کریم بلوچ _ تَهل
اصولا" هر اعدامی نشانگر درماندگی نظام اجتماعی در حل انسانی مسائل اجتماعی است و در جمهوری اسلامی امام زمان و اعوان و انصار علی خامنه ای و روح الله خمینی ، اعدام اصولا" یک رکن از نظام آنهاست . چرا که آنها از درک مسائل اجتماعی عاجز هستند تا چه رسد به حل آنها .
در نظام این آقایان هر گونه اعتراض مترادف با « محارب با خدا » قلمداده میشود و چه وقیحانه مقام خود را به « خدائی » میرسانند وبرای توجیه جنایات خویش به خرافات و امام زمان آنهم در قرن بیست و یکم متوسل میشوند !
در چنین نظامی انتظار عدالت داشتن و محاکمه عادلانه همانقدر بیهوده است که از گرگ درنده انتظار پاسداری از رمه گوسفندان را داشتن .
عبدالحمید ریگی و قیامشان دستاورد عملکرد های منفی بیکران رژیم و مامورانش در بلوچستان به طور عموم و در چهار راه رسولی زاهدان به طور اخص بود . عبدالحمید ریگی فرزند حاجی آزاد ریگی است که حاجی آزاد ریگی صاحب چند مغازه و تجارتخانه در چهار راه رسولی شهر زاهدان بود . و زندگی نیمه مرفهی داشتند . فرزندانش چه در شهر زاهدان و چه در مسافرتهایشان به تهران همچون سایر بلوچها همیشه مورد تحقیر و توهین بودند و چندین بار در مقام توضیح از جانب مامورین به خاطر برخودهای توهین آمیزشان شده بودند که نتیجه اش برخورد فیزیکی و توهین های مدهش به خانواده ، مذهب ، ملت و ... خویش مواجه میشوند و حتی دو بار در همین رابطه بازداشت میشوند .
کسانی که با شهر زاهدان آشنایی دارند ، میدانند که چهار راه رسولی مرکز تجارت های کلان بلوچها و پرجمعیت ترین نقطه شهر زاهدان میباشد . اگر آنجا را قلب داد و ستدهای بلوچهای زاهدان بنامیم گزاف نگفته ایم . مامورین رژیم در همین منطقه نیز از تیراندازی بیمورد به روی عابران دریغ نمیکنند . در همین منطقه رفیق سلیم کهرازهی توسط شلیکهای بی محابای مامورین رژیم در 1358 به شهادت رسید و دهها نفر دیگر زخمی شدند . در همین منطقه برای دستگیری دین محمد حسین بر در اردیبهشت 1360 مامورین بیش از شش خشاب تیر شلیک کردند ، در همین منطقه در 1361 به هنگام دستگیری محمدگل ریگی بیش از هشت خشاب تیر شلیک شد که هفت نفر زخمی و دو تیر به پای رفیق محمدگل ریگی اصابت مینماید .
در همین منطقه دختر 12 ساله و نوجوان دانش آموز بلوچ ، در جلوی چشمان حیرت زده پدر و مادرش به رگبار بسته شده و به شهادت میرسد ، در همین منطقه دهها عابر بلوچ هدف تیر اندازیها بوده و به شهادت رسیده اند که فقط کافی است که گفته شود حتی یکنفر از افراد فوق هیچگاه مسلح به سلاح نبوده اند . فقط آنچه در بالا آمد گلچینی از این همه جنایت رژیم و «خداهای » قرن بیست و یکم است ... توهین و تحقیر ملت بلوچ ، و مقدسات مردم ، جان مردم را به لبشان رسانده و میرساند و از همین روست که هرچندگاهی فردی برای دفاع از خود و مقدسات و هویت انسانی خویش لب به سخن میگشاید و یا دست به اسلحه میبرد . از همین روست که حاجی آزادها زندگی و رفاه شهری را رها و به همراه زن و فرزندانش سر به کوه و صحرا میگذارند و آوارگی و دربدری را بر زندگی تحت حاکمیت امام زمان علی یکدست و خمینی بیدانش ترجیح میدهند .
در مورد عبدالحمید ریگی باید گفت که به موج مقاومت و مبارزه پیوست و اسلحه را بر شانه نهاد و به دفاع از آنچه باور داشت ، به یاری اسلحه پرداخت . اما پس از چندی به بن بست فکری رسید و بدانجا رسید که با این ابزار فلزی بی احساس هیچ چیز ساخته نمیشود جز ویرانگری بیشتر . به همین دلیل با اسلحه و یاران مسلحش وداع گفت . اما راهها برای وی همچنان بسته بود و تا حیات این رژیم کریه المنظر همچنان بسته خواهد بود . همانگونه که راههای فعالیت مدنی به روی فعال مدنی بلوچ زنده یاد یعقوب مهرنهاد و یارانش بسته بود . از این رو قریب سه سال پیش عبدالحمید از مبارزه مسلحانه کنار کشید اما با رژیم انتظار مدارا نداشت و در بلوچستان ( پاکستان ) تلاش نمود به زندگی شخصی خود روی بیاورد و از تجربه اش درسی بهتر گرفته و آنرا به مردم و همنسلان خویش منتقل نماید . پس از دستگیری و استرداد بیشرمانه وی توسط دولت پاکستان به ایران ، وی سعی نمود که اندک تجربه خویش را که چرا وی و دیگران به مبارزه مسلحانه روی آوردند ، برای مزدوران رژیم بازگو نماید تا شاید آنان به فکر راه و چاره ای افتاده و در اصلاح شیوه های خویش از آنها کارگیرند ، اما متاسفانه سفیهانی که خود را علم کل و « فقیه » دانسته و میدانند ، به حرفهایش به استهزا گوش سپرند و آنها را نشنیدند و درنهایت به جنایتی روی آوردند که حتی کمتر جنایتکاری مرتکب شده است . عبدالحمید ریگی خود را تمام و کمال به آنها سپرد و از روی ناچاری به آنها پناه برد ، اما آنها با پناهنده خویش آن نمودند که حتی حیوانات جنگل مرتکب نشده و نخواهند شد .
بد دردی است سفاهت . هرچه انسان سفیه تر باشد ، خود را فقیه تر و دانا تر میداند و هر چه فقیه تر و داناتر همچون امام محمد غزالی باشد ، درمیابد که تازه برکرانه اقیانوس بیکران علوم رسیده است و آنرا « نه نهایت و به بدایت پیداست » .
عبدالحمید ریگی درمیان ما نیست و در این میان کسی نیست تا به سفیهان اندرزی گوید و تلاش نماید تا چشم و گوش آنها را باز نماید ... اما بدون شک پتک سنگین زمان روزی چشم و گوش این سفلگان را باز خواهد کرد . چه بسا که قبل از باز شدن چشم و گوششان ، توسط عبدالحمید های دیگر به دیار عدم رهسپار شوند . بد دردی است نفهمی ، انسانها ما را از این درد مهلک و جانکاه برهانید !
یاد همه شهدا و جانبازان راه آزادی را گرامی بداریم !
Source: http://pahra.blogsky.com/1389/03/05/post-17228
No comments:
Post a Comment