دادشاه در ناحیهی کوهستانی اهوران در مرکز بلوچستان که خود در آنجا روستایی زمیندار کوچکی بود در اوایل سالهای 1950 پرچم طغیان برافراشت.
گزارشهای مردمی علت شورش او را تعدی و دستاندازی مأموران و ژاندارمهای «قجر» در زندگی روزمرهی همولایتیهای او، اخذ مالیاتها و گرفتن رشوههای هنگفت از روستاییان مفلوک ولایت او و بیحرمتی به آداب و رسوم و حیثیت قوم بلوچ میدانند. برعکس، مقامات دولتی او و یارانش را «گروهی اوباش و راهزن» توصیف میکنند. درواقع، کلمهی «یاغی» که در مورد دادشاه و دیگر شورشیان به کار میرفت، نمونهی کلاسیکی است در نمایاندن تفاوت دیدگاههای دو طرف. در زبان بلوچی این کلمه معنای تحسینآمیزی در خصوص کسانی دارد که مسلحانه در برابر «قجرها» قد علم میکنند، حال آن که در فارسی معادل راهزنی و سرکشی است و در مورد کسانی به کار میرود که بهخاطر ایستادگی در برابر اقتدار شاه شایستهی تحقیر و سرکوباند.
با وجود اینگونه اختلاف برداشتها یک چیز بدیهی است و آن مضمون «ضد قجر» و ضد حکومتی قیام دادشاه است. او و یارانش، تخمینا هفتاد تا بیش از 700 نفر، با حمله به پاسگاههای نظامی ایران، کمین کردن بر سرراه اسکورتهای حکومتی، قطع خطوط ارتباطی و ترور مأموران و مقامات غیربلوچ دربلوچستان مبارزهای افسانهای با حکومت شاه آغاز کرد
دادشاه بهیاری شناختی که از محیط داشت و نیز با برخورداری از پشتیبانی مردم در نواحی روستایی و قبیلهای برای مخفی شدن و تهیهی آذوقه، بارها نقشهی دستگیری خود توسط نیروهای برتر ایرانی را که علیه او بسیج شده بودند، عقیمگذاشت و با شبیخونهای جسارتآمیز و جنگ و گریزهای برقآسا موجبشگفتی آنان شد و در بلوچستان نامی آشنا و افسانهای گشت. در 1956شهرتش تیترهای درشت روزنامههای ایران را به او اختصاص داده بود وسرگذشت او را تحت عناوینی چون «دادشاه را چگونه تعقیب میکنند و اوچگونه میگریزد» نقل میکردند. البته این گزارشها او را «بلوچ ماجراجو» مینامیدند تا عوامل اجتماعی- اقتصادی و سیاسی که موجب شورش وی شدهبود پنهان بماند.
در 1957 حوادثی شورش دادشاه را در معرض توجه جهانی قرار داد. نخستین حادثه کمین وی بر سر راه هیئتی عازم بندر چاهبهار در کنارهی خلیجعمان بود که در ضمن آن دو آمریکایی ــ یک مشاور نظامی و یک پیمانکار ــ به جای مقامات ایرانی به اشتباه کشته شدند و نفر سوم به اسارت افراد دادشاه درآمد. حادثه به قدر کافی مهم بود که به تیتر صفحهی اول مطبوعات امریکا واروپا تبدیل شود و بدین وسیله دربارهی ثبات رژیم شاه سؤالاتی برانگیخت. این ماجرا اما تا حدود زیادی مسبب استعفای ناگهانی حسین علأ نخست وزیرایران، توقف کمک اقتصادی آمریکا به جنوب شرقی ایران و فشار آن کشور بهایران و پاکستان برای پایان دادن به ماجرای شورش دادشاه بود.
حادثهی عمدهی دیگر آغاز کار زمانبندی شدهی کمیسیون مرزی ایران و پاکستان برایعلامتگذاری مرزهایشان در بلوچستان در همان سال بود. در این مورد،رییس هیئت ایرانی، سناتور جهانبانی، که در آن زمان از ارتش باز نشسته شده بود، به دولت متبوعش گزارش داد «مصلحت نیست» کمیسیون مشترک تا زمانی که «ماجرای دادشاه» به سرانجام نرسیده است کار خود را شروع کند.
