گفتند امام رضا شما را طلبيده شما بايد خوشحال باشيد. برخي مي گفتند مگر قبلا فكر اين روزها را مي كردي (وبلاگ نويسي نمي كردي). برخي ديگر هم جوابهاي ديگري دادند يعني در مجموع هيچ كاري نكردند. وقتي از كمك ياران و مخلوقات خداوند مايوس شدم از اينكه بجاي دست دراز نمودن به سوي الله ، به بندگانش دست دراز كرده بودم و به آنان اميد بسته بودم استغفار خواندم . به ياد شعر افتادم:
دوست آنست كه گيرد دست دوست در پريشان حالي و در ماندگي
دوستي كه در موقع سختي بدرد نخورد چه فايده اي دارد.
بزرگترين ناراحتي من
انسان اگر از يك طرفي بي مهري ببيند و يك جاي ديگر روي خوش نشان دهد زياد مشكلي نيست. اما اگر از همه طرفهاي ناراحتي و خشم ببيند بسيار سخت است.
مثلا اگر شيعه ها با ما بد بودند ولي از طرف سنيها مهرباني و همراهي مي ديديم يا مثلا اگر از طرف مسلمانان بدي مي ديديم و كفار همدردي مي كردند يا برعكسش بد نبود.
مشكل ما اين است كه همه طرفها با عصبانيت نگاهمان مي كنند شيعه ها از آنور سنيها از اين ور . مسلمانان چوب و چماق نشان مي دهند و تهديد مي كنند كفار از آن دور خط و نشان مي كشند و مي گويند مگر دستمان به شما برسد.
از همه مهمتر و مشكل تر اينكه : نمي دانيم در نزد خدا چه جايگاهي داريم.
اگر همه مخلوقات با انسان بد باشند و الله راضي باشد همين كافي است. ولي اگر خداوند هم ناراض باشد بسيار سخت است.
وقتي با خود فكر مي كنم و مي سنجم كه براي دين خدا و رضاي او چه كردم؟ بسيار نگران كننده است.
متاسفانه همه جا به دنبال كسب رضايت بندگان خدا بوده ايم . چقدر و چه جاهايي كه از گفتن حق چشم پوشي نموده و براي بدست آوردن دل بندگان خدا ...
شغل روحانیت؟
یک زمانی یک روحانی آذربایجانی با من دوست بود روزی از وی پرسیدم : می خواهی فرزندت روحانی شود ؟ بشدت عصبانی شد و داد زد : بس نیست که خودم بدبخت شدم می خواهی پسرم را بدبخت کنی؟
بنظر من شغل روحانیت شغلی بسیار خطرناک است در این دنیا جز چوب و چماق چیزی تویش نیست. شما مثلا در آمد یک پزشک را با یک روحانی (دکتر روح) مقایسه کنید. در آمد یک روز یک دکتر بسیار بیشتر از درآمد یکسال یک روحانی است دادگاه ویژه هم ندارد هر چه دلش بخواهد کیف می کند. علاوه بر همه آنها مشکل بزرگتر روحانی آنکه معلوم نیست چقدر چوب و چماق در قیامت برایش آماده نموده اند.
به هر حال فردا عازم مشهد هستم.
عسي ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسي ان تحبوا شيئا و هو شر لكم والله يعلم و انتم لاتعلمون.
حسبنا الله و نعم الوكيل
Source: http://majd2.blogfa.com/post-37.aspx
No comments:
Post a Comment