Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

مباركي ها: از درويشي تا خاني در كوههاي آهوران به قلم: رازگو بلوچ

در زمان سلطه حسين خان شيراني (نارويي) در گه (نيكشهر)، درويشي به نام "خير محمد" در حوالي چانف زندگي مي كرد كه به شيوه اسلاف خود با زهد و گوشه گيري روزگار مي گذراند. او گويا از بازماندگان عده اي از عشاير شيراز بود كه چند نسل پيش از آن ديار كوچ كرده و در دل كوههاي آهوران بلوچستان ماندگار شده بودند و معروف ترين شان فردي به نام "مير مبارك" بود كه در زهد و عرفان الگوي ديگر اهل قبيله اش محسوب مي شد.
شيراني ها خود مهاجراني از سيستان افغانستان و از تيره نارويي ها بودند و درمقطعي كه هم نژادان افغاني شان در بخشهايي از ايران جولان مي دادند، فرصت پيدا كردند كه رفته رفته در بلوچستان ايران مستقر شده و با سست شدن پايه هاي حكومت هاي محلي بلوچ، خود را جايگزين آنها كنند.
سر انجام سلطه افغانها بر ايران به پايان رسيد؛ اما شهد گواراي قدرت به گونه اي به شيراني ها چسبيده بود كه براي تحكيم آن نه از كشت و كشتار و تاختن بر قبايل محلي بلوچ لحظه اي فروگذار مي كردند و نه از زد و بند و ائتلاف با نمايندگان حكومت هاي مركزي ايران كه بعد از رفتن افغاني ها روي كار مي آمدند.
در جريان تركتازي هاي حسين خان شيراني از نيكشهر به دهات هاي مجاور بود كه مقرر شد به مير هاي " بون نو" در دشتياري حمله ببرند. اين جنگ از جهاتي براي مهاجمان كليدي بود وخان شيراني مي خواست به هر قيمتي برنده آن باشد. او تمام ساز و كار خود را بكار گرفت اما هنوز دلهره داشت كه مبادا خللي در پيروزي او پديد آيد.
اين بود كه به توصيه يكي از نزديكانش مقرر كرد كه ملايي تعاويذ نويس بيايند و از او بخواهند كه با كرامات خود آنها از شكست مصون دارد. به او گفته شد كه درويشي صاحب كرامات در كوههاي آهوران حوالي چانف زندگي مي كند كه عشاير محلي بلوچ براي گرفتن تعاويذ و دعاي خير نزد او مي روند.
خان مغرور به گرفتن تعاويذ اكتفا نكرده و براي تضمين پيروزي خود دستور داد كه خير محمد درويش را همراه خود به جنگ ببرند. در شرايطي كه در مقابل اراده خان هيچ اما و اگري پذيرفتني نبود، خير محمد تارك دنيا همراه مهاجماني شد كه قصدشان قتل و غارت عده اي ديگر بود.
جنگ با پيروزي چشمگيري براي خان شيراني همراه بود و اين بود كه حسين خان به كرامات خيرمحمد معتقد شده و وجود او را در تشكيلات خود ضروري ديد.
اما گويا براي خير محمد وضع بر عكس بود. او نه فقط علاقه اي به دنيا و قيل و قال آن نداشت و از قرابت با خان لذتي نمي برد بلكه از آن بدتر خبر ناگوار فوت زنش بود كه بعد از برگشت از جنگ به او دادند.
خان سرمست و شادمان از پيروزي براي آنكه درويش مغموم را نوازش كرده و به الطاف اميدوارش ساخته و در حلقه خود نگاهش دارد، دختر خود "جان بي بي" را به عقد او در آورد.
حاصل اين ازدواج سه پسر بود به نامهاي " رستم خان، سرفراز خان و موسي خان" كه با اراده و تصميم خان مقرر شد به جاي عبادت و مراقبه در كوه و دره ها، به تمرين با اسب و شمشير در قلعه او مشغول شدند. از آنجا كه طبق يك قانون طبيعي فرزندان دورگه معمولا بسيار توانمند تر و باهوش تر مي شوند، آن سه لياقت نشان داده و چشم خان را مي گيرند، و لذا با آنكه در فرهنگ بلوچي ، هويت نژادي از سمت پدر به ارث مي رسد اما خان آنها را بسيار عزيز و نزديك به خود دانسته و به هر كدام حكومت يكي از دهات هاي اطراف را مي بخشد: رستم خان حاكم چانف مي شود، سرفراز خان حاكم سرميچ و موسي خان حاكم اسپكه.
موسي خان با ازدواج خود با مهربي بي دختر مهيم خان لاشاري نه فقط پايه هاي حكومتي خود را مستحكم تر مي كند بلكه بدين ترتيب هويت نژادي خود را از طايفه اي عادي و فاقد قدرت به دو طايفه داراي قدرت در محل (مير لاشاري ها در لاشار و شيراني ها در نيكشهر ) پيوند زده و بدين ترتيب ظهور طايفه اي جديد در عرصه قدرت محلي در آن منطقه را اعلام مي كند.
نخستين ابراز وجود و قدرت نمايي مستقل اين طايفه در نسل بعد و توسط فرزند او عيسي مباركي انجام مي شود كه موفق مي شود بعد از 12 سال ياغيگري و كشتار (جنگ با نصرت و اشرف آهوراني فاتح قلعه چانف ، جنگ و كشتار عليه شگيمي ها ) با دولت (پهلوي دوم) هماهنگ شده و سمت هاي بخشداري سرباز، بخشداري بمپور، فرمانداري ايرانشهر و نمايندگي مجلس را از آن خود كند. او يكي از همان اضلاع اربعه خاتمه دهنده طغيان دادشاه است.
اينگونه است از پدر بزرگي درويش و زاهد، نوه اي بر مي خيزد كه براي خود خاني تمام عيار مي شود! بلوچستان سر زمين عجايب بوده است!در پرورش و احيانا تصحيح اين مبحث تاريخي ياري رسان ما باشيد.رازگو بلوچ - 30 فروردين 

http://insidechild.blogspot.com

No comments:

Post a Comment