متعاقبا، ارتش و پلیس پاکستان به عملیات ضد شورش بر ضد دادشاه پیوست که دار و دستهاش مرتبا از مرز عبور میکرد و با نیروها و شبهنظامیان پاکستانی در داخل خاک آن کشور به درگیری مسلحانه میپرداخت. در یکیاز این درگیریها در 1957 نیروهای پاکستان یکی از برادران دادشاه به ناماحمدشاه را دستگیر کرد و به ایران تحویل داد هر چند که چنین معاهدهای بین دو کشور وجود نداشت. این امر ناسیونالیستهای بلوچ را در پاکستانخشمگین کرد. آنان عمل دولتشان را محکوم و مبارزهی گستردهای را برای اشاعهی ماجرای او در سطح بینالمللی شروع کردند.
در این خصوص، جمعهخان رییس سابق آکادمی بلوچ، نقش اصلی را در شناساندن مبارزهی دادشاه بهخاطر آرمان ناسیونالیسم بلوچ ایفا کرد و بدین سان احساسات ناسیونالیستی را به حمایت از او برانگیخت. در نتیجهی این اقدامات، جمعهخان که مجری و تهیه کنندهی برنامه به زبان بلوچی در رادیو کراچی بود و از این طریق شهرت زیادی یافته بود و در سراسر بلوچستان شناخته میشد، از سمتخود عزل شد.
این حوادث ــ فشار امریکا برای مجازات شورشیان بلوچ بهخاطر کشتن شهروندان آن کشور، حساسیت شاه نسبت به نظر غرب دربارهی ثبات رژیمش و ترس وی از گسترش شورش دادشاه و تبدیل شدنش به قهرمان ملی ــ دولت راوادار کرد برای سرکوب شورش اقداماتی صورت دهد. بنابراین، موضوع را بهسرلشگر جهانبانی، سرباز کهنهکار ــ در آن زمان سناتور ــ که متخصص اصلی کشور در امور بلوچستان نیز بود محول کرد. او با توجه به تجربهی نظامیاش درجنگ در بلوچستان در 1928، به سرعت به این نتیجه رسید که «از بین بردن دادشاه و برادران و یارانش با واحدهای ژاندارمری یا نیروهای مسلح مستلزم زمان طولانی و هزینهی سنگین خواهد بود.» بنابراین پیشنهاد کرد که «به نظرمیرسد بهتر باشد که کار را به سرکردگان محلی واگذار کنیم.»
بنابراین، یک جلسهی شرفیابی ترتیب داد و در ضمن آن سردار عیسیخان مبارکی را همراه با چند سرکردهی عمدهی محلی به شاه معرفی کرد و آنان را «اتباع وفادار ومیهنپرست» نامید که آمادهاند در صورت تأیید ملوکانه غائله را فرو بنشانند. سرکردگان بلوچ اما روایت دیگری دارند و مدعیاند که سخنان شاه متضمن هشدار سرپوشیدهای بود بر این مضمون که یا باید به این غائله پایان دهند و یا خود را برای حبس و مصادرهی اموالشان آماده کنند و به این ترتیب آنان رامجبور کرد که از دستورش اطاعت کنند.
حقیقت هر چه باشد، عیسیخان به عنوان رییس قبیلهی مبارکی که دادشاه بدان تعلق داشت با دادشاه تماس گرفت و از او درخواست ملاقات فوری کرد تا پیام مهمی را که شاه برایش فرستاده است شخصا به او تسلیم کند. وبرای جلب اعتماد دادشاه به قرآن کریم قسم خورد که بدون اسلحه در سر قرار حاضر شود و زمان و محل ملاقات را از حکومت پوشیده بدارد. به گفتهی مردم او همچنین به دادشاه قول شرف داد و این مثل را ذکر کرد که «بلوچ سرش رامیدهد اما زیر قولش نمیزند» تا دادشاه را کاملا از حسن نیت خود مطمئنسازد. این نقشه اما جزئی از برنامهای بود که حکومت و عیسیخان و همکاران بلوچش از پیش طراحی کرده بودند. به نظامیان ایرانی خبر داده شد که به محض شروع شدن جلسهی ملاقات دست به عمل بزنند. دادشاه بیخبر از این دسیسه ومطمئن از سوگند عیسیخان به کتاب مقدس و قول شرفش در سرقرار حاضر شد و ناگهان خود را در محاصرهی نیروهای حکومتی دید و چون از تسلیم شدن سرباز زد، نبردی با تفنگ درگرفت که در ضمن آن وی و همراهانش کشته شدند
