عاشقان مام میهن! ایران، تجزیه شده!
ندا شهبازی
زبان فارسی، به هر حال زبان رسمی ایران زمین است. زبان رسمی و نه ملی. چرا که در مملکتی با وسعت و جمعیت ایران و تنوع گروههای اتنیکی، بسیار دور از انصاف است که یک زبان را به عنوان زبان ملی بشناسیم و حتی سعی در شناساندن ایران در جهان، صرفا با زبان فارسی یا پارسی داشته باشیم. در این زبان شیرین که از قضا زبان مادری من است و بیش از هر زبان دیگری در دنیا بدان ارادت دارم، بعضی واژه های عادی، طوری تابوگونه بیان میشوند که گویی بر زبان آوردنشان نیز جرم است و بالعکس، برخی واژه های نه چندان زیبا آنقدر راحت ادا و تکرار میشوند که هر چند اعتقادی به آنها نداشته باشی، گاهی اوقات چاره ای جز تسلیم شدن در برابرشان نداری.
ظاهرا در فرهنگ جاافتاده فارسی، تجزیه طلبی جرم است و تجزیه طلب مجرم. تجزیه طلبی، گناهی آنقدر نابخشودنیست که تنها اگر احساس کنیم کسی در اعماق وجود، چنین باوری دارد، برای حفظ مام وطن مقدسمان و تمامیت ارضیش دوشادوش سپاه و ارتش و بسیج جمهوری اسلامی به پیکارش می رویم. این جرم آنقدر بزرگ است که حتی وقتی از بدن لطیف سولین شش ماهه و دیگر اعضای خانواده اش در قندیل کردستان، بر اثر حملات نیروهای نظامی ترکیه تنها خاکستری برجا ماند، از اعتراض ترسیدیم که مبادا اعتراض ما در حوزه حقوق بشری به معنای همکاری با کردهایی باشد که از هنگام بسته شدن نطفه، در آرزوی تکه تکه کردن ایرانمان هستند.
واژه عادی تجزیه طلبی آنقدر تابو شده که اگر فلان ترک، کرد، بلوچ، عرب، ...خواهان هر حقی باشد، اول باید ثابت کند که از اجدادش گرفته تا نوادگانش، هیچگاه در فکر تجزیه نبوده اند.
از سویی دیگر، دو کلمه نه چندان جالب اقلیت و قوم آنچان عادی و بطور روزانه بکار می روند که حتی بسیاری از کسانی که در دفاع از حقوق گروه های اتنیکی ایران و از جمله حق تجزیه طلبی تلاش می کنند، ظاهرا ناچار به استفاده از این کلماتند.
در مورد اقلیت، اولا بهتر است با ارائه آمار و ارقام مستند ثابت شود که غیرفارس ها در مقایسه با فارس ها در اقلیتند و بعد با اطمینان، فارس ها را اکثریت بدانیم. هر چند مطمئنم که طبق هیچ آماری فارس در ایران اکثریت نیست و صرفا رسمی بودن زبان فارسی و هژمونی آن بر برخی زبان های دیگر چنین باور غلطی را بوجود آورده.
دوما، به هر ترتیب و حتی اگر به فرض محال، فارس های ایران در اکثریت باشند، باز هم استفاده از واژه اقلیت در مورد گروهی از مردم، تنها به منزله تلاشیست در جهت انکار، کوچک شمردن یا در درجه دوم اهمیت قرار دادن خواسته هایشان.
و اما در مورد قوم، پیشتر مقاله ای نوشتم و ایران را کشوری چند ملیتی خواندم. مثلا در مورد کردها گفتم مردمی با جمعیت نزدیک به چهل میلیون در چهار کشور با نژاد، فرهنگ، زبان، تاریخ، ادبیات و... مشترک بسیار بزرگتر از آنند که قومشان بخوانیم.
مردمی که هویت مشترکی دارند و اگر خواهان سرنوشت مشترک نیز باشند، مجرم نیستند.
