Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

مرگ دانش آموز سربازی بر اثر سقوط درب مدرسه و سکوت نماینده مجلس و سایر مسوولان


مرگ دانش آموز سربازی بر اثر سقوط درب مدرسه و سکوت نماینده مجلس و سایر مسوولان
صبح آن روز هم مادر شهرام او را آماده کرد لباسهای اتو کرده و مرتبش را تنش کرد خوراکی هایش را داد و به مدرسه فرستاد. دوستی میگفت: این شهرام مرتب ترین بچه روستا بود بعد از سالها خدا به آنها بچه داده بود آن هم پسر ...نزد پدر و مادر و دیگران بسیار عزیز بود عزیز دردانه ای بود برای خودش...
  
اختصاصی ندای زاهدان - صبح آن روز هم مادر شهرام او را آماده کرد لباسهای اتو کرده و مرتبش را تنش کرد خوراکی هایش را داد و به مدرسه فرستاد. دوستی میگفت: این شهرام مرتب ترین بچه روستا بود بعد از سالها خدا به آنها بچه داده بود آن هم پسر ... نزد پدر و مادر و دیگران بسیار عزیز بود عزیز دردانه ای بود برای خودش...
زنگ تفریح که شد بچه ها به حیاط مدرسه ریختند و مشغول بازی ؛ شهرام از سالن مدرسه که خارج جلوی درب ورودی با کمی فاصله از درب سالن مدرسه ی نیمه ساز نشست و مشغول خوردن خوراکیهای مادر بود که ناگهان درب ورودی سالن مدرسه که انگار آنطور که باید و شاید در جایش نصب نشده بود روی شهرام کوچولو افتاد ؛ سر شهرام بین درب 500 کیلویی و بخشی بتنی از مدرسه قرار گرفت سر کوچکش متلاشی شد و در لحظه ای در اثر اصابت ضربه شدید به سر شهرام آرامش ؛ 10 ساله اهل روستای پیردان سیستان و بلوچستان در صبح روز هشتم مهر ماه 1392 جان داد. درست جلوی چشم همکلاسیها و دوستانش پرپر شد و رفت. زنگ بعد شهرام باید علوم میخواند ریاضی و یا نمی دانم هر چه که داشت و باید می خواند  شهرام باید می آموخت و بزرگ میشد و برای ایران زمین آینده ساز میشد و برای خانواده اش که چشم امیدشان به او بود و حالا باید خانواده که پسرشان را صحیح و سالم تحویل مدرسه داده بودند جنازه اش را با سری شکسته و در واقع خرد شده و سراسر آغشته به خون تحویل میگرفتند و به خاک سرد گور می سپردند. یک داستان ؛ یک قصه و اتفاق چقدر می تواند دردناک و جانکاه باشد. جان دادن دانش آموزان برای ما ایرانیها تازگی ندارد انگار عادت کرده ایم هر از چند گاهی خبر مرگ و یا مصدوم شدن شدید عزیزانی را بشنویم و باز چند وقت بعد این قصه دوباره تکرار می شود. اما در این مورد خاص نکته دردناک قصه در این است که کمتر کسی از آن شنید و باخبر شد و هیچ انعکاس رسانه ای پیدا نکرد ، نماینده محترم مجلس مان وزیر آموزش و پرورش را به مجلس نکشاند و مورد باز خواست قرار نداد حتی مسئولین که به باور نگارنده مسئول اصلی این اتفاقند برای تسلیت به خانواده داغدار رنج سفر و دیدار به خانواده شهرام آرامش را به خود ندادند ، اصلا انگار نه انگار که کرده های آنها سبب از بین رفتن کودک بیگناهی شده ، کودکی که تنها گناهش درس خواندن بود.
کی بود کی بود من نبودم
اگر این اتفاق در ژاپن رخ میداد شک نکنید که وزیر آموزش پرورش ژاپن همان روز اول استعفا میداد و می رفت پی کارش. اما در مملکت ما هر کدام از مسئولین محترم دیگری را مقصر میدانند و خود را پاک و مبرا از هرگونه خطا و اشتباه ... آموزش پرورش میگوید فضای آموزشی نداشتیم و مجبور بودیم از مدرسه ای که هنوز کار ساختش تمام نشده و نیمه کاره بوده استفاده کردیم ، اداره کل نوسازی مدارس می گوید چرا استفاده کردید می خواستید استفاده نکنید ، پیمانکار (البته پیمانکار دسته چندم ، این پروژه مدرسه کوچک چند پیمانکار عوض کرده وهنوز به جایی نرسیده) میگوید من قفل به درب ورودی سالن زده بودم چرا معلمین مدرسه قفل راشکسته اند و از فضایی که آماده نبوده استفاده کرده اند. و حالا خانواده ی داغداری مانده که مدام باید در حال رفتن و آمدن به دادگاه باشند تا پیدا کنند کدامشان مقصر بودند و هرکدام چند درصد و مسئولینی که خودشان را به آن در زده اند و انگار نه انگار ...