دادشاه و قیامش اما موجب بروز خودآگاهی ملی در بین بلوچها شد واحساس غرور را در آنها زنده کرد. تودههای بلوچ او را مظهر «بلوچ راستین» میدیدند که شرف و قابلیتهای رزمی بلوچ را در برابر «قجرها» به جلوه وامیداشت و بنابراین تا جایی با او احساس یگانگی میکردند که هر کسی خودرا دادشاهی میدید. ملیگرایان او را چون «رهبری ملی که پرچم طغیان برافراشت» و «در راه آرمان استقلال، برای بیدارکردن ملت بلوچ و مبارزه با امپریالیسم جانفشانی کرد» بزرگ میدارند
او تا امروز یکی از نامدارترین چهرههای ملی در تاریخ معاصر بلوچ است و به مرتبهی یک قهرمان بلوچ عروج کرده است که زندگی و مبارزهاش در ترانهها و سرودهای بیشمار نقل میشود وهر روز در سرتاسر بلوچستان ورد زبان مردم است. چنان که یکی از خبرنگاران لوموند دیپلماتیک در 1973 گفت او را هنوز «یکی از بزرگترین شهدای جنبش بلوچ در ایران» میدانند
پایان قیام دادشاه همچنین پایان دوران سنتی شورش و یاغیگری و آغاز مرحلهی جدیدی را رقم میزند که مشخصهاش ظهور سازمانها و احزاب نوین ملیگراست، اگر چه از آن پس شورشهای دیگری به طور پراکنده در اینجا و آنجا صورت گرفته است، اما دیگر نیروی تعیینکنندهای در جنبش بلوچ محسوب نمیشوند
دکتر محمد حسن حسین بُر
مشخصات نویسنده
دادشاه
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1388 ساعت 12:34 PM
دادشاه قهرمان تاریخ معاصر ایران که بر علیه
ظلم واستبداد موجود در منطقه ناشی از عمال حکومت طاغوت وفاسد شاه خائن
قیام کرد ومانع بزرگی بر سر راه تاراج سرمایه های بلوچستان توسط امپریالیسم
امریکاشد.قیام دادشاه تاثیر زیادی بر عدم موفقیت امیز شدن پروژه استعماری
نوین امریکا موسوم به ترومن د ر کل ایران شد
صد خزان افسردگی بودم بهارم کرده ای
تا به دیدارت چنین امیدوارم کرده ای
پای تا سر می تپد دل کز صفای جان چو اشک
در حریم شوق ها آیینه
دارم کرده ای
در شب نومیدی و غم همچو لبخند سحر
روشنایی بخش چشم انتظارم کرده ای
در شهادتگاه شوق از جلوه ای آیینه دار
پیش روی انتظارت شرم ...
صد خزان افسردگی بودم بهارم کرده ای
تا به دیدارت چنین امیدوارم کرده ای
پای تا سر می تپد دل کز صفای جان چو اشک
در حریم شوق ها آیینه
دارم کرده ای
در شب نومیدی و غم همچو لبخند سحر
روشنایی بخش چشم انتظارم کرده ای
در شهادتگاه شوق از جلوه ای آیینه دار
پیش روی انتظارت شرم ...
مشخصات نویسنده
عبدالرحیم مرادی
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1388 ساعت 2:10 PM
همین یکی را کم داشتیم که دادشاه را که اصلا نمیدانست
ایران چیست و کجاست و فقط دشمنش گجر را میشناخت، وی را قهرمان تاریخ معاصر جای
کثیف و ننگینی بنام "ایران" بنامیم. !!! نه بابا کور خوانده ای! دادشاه
بلوچ بود و وطنش را هم بلوچستان میدانست. مبارزاتش هم با چاکران مزدور و کاسه
لیسان خزیمه علم و گجرها بود. مبارزات دادشاه علیه علی نقدی بود که با کمک
ژاندارمهای دزد و اشغالگر شاه میخواست از پدر دادشاه باج بگیرد. بالاخره دادشاه
علی نقدی را میکشد و پیش از کشتن زبان او را میبرد که به دادشاه و پدرش دشنام داده
بود. بستگان علی نقدی جسد علی را مخفیانه دفن میکنند و به دیگران میگویند که علی
بر اثر رعد و برق کشته شده است!!!
کسی که سکولار است سرزمین ملت بلوچ را به لقای کثافتجاه انگلیس یعنی"ایران" خلیفه بخشی نمیکند. لطفا کمی عاقل باشید.
کسی که سکولار است سرزمین ملت بلوچ را به لقای کثافتجاه انگلیس یعنی"ایران" خلیفه بخشی نمیکند. لطفا کمی عاقل باشید.
مشخصات نویسنده
دودا
********************************************************************
آب از جوی رفته دوباره به جوی برنمی گردد (تاریخ تکرار نمی شود)
بسم الله الرحمن الرحیم
کل نفس ذائقة الموت
انا لله و انا الیه راجعون
با کمال تآسف میرهوتی میرلاشاری پس از بیش از دو سال بیماری و پیش از هشت ماه مداوا در لندن سر انجام در دقایق پایانی شب جمعه یکم ماه می 2009 ندای حق موت را لبیک گفت و به رحمت ایزدی پیوست، روحش شاد و یادش گرامی باد.
میرهوتی میرلاشاری از طرف پدر فرزند عظیم خان
میرلاشاری و نوه نورالدین خان میرلاشاری و از طرف مادر فرزند بی بی مهری فرزند
میرهوتی خان دوم و نوه بی بی مراد خاتون فرزند میر اولیا مبارکی و همشیره زاده
حاجی محمد خان میرلاشاری بزرگ خاندان میرلاشاری است ، مرحوم برادر بزرگتر مهندس
نورالدین و دکتر اولیا میرلاشاری و پسر دایی و پسر عمه و داماد بهرام و موسى
میرلاشاری و پسرعمه و باجناق احمد میرلاشاری است.
خانواده های عزادار در لندن :
میرلاشاری ، مبارکی ، ملک
، شیرانی ، امیری ، درانی ، دانش ، سلیمانی.
***********************************************************
***********************************************************
من هم به نوبه خود در گذشت مرحوم مغفور میر هوتی
میرلاشاری را که مردی مؤمن، متدین، سخت کوش ومردمی بوده است به اعضای خانواده،
خویشان و آشنایان وی تسلیت عرض می کنم.
پس از عرض تسلیت لازم می دانم چند نکته پیرامون تسلیت نامه خانواده های عزادار مقیم لندن به استحضار خوانندگان گرامی برسانم.
دیروز که گذشت، امروز روزی است که در آن روزگار می گذرانیم و اما برای فردا باید چاره اندیشی کرد. اگر چه در بعضی موارد و در برهه هایی از زمان حرکت تاریخ توسط ستمگران وسفاکان کندتر می شود ولی هرگز متوقف نمی شود. آنان که در زمان حاضر به سلطنت تراشی و سلطان سازی ذهن خود را مشغول داشته اند، مطمئنا غافل از این هستند که وجاهت و محبوبیت کسب کردن از طریق فروتنی و مردم مداری میسر است و نه بزرگ بینی و خود را تافته ای جدا بافته از جامعه و مردم بلوچستان دانستن.
واژه خاندان به نظامهای سلطنتی همچون :خاندان قاجار، خاندان صفوی، خاندان پهلوی،خاندان آل سعود ،خاندان آل صبا و غیره اطلاق می شود ونه به سران فامیلهای 100 نفری.
چه خوب بود که صاحبان این طرز تفکرها به تغییر و تحولات کنونی جهان نظری می افکندند و تفکرات خود را با شرایط کنونی دوران حاضر تطبیق می دادند و نه به همان ذهنیت های برتری طلبانه کذایی سابق
زمانی که باراک اوباما آمریکایی-آفریقایی سیاه پوست رییس جمهور منتخب مردم آمریکا می شود و همسر وی میشل اوباما که اجدادش تا چهار نسل پیش بصورت برده خرید و فروش می شدند، به سبب کفایت و شایستگی بعنوان وکیل پایه یک دادگستری، استاد ممتاز وبرجسته دانشگاه برگزیده می شود و پس از انتخاب باراک اوباما به ریاست جمهوری آمریکا، وی نیز بعنوان بانوی اول آمریکا به کاخ سفید راه می یابد. اما بیگانگان چند نسل پیش ساکنان کنونی بلوچستان که اجداد آنها از افغانستان به بلوچستان مهاجرت کرده اند و هرچند که بعنوان بلوچ در میان بلوچها پذیرفته و شناخته می شوند، هم اکنون خود را صاحب، قیم و ارباب مردم بلوچستان می دانند و مزید بر آن مردم بلوچ را هم مدیون خود می پندارند، به تحصیل کرده ها، شخصیتهای علمی، ادبی، فرهنگی و سیاسی بلوچ هم اهانت می کنند. جهت ثبوت این ادعا به بیوگرافی دادشاه نوشته آقای عبدالکریم بلوچ می توانید مراجعه کنید.