پیشتر گفتم آنچه که باعث ایجاد ایرانی یکپارچه می شود، تلاش در جهت قبولاندن یک فرهنگ و زبان به همه مردم ایران نیست، بلکه سعی در به رسمیت شناختن هویت ملی، اتنیکی، مذهبی و حتی جنسی افراد است. تلاش برای ایجاد این باور که همه ساکنین ایران با هر ملیت و زبان و مذهب و حتی گرایش جنسی، به یک اندازه صاحب این خاکند. چون تا این باور به وجود نیاید، توقع داشتن حس مسئولیت در برابر ایران نیز منطقی نیست.
گفتم و به تجزیه طلبی محکوم شدم!
هر چند تجزیه طلبی و حق تعیین سرنوشت را جرم نمی دانم. هر چند معتقدم در هر مجموعه ای، کسانی که آن مجموعه را تشکیل می دهند، اگر به احترام متقابل و دمکراسی باور داشته باشند، این حق را به سایر اعضا می دهند که از مجموعه جدا شوند. حقی که اگر در داخل مجموعه بصورت دمکراتیک در جهت حل مشکلات قدم برداشته شود، احتمالا اعضای مجموعه هیچگاه دلیلی برای جدایی نمی بینند، اما می دانند که این حق برایشان محفوظ است و خواسته جدایی، جرم نیست.
حال، حکایت ایران ما چیز دیگریست. هویت ملیشان را به رسمیت نمی شناسیم. اقلیتشان می خوانیم. به گروه های اپوزوسیونشان می گوییم تروریست و در مقابله با آنها دست سپاه را صمیمانه می فشاریم. از کنار جسد خاکستر شده کودکانشان به سادگی می گذریم. به فرزندان ده، دوازده ساله کاسبکار مرزیشان که هر روز مرگ در کنار لقمه نانشان نشسته می گوییم قاچاقچی. انتظار هم داریم خود را ایرانی بدانند و در حفظ مرزهای مقدسش بکوشند.
اگر تجزیه طلبی جرم است، پس شما بزرگترین مجرمید. اگر تجزیه طلبی جرم است، شما ایرانم را تجزیه کردید. حال این مرزهای فرضی بماند یا نماند. در برابر به خون غلطیده شدن هویت طلب های عرب در خوزستان سکوت کردید. به فقر مادی و اجتماعی بلوچستان بی اعتنایید. دریاچه ارومیه خشکید و نگران نام خلیج فارسید. خلیجی که خلیج نشینانش عربند، نه فارس. در آشوب قندیل کردستان، مستقیم و غیرمستقیم با مواضع حاکمیت بودید.
ساده است. سری به صفحات فیس بوک و بحث های تندش بزنید تا ببینید که ایران چطور تجزیه شده. حال این مرزهای فرضی بماند یا نماند!
ظاهرا در فرهنگ جاافتاده فارسی، تجزیه طلبی جرم است و تجزیه طلب مجرم. تجزیه طلبی، گناهی آنقدر نابخشودنیست که تنها اگر احساس کنیم کسی در اعماق وجود، چنین باوری دارد، برای حفظ مام وطن مقدسمان و تمامیت ارضیش دوشادوش سپاه و ارتش و بسیج جمهوری اسلامی به پیکارش می رویم. این جرم آنقدر بزرگ است که حتی وقتی از بدن لطیف سولین شش ماهه و دیگر اعضای خانواده اش در قندیل کردستان، بر اثر حملات نیروهای نظامی ترکیه تنها خاکستری برجا ماند، از اعتراض ترسیدیم که مبادا اعتراض ما در حوزه حقوق بشری به معنای همکاری با کردهایی باشد که از هنگام بسته شدن نطفه، در آرزوی تکه تکه کردن ایرانمان هستند.
واژه عادی تجزیه طلبی آنقدر تابو شده که اگر فلان ترک، کرد، بلوچ، عرب، ...خواهان هر حقی باشد، اول باید ثابت کند که از اجدادش گرفته تا نوادگانش، هیچگاه در فکر تجزیه نبوده اند.
از سویی دیگر، دو کلمه نه چندان جالب اقلیت و قوم آنچان عادی و بطور روزانه بکار می روند که حتی بسیاری از کسانی که در دفاع از حقوق گروه های اتنیکی ایران و از جمله حق تجزیه طلبی تلاش می کنند، ظاهرا ناچار به استفاده از این کلماتند.
در مورد اقلیت، اولا بهتر است با ارائه آمار و ارقام مستند ثابت شود که غیرفارس ها در مقایسه با فارس ها در اقلیتند و بعد با اطمینان، فارس ها را اکثریت بدانیم. هر چند مطمئنم که طبق هیچ آماری فارس در ایران اکثریت نیست و صرفا رسمی بودن زبان فارسی و هژمونی آن بر برخی زبان های دیگر چنین باور غلطی را بوجود آورده.
دوما، به هر ترتیب و حتی اگر به فرض محال، فارس های ایران در اکثریت باشند، باز هم استفاده از واژه اقلیت در مورد گروهی از مردم، تنها به منزله تلاشیست در جهت انکار، کوچک شمردن یا در درجه دوم اهمیت قرار دادن خواسته هایشان.
و اما در مورد قوم، پیشتر مقاله ای نوشتم و ایران را کشوری چند ملیتی خواندم. مثلا در مورد کردها گفتم مردمی با جمعیت نزدیک به چهل میلیون در چهار کشور با نژاد، فرهنگ، زبان، تاریخ، ادبیات و... مشترک بسیار بزرگتر از آنند که قومشان بخوانیم.
مردمی که هویت مشترکی دارند و اگر خواهان سرنوشت مشترک نیز باشند، مجرم نیستند.
پیشتر گفتم آنچه که باعث ایجاد ایرانی یکپارچه می شود، تلاش در جهت قبولاندن یک فرهنگ و زبان به همه مردم ایران نیست، بلکه سعی در به رسمیت شناختن هویت ملی، اتنیکی، مذهبی و حتی جنسی افراد است. تلاش برای ایجاد این باور که همه ساکنین ایران با هر ملیت و زبان و مذهب و حتی گرایش جنسی، به یک اندازه صاحب این خاکند. چون تا این باور به وجود نیاید، توقع داشتن حس مسئولیت در برابر ایران نیز منطقی نیست.
گفتم و به تجزیه طلبی محکوم شدم!
هر چند تجزیه طلبی و حق تعیین سرنوشت را جرم نمی دانم. هر چند معتقدم در هر مجموعه ای، کسانی که آن مجموعه را تشکیل می دهند، اگر به احترام متقابل و دمکراسی باور داشته باشند، این حق را به سایر اعضا می دهند که از مجموعه جدا شوند. حقی که اگر در داخل مجموعه بصورت دمکراتیک در جهت حل مشکلات قدم برداشته شود، احتمالا اعضای مجموعه هیچگاه دلیلی برای جدایی نمی بینند، اما می دانند که این حق برایشان محفوظ است و خواسته جدایی، جرم نیست.
حال، حکایت ایران ما چیز دیگریست. هویت ملیشان را به رسمیت نمی شناسیم. اقلیتشان می خوانیم. به گروه های اپوزوسیونشان می گوییم تروریست و در مقابله با آنها دست سپاه را صمیمانه می فشاریم. از کنار جسد خاکستر شده کودکانشان به سادگی می گذریم. به فرزندان ده، دوازده ساله کاسبکار مرزیشان که هر روز مرگ در کنار لقمه نانشان نشسته می گوییم قاچاقچی. انتظار هم داریم خود را ایرانی بدانند و در حفظ مرزهای مقدسش بکوشند.
اگر تجزیه طلبی جرم است، پس شما بزرگترین مجرمید. اگر تجزیه طلبی جرم است، شما ایرانم را تجزیه کردید. حال این مرزهای فرضی بماند یا نماند. در برابر به خون غلطیده شدن هویت طلب های عرب در خوزستان سکوت کردید. به فقر مادی و اجتماعی بلوچستان بی اعتنایید. دریاچه ارومیه خشکید و نگران نام خلیج فارسید. خلیجی که خلیج نشینانش عربند، نه فارس. در آشوب قندیل کردستان، مستقیم و غیرمستقیم با مواضع حاکمیت بودید.
ساده است. سری به صفحات فیس بوک و بحث های تندش بزنید تا ببینید که ایران چطور تجزیه شده. حال این مرزهای فرضی بماند یا نماند!
No comments:
Post a Comment