Long live free and united Balochistan

Long live free and united Balochistan

Search This Blog

Translate

بلوچستان در دوره صفویه نوشته و تحقیق از یوسف محتشمی

 مقدمه

سالهاي آغازين قرن شانزدهم نقطة عطفي در تاريخ جهان بشمار مي‌رود. ابتداي اين قرن با رويداد فتح استانبول توسط تركان عثماني و فتح آمريكا 1942 نشانگر آغاز دوراني جديد در تاريخ مشرق زمین بود. در اين دوره ملل اسلامي شرق نزديك پس از چند سده توانستند بر خرابه‌هاي بجامانده از تهاجمات پي‌درپي اقوام وحشي مغول و تاتار امپراتوريهاي عظيمي مثل عثماني، صفوي و گوركانيان را بنيان نهند. اما از جانب ديگر جهان اين‌ دوران با پديده جديدی به نام استعمار مواجه گرديد. كه از طرف



دولتهاي آزمند غربي اعمال مي‌گرديد
بلوچستان در اين دوره مثل اكثر ملل شرقي از يك طرف درگير مشكلات و مصايب بوجود آمده در پي استيلاءِ مغول و تاتار بر نواحي آباد همسايه خراسان و كرمان بود. و از سوي ديگر با شكل‌گيري امپراتوريهاي مقتدر صفوي در غرب و گوركاني در شرق و يورشهاي استعماري دول غربي از جنوب بود.




* بلوچستان قبل از صفويه:
بلوچستان بعد از حملات مغولان و يورش تيموريان بصورت مأمن آوارگاني در آمده بود كه از بيم غارتگري مغولان به نواحي كوهستاني آنسوي بيابان لوت پناه آورده بودند؛ نظير قبايل غز كه از كرمان به داخل مكران و تا حدود لاشار، مگس، سب و سوران، بگ و اطراف بمپور تا كيچ و بليده اسكان يافتند. پس از اين موج آوارگان، نوبت به دسته‌اي ديگر از قبايل بلوچ بود كه از خراسان به داخل بلوچستان



كوچيدند. حتي گروهي از مغولان شورشي موسوم به نكودري وارد بلوچستان گرديدند.



گروههاي تازه وارد اندك زماني پس از ورود به بلوچستان برسر تصاحب منابع و مراتع با يكديگر به رقابت و نزاع برخواستند. كه اين نبردها دستمايه اشعار و منظرهاي كلاسيك بلوچي شده‌اند. بزرگترين



نبرد جنگهاي طوايف رند و لاشاري به رهبري مير‌چاكر و گوهرام بود. در مرحله اول اين جنگها اتحاديه طوايف رند از لاشاريها و متحدان آنها شكست مي‌خوردند ( 1467 ). قبايل رند به ناچار از بلوچستان هزيمت نموده و به قندهار رفته و پناهنده سلطان حسين بايقرا نواده تيمور شدند. و در نبردهاي سلطان وي را مدد نمودند. سلطان حخسين به پاس خدمات ميرچاكر سردار رندها سپاهي را به سركردگي سپه‌سالار زنون بيگ ارغون روانه بلوچستان نمود. سپاه ترك و تاتار با همراهي و همدستي رندان موفق شدند قواي لاشاريها را درهم بكوبند و لاشاريهاي متفرق شده گروهي به بلوچستان غربي عزيمت كرد و دسته‌اي ديگر راه سند را در پيش گرفت. پس از اين پيروزي طوايف رند به مدد اتحاد با دولت

گوركاني بر كل بلوچستان حكمراني كردند. و ميرچاكي حتي تا حدود پنجاب و ملتان را متصرف شد. اما چاكر در بلوچستان اقامت نكرد بلكه به ملتان رفت و از آنجا بر متصرفات خويش حكمراني كرد. اين



مسأله باعث گرديد بعدها طوايف رند ازمكران و شمال بلوچستان رانده شدند و فقط به بلوچستان شرقي و نواحي كوهستاني شمال شرقي و کوهپایه های سلیمان محدود شوند. و با مهاجرت جمعی دیگر قبایل مکرانی به نواحی شرقی اقلیتی قابل ملاحضه را در نواحی سند وپنجاب تشکیل دهند

* روي كار آمدن دولت صفوي و رويدادهاي پس از آن:

اندك زماني از تسلط طوايف رند بر بلوچستان نگذشته بود كه سلطان حسين بايقرا درگذشت ( 1505 ) و با اين واقعه طوايف رند متحد بزرگي را از دست دادند. سه سال قبل از ان نيز شاه اسماعيل صفوي توانسته بود تبريز را تصرف نموده و سلسله شیعه صفوی را تاسیس نماید و در حال بسط سلطه خود بر ساير نواحي ايران بود.



شاه اسماعیل پس از برسر گذاردن تاج شاهی به جایردای تصوف اقدام به فتح نواحی ایران نمود و با فتح فارس و عراق عجم ، مازنداران ، یزد و ابر قو، ارامسازی سرحد غربی و الحاق دیار بکر ، فتح عراق عرب و جنوبغربی ایران بسوی خراسان روانه شد .