برخی دیگر از آنان بنا به اظهارات خودشان از طبقه رئیس (کشاورز) ساکنان مناطق بنت و دهان و نواحی اطراف آنجا بوده اند که اجدادشان بنا به دعوت و خواست مردم لاشار جهت حل وفصل منازعه و اختلافات مردم لاشار به آن منطقه آمده بودند در آنجا سکونت گزیدند و سپس لقب میری برخود نهاده و خود را میرلاشاری نامیدند وهم اکنون پا را هم از آن فرا نهاده و فامیل اندک خود را خاندان میر لاشاری می نامند.
جای بسی تأسف است که اینان هنوزهیچ درسی از تاریخ نیاموخته اند و در لندن که ثقل اروپا و مرکز برخورد فرهنگها از تمام ملل جهان است به دادن چنین تسلیت نامه و در حقیقت افتخارنامه ای آنچنانی با امضای خانواده های بعضا یک نفری می پردازند. آیا بروز چنین تفکری در چنین مکانی و در عصر کنونی نمایانگر چه چیز می باشد ؟ قضاوت بعهده خوانندگان می باشد !
عبدالصمد مرادی اسلو- نروژ
*********************************************** 12.05.2009
پس از عرض تسلیت لازم می دانم چند نکته پیرامون تسلیت نامه خانواده های عزادار مقیم لندن به استحضار خوانندگان گرامی برسانم.
دیروز که گذشت، امروز روزی است که در آن روزگار می گذرانیم و اما برای فردا باید چاره اندیشی کرد. اگر چه در بعضی موارد و در برهه هایی از زمان حرکت تاریخ توسط ستمگران وسفاکان کندتر می شود ولی هرگز متوقف نمی شود. آنان که در زمان حاضر به سلطنت تراشی و سلطان سازی ذهن خود را مشغول داشته اند، مطمئنا غافل از این هستند که وجاهت و محبوبیت کسب کردن از طریق فروتنی و مردم مداری میسر است و نه بزرگ بینی و خود را تافته ای جدا بافته از جامعه و مردم بلوچستان دانستن.
واژه خاندان به نظامهای سلطنتی همچون :خاندان قاجار، خاندان صفوی، خاندان پهلوی،خاندان آل سعود ،خاندان آل صبا و غیره اطلاق می شود ونه به سران فامیلهای 100 نفری.
چه خوب بود که صاحبان این طرز تفکرها به تغییر و تحولات کنونی جهان نظری می افکندند و تفکرات خود را با شرایط کنونی دوران حاضر تطبیق می دادند و نه به همان ذهنیت های برتری طلبانه کذایی سابق
زمانی که باراک اوباما آمریکایی-آفریقایی سیاه پوست رییس جمهور منتخب مردم آمریکا می شود و همسر وی میشل اوباما که اجدادش تا چهار نسل پیش بصورت برده خرید و فروش می شدند، به سبب کفایت و شایستگی بعنوان وکیل پایه یک دادگستری، استاد ممتاز وبرجسته دانشگاه برگزیده می شود و پس از انتخاب باراک اوباما به ریاست جمهوری آمریکا، وی نیز بعنوان بانوی اول آمریکا به کاخ سفید راه می یابد. اما بیگانگان چند نسل پیش ساکنان کنونی بلوچستان که اجداد آنها از افغانستان به بلوچستان مهاجرت کرده اند و هرچند که بعنوان بلوچ در میان بلوچها پذیرفته و شناخته می شوند، هم اکنون خود را صاحب، قیم و ارباب مردم بلوچستان می دانند و مزید بر آن مردم بلوچ را هم مدیون خود می پندارند، به تحصیل کرده ها، شخصیتهای علمی، ادبی، فرهنگی و سیاسی بلوچ هم اهانت می کنند. جهت ثبوت این ادعا به بیوگرافی دادشاه نوشته آقای عبدالکریم بلوچ می توانید مراجعه کنید.
برخی دیگر از آنان بنا به اظهارات خودشان از طبقه رئیس (کشاورز) ساکنان مناطق بنت و دهان و نواحی اطراف آنجا بوده اند که اجدادشان بنا به دعوت و خواست مردم لاشار جهت حل وفصل منازعه و اختلافات مردم لاشار به آن منطقه آمده بودند در آنجا سکونت گزیدند و سپس لقب میری برخود نهاده و خود را میرلاشاری نامیدند وهم اکنون پا را هم از آن فرا نهاده و فامیل اندک خود را خاندان میر لاشاری می نامند.