درست است که آموزش و پرورش و معلمین مدرسه نباید از فضای نیمه ساخت استفاده میکردند اما از مسئولین محترم نوسازی مدارس باید پرسید چرا باید ساختن یک مدرسه شش کلاسه شش سال طول بکشد؟ اگر بودجه ندارد بگذارید زیر همان کپرهایشان درس بخوانند تا لاقل اگر چیزی یاد نمیگیرند جانشان زنده بماند ... چرا ساختن مدرسه ای را شروع می کنید که بودجه اش را ندارید؟! اگر بودجه اش را دارید چرا پیمانکاری را انتخاب می کنید که از انجام کار ناتوان است و خودش کار را به پیمانکاری دیگر واگذار می کند و دومی از اولی هم ناتوان تر است ؟ چرا اجازه همه این کارها را می دهید و جلویش را نمی گیرید؟! و چرا بر روند کار پیمانکار دسته ی دوم نظارت درست و اصولی انجام نمی دهید تا او هر طور دلش خواست در و پنجره را نصب کند و اسکلت و دیوارها را بالا ببرد و نتیجه اش این شود که درب نصب شده سقوط کند و مرگ فرزندی از فرزندان این وطن را در پی داشته باشد؟ و دهها چرای بدون پاسخ دیگر؟!
 از شخصی که اهل فن در امور کارهای ساختمانی و عمرانی بود و بعد از درگذشت شهرام آرامش به مدرسه سر زده بود و پروژه را دیده بودم در خصوص نصب درب پرسیدیم در جواب گفت: "درب مورد نظر کاملا غیر استاندارد نصب شده بود و امکان سقوطش در هر حال وجود داشت چه از مدرسه استفاده می شد و چه استفاده نمی شد به هر حال آن درب سقوط می کرد و هر کس زیرش می ماند قطعا جانش را از دست می داد". اما کسی که آن زیر ماند فقط شهرام آرامش بود شاید در چنین مواقعی باید شکر گرفت که دانش آموز دیگری کنار شهرام نبوده ... شکری که بسیار تلخ است!
مسئولین محترم نوسازی مدارس ای کاش نظارت درستی در خصوص پروژه هایی که اجرا می کنند داشته باشند و ای کاش وقتی چنین مصیبتی رخ داد مسئولیت بپذیرند و خودشان پیش قدم باشند برای برخورد با مسببین اینگونه جنایتها. از پدربزرگ شهرام آرامش در خصوص پیگیریهای پرونده پرسیدیم میگفت تاکنون ده باری به دادگاه مراجعه کرده ایم اما تاکنون به هیچ جا نرسیده ایم نماینده آموزش و پرورش و پیمانکار در دادگاه حاضر شده اند اما از طرف نوسازی مدارس نماینده ای حضور پیدا نکرده و هنوز ما در حال رفت آمد در راهروهای دادگاه هستیم و پیگیر پرونده...
از استاندار محترم جناب آقای اوسط هاشمی تقاضا داریم حداقل  با اینگونه مدیران و مسئولین برخورد کنند و حق مردم سرفراز استانمان را از نامسئولان اینچنینی بستانند. از دولت تدبیر و امید ، امیدِ تدبیر داریم و یقین داریم تا زمانی که شایسته سالاری در راس امور نباشد و افراد بر اساس وابستگیهای خاص پشت میزها بنشینند و وقتی نشستند هیچ چیز برایشان ارزش نداشته باشد حتی جان دانش آموزان تا حدی که برای عرض تسلیت گویی به خانواده شان سری بزنند و احوالجویشان باشند همین است که هست. اگر می خواهید همین رویه ادامه یابد برای همه مان آرزوی صبر داریم اما اگر خواهان تغییر و بهتر شدن امور هستید بسم الله ...
  
http://www.nedayezahedan.com/  

No comments:

Post a Comment