همزمان با اين تحولات محمدخان شيباني ازبک در ماورالنهر قدرت يافته و با پیشروی به سوی خراسان و جنوب توانست بازماندگان سلطان حسين را شكست داده و هرات را متصرف شود ( 1507 م ). پس از تصرف پایتخت تیموریان خاندان مغول ارغون كه بر قندهار حاكم بودند در سال 1508 م از خان ازبك اطاعت نمودند و بدین ترتیب تمامی خراسان بزرگ از ماورالنهر و خوارزم در شمال تا قندهار در جنوب تحت سلطه ازبکیه درامد. از طرفدیگر شاه اسماعیل صفوی نیزدر پی استیلا بر خراسان با قوای شیبک خان ازبک رودررو شد که در این سلسله جنگها شیبک خان شکست یافت و شاه اسماعیل پس از سپری شدن 10ده سال از زمان بر تخت نشستن در تبریز برکل ایران انروزگار مسلط گردید .

اسماعيل با شكست شيباني‌خان ازبك بر خراسان مسلط شد. و با فتح قندهار شاه شجاع بيگ زنون ارغون والی قندهار را نيز در محبس هرات زنداني كرد. پس از اين وقايا طولي نكشيده بود که با



تعصب مذهبي نيروهاي صفوي و كشتار مردم هرات و قتل حافظ زين‌الدين مفتي بزرگ اهل سنت در انروزگار باعث شورش مردم خراسان شد. پس از اين شورشها شجاع بيگ زنون از محبس گريخت و به قندهار رفت ( 1512 ). شاه اسماعيل كه در مشهد بود امر به كشتارمردم كرد و شهرخ افشار را با سپاهي روانه قندهار نمود تا شجاع بيگ را معدوم و قندهار را مسخر نمايد. اما اين سپاه از فتح قندهار عاجز آمد. و در عوض به مستونگ از شهرهاي شمالي بلوچستان حمله برد و مردم بيگناه را كشتارنمود.



شاه اسماعيل علي‌رغم تسلط بر بيشتر سرزمينهاي ايراني عملاً نتوانستدر مکران کاری از پیش ببرد. و اولين و تنها رودر‌رويي صفويان با بلوچها همان واقعه مستونگ بود. در اين اثناي زد‌و خوردهايي بين نيروهاي بحري پرتقال به رهبري دون الفرنسو البوكرك و نيروهاي صفويه در هرمز بوقوع پيوست كه موجب شكست نيروهاي ايراني و تسلط قواي پرتقال بر سواحل جنوبي ايران شده. اما شاه اسماعيل با مغتنم شمردن فرصت و در قراري كه بين قواي پرتغال و شاه ايران منعقد گرديد



سركوب مکران را به پرتغاليها وا گذاشت. بندهای این قرارداد بدین شرح است :



1- قواي پرتغال در حمله ايران به قطيف و جزيره ايران را مدد خواهد كرد.



2- قواي پرتغال امنيت سواحل جنوبي مكران را بعهده گرفته و هرگونه شورشي را سركوب مي‌نمايد.



‌3- در جنگ پادشاهي پرتغال با عثماني ايران جانب پادشاه پرتغال را خواهد گرفت.



متعاقب اين قرارداد نيروهاي پرتغالي به گواتر حمله كردند ( 1508 ) و پس از آن طیس را متصرف و بعنوان پايگاه خود در آوردند. شاه اسماعيل عاقبت در ( 1525 ) مرد و جانشينان وي تا شاه عباس اول



هيچكدام نتوانستند در بلوچستان كاري را از پيش ببرند. و واقعه خاص بجز چند مورد لشکر کشی جزیی در روابط بلوچستان و صفويان بوقوع نپيوست. اما در خلال اين سالها ( 1512- 1604 ) حوادث مهمي در شرق بلوچستان در هند رخ داده بود. دولت گوركاني افغانستان كه از طرف دو دولت بزرگ در غرب صفويه و در شمال شيبانيان مواجه شده بودو قلمرویشان فقط به نواحی کابل و اطراف ان محدود شده بود توسط بابر به هند حمله كرد و دهلي را متصرف شد. ( 1525 ) و خود بابر گورکانی چند سال بعد در ( 1529 ) در زمان سلطنت شاه طهماسب صفوي فوت نمود. پسر و جانشين بابر همايون شاه گوركاني در سن 24 سالگي پادشاه هند شد. که با مخالفتها و شورشهایی هماز طرف برادرانش کامران میرزا والی قندهار و هم از سوی بازماندگان حکام افغانی هند مواجه شده كه توان غلبه بر همة آنها را نداشت.



از همه مهمتر كامران ميرزا كه حكومت كابل و قندهار را در دست داشت و بر عليه همايون به هند لشكر كشيد و لاهور را اشغال كرد همايون هم براي دفع الوقت حكومت ولايات جنوب هندوكش و پنجاب را بدون منازعه به او وا گذاشت. همايون در سال 1538 با مخالفت برادر ديگر خود ميرزا هندال مواجه شد. هندال نه تنها در اگره اعلام استقلال كرد بلكه دهلي را هم محاصره كردو كامران هم در اين جنگ شركت كرد. همايون متعاقباً با حريف زبردست ديگري بنام شير‌شاه سوري مقابل گرديد. شير‌شاه توانست در سال 1539 همايون را در « بهرجیپور » و در سال ديگر 1540 در ساحل گنگ به سