Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

نامه به یک کارگر بلوچ

جناب مرحوم خدابخش براهویی


مدتی است که از اعدام تو گذشته. اما خنده‏ی تو به همان پر رنگی در ذهن من نشسته. می‏دانم که تو ابداً قصد نداشتی با دار فانی وداع بکنی اما نظام ما نظام شربت و شهادت و کشور ما جولانگاه شقاوت است.

یادم می‏آید که می‏گفتی زمانی که در زاهدان رئیسی شدم ترا هم استخدام کنم. نه تو می‏دانستی که من آواره می‏شوم و نه من می‏دانستم که ترا اعدام خواهند کرد؛ و الا حتمن از تو می‏پرسیدم که چه شد تو خاش را گذاشتی و سر از شیراز در آوردی و کارگر کارگاه موزاییک سازی شدی.

امروز روز کارگر است. شرط می‏بندم که تا موقعی که اعدامت کردند، خبر نداشتی که کارگران روزی هم دارند. کاش آن روزها من می‏دانستم و برای تو بسته‏ای سیگار همای‏بیضی می‏خریدم. می‏دانم من خیلی نق می‏زدم که سیگار برای سلامت‏ات سم است؛ چه می‏دانستم سم ولایت فقیه زودتر ترا خواهد کشت. قبل از آنکه اعدامت کنند یکسال زندان بودی؟ خداکند آن شب کسی به تو سیگاری داده باشد.

خدا کند کارگران کرد و ترک و بلوچ و فارسی که حالا زندانند بدانند که امروز روز آنها ست و خدا کند خواهر زاده‏های آنها بتوانند قبل از اعدام آنها به آنها سیگاری برسانند. دایی عزیزم من نتوانستم ؛ به همین خاطر روز کارگر که می‏شود دل من پر می‏شود از گریه.

· خدابخش براهویی دایی من بود که در سال شصت و یک در زاهدان اعدام شد.

· عکس تزیینی است. ربطی به کارگران بلوچ ندارد. یکی از سرمایه‏داران بزرگ بلوچ را در پمپ بنزینش نشان می‏دهد

http://balouch.blogspot.com

No comments:

Post a Comment