اکثر ایرانیها، به همدردی با فلسطینیها شهرت دارند؛ همچون بسیاری از ملتهای جهان که هیچ رابطه دینی یا فرهنگی با منطقه عربی ندارند. مساله فلسطین، مساله ظلمی است که علیه یک ملت کامل روا شد، ظلمی که دهه های درازی به طول انجامید.
من از صحت نظرسنجیهایی که در کشورهای بسته صورت میگیرد، آگاه نیستم. اما اگر این نظر سنجی (روزنامه نیویورک تایمز) که می گوید ایرانیها، کمتر با فلسطینیها همدرد هستند و بیشتر به اسرائیل تمایل دارند، صحت داشته باشد، حتی اگر نسبت اختلاف میان دو گروه بسیار کم باشد، دریافتن دلایل شرایطی که ایرانیها را از لحاظ عاطفی به اینجا رسانده، دشوار نیست.
از زمان آغاز جنبش سبز که طی آن، دهها هزار ایرانی علیه دولت محمود احمدی نژاد رئیس حمهوری پیشین به خیابانها سرازیر شدند. شعارهایی علیه نظام شنیده میشود که در خیابانها سر داده میشود. اعتراضی علنی علیه حمایت ایران از «حزب الله» لبنان وجود داشت؛ گروهی که نزدیکترین طرف به نظام تهران به شمار میآید؛ تشکیلاتی که زاده و پیرو ایران است. پس از آن جنگ سوریه آغاز شد. اعتراضهای صریحی به سیاست دولت روحانی در کمک مالی بزرگ به سامانه دفاعی نظام بشار اسد و همچنین اعزام ایرانیان برای جنگ در سوریه، شنیده شد.
در ایران، جریانی کلی به وجود آمده که دشمن نظام و سیاستهای آن است؛ جریانی که با چشم پوشی از طبیعیت مسائل پیش آمده، با سیاستهای در پیش گرفته شده مخالفت میکند. تودهای از روشنفکران ایرانی وجود دارند که با فعالیتهای جمهوری اسلامی در خارج مخالفند؛ البته آنها میان شعار و حقیقت سیاسی، تفاوت قائل هستند. خون ایرانی همواره برای گروههای شورشی مخالف تشکیلات خودگردان فلسطینی جوشیده است؛ سیاستی که در دایره رقابت میان ایران و محورهای عربی و منطقهای میچرخد. ایران از حماس، جهاد اسلامی و «حزب الله» در چارچوب فعالیتهایی حمایت می کند که به طور مثال، هدفش متوقف کردن مذاکرات با اسرائیل است؛ اما هیچ جایگزین نظامی یا سیاسی دیگری برای ملت فلسطین و اشغالگران اسرائیلی، مطرح نمیکند. این نوع حمایتها اما اسرائیل را تحریک نمیکند و آن را به سوی انتقام گیری از ایران، سوق نمیدهد؛ بلکه تخریب هرگونه روند سیاسی و رها کردن منطقه در غلیانی با درجه حرارت بالا، برایش کافی است.
به کارگیری بهانههایی از جمله مقابله با اسرائیل و دفاع از اسلام برای سرکوب روشنفکران در ایران یا دلیلی برای توجیه شکست اقتصادی داخلی، شهروند ایرانی را به آنجا سوق داد تا خود این بهانههای رژیم را مورد انتقاد قرار دهد. این بهانهها برخی را نیز به موضعی کینه جویانه رهنمون کرد که ضرورتا تعبیر کننده یک برنامه سیاسی حقیقی در دشمنی با فلسطینیها و لبنانیها نیست.
سخن گفتن از افزایش کینه ایرانیها از عربها، همراه با برداشتهایی است که از افزایش نفرت ایرانیها از خود اسلام حکایت دارد؛ دینی که اکثر مردم ایران پیرو آن هستند. از سویی با توجه به اینکه نظام ایران از دین استفاده ابزاری میکند و برای توجیه در دست گرفتن مقدرات کشور و حکم رانی دیکتاتورمآبانهاش، لباس دین به تن کرده، برخی را به آن جا سوق داد تا نفرت خود را از روحانیون دینی که بر کشور حکومت میکنند و فساد میان آنها گسترش یافته، ابراز کنند.
ناکامی نظام و ناتوانی مردم باعث میشود هرچه که با چهره رسمی کشور ارتباط دارد، منفور شود؛ آن هم پس از دهه هشتاد قرن گذشته که اسلام در ایران شاهد شکوفایی بی سابقه بود و مردم کشورهای عربی، تمایل شدیدی به آن ابراز میکردند. سالها گذشت و دین و مسائل مرتبط با آن، به دلیل نفرت مردم از نظام، منفور شد؛ با وجود این که اکثریت ایرانیها نمیدانند که اکثریت مردم کشورهای عربی، با آنها در نفرت از نظام اسد و گروههای سودجویی همچون «حزب الله» و حماس، هم مسیر هستند.
*منبع: الشرق الاوسط
No comments:
Post a Comment