جای بسی تأسف است که اینان هنوزهیچ درسی از تاریخ نیاموخته اند و در لندن که ثقل اروپا و مرکز برخورد فرهنگها از تمام ملل جهان است به دادن چنین تسلیت نامه و در حقیقت افتخارنامه ای آنچنانی با امضای خانواده های بعضا یک نفری می پردازند. آیا بروز چنین تفکری در چنین مکانی و در عصر کنونی نمایانگر چه چیز می باشد ؟ قضاوت بعهده خوانندگان می باشد !
عبدالصمد مرادی اسلو- نروژ
*********************************************** 12.05.2009
عوض شدہ است۔ راستی حزب مردم چرا این نوشتہ را در سایت
خود منتشر نمی کند/ با عدم انتشار این نوشتہ در سایت حزب ثابت شد کہ این نہ
حزب مردم بلکہ حزب بچہ خوانین فرصت طلب است کہ ادعای مالکیت بلوچستان را دارند۔
مشخصات نویسنده
دلشاد
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1388 ساعت 11:08 PM
شاید شب کارى من باعٽ شده که درست نبیم و نخوانم٬ ولى به
نظرم من هنوز خسته نشدم که قاطى کنم. از شما انتظار نمیرفت که چنین متنى را
بنویسى؟ چرا مگر القاب خاندان فقط منحصر به پادشاهان است و بس؟ کجاى تاریخ همچین
قانونى تأیین کرده٬ حالا این مخالفت شما با مردم به جایى رسیده که براى استفاده
کلمات از شما اجازه گرفت عجب دنیاى شده٬ عزیز اروپا نشین٬ اندکى به خود آى.
مشخصات نویسنده
واجه مرادى
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1388 ساعت 03:37 AM
رفیق عبدالصمد مرادی بعداز 4 سال همکاری با خوانین بالا
خره به حقیقت رسیدی.شما و دوستانتان 4 سال عمر عزیز خودتان را صرف همین خوانین
کردی,از دست بوسی گرفته تا قلیان چاق کردن برای همین خوانین که شما را اصلان انسان
حساب نمی کردند و نمی کنند.بیا با ما باش تا پادشاهی کنی رفیق جون .
مشخصات نویسنده
رفیق درخچوک بمپوری
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1388 ساعت 08:21 AM
حجاب چهره جان میشود غبار تنم خوشا دمی که از آن چهره
پرده برفکنم چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست روم به گلشن رضوان که مرغ آن
چمنم عیان نشد که چرا آمدم کجا بودم دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم ...
مشخصات نویسنده
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1388 ساعت 08:38 AM
وجوه مشترک اینها با ملاهای روباه صفت، سوء استفاده از
عدم آگاهی مردم بومی چند روستا در ناهی لاشار، مردم را بجان همدیگر انداختن و بهره
سوء بردن، غلامی و چاکری هر حکومت بیگانه و ضد بلوچی را نمودن، همیشه علیه آزادی و
استقلال بلوچستان بودن.... و اسناد حقیقی در باره اینکه از کجا آمده و مزاحمت مردم
این چند روستا را فراهم کردن، همه و همه را فقط یکنفر بخوبی و راستی میداند و جمع
آوری کرده است که نمیدانم چه وقت آنها را منتشر خواهد کرد.
مشخصات نویسنده
سرمچار
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1388 ساعت 12:11 PM
اپسوزی گپ ایش انت که پرسنامه اے دان ادان سر بوتگ. الله
تعالی واجه میر هوتی میرلاشاری ءَ
رحمت کنات آیی ءِ جاه مان جنت ءَ بات. اے پرسنامه ءَ همدان بند ایت. په چوشین بحثے ءِ دیما برگ ءَ دگه
تاکدیمے یا لینکے پچ کنیت شر تر انت.
رحمت کنات آیی ءِ جاه مان جنت ءَ بات. اے پرسنامه ءَ همدان بند ایت. په چوشین بحثے ءِ دیما برگ ءَ دگه
تاکدیمے یا لینکے پچ کنیت شر تر انت.
مشخصات نویسنده
جوپاگ
پنجشنبه 24 اردیبهشت 1388 ساعت 4:54 PM
No comments:
Post a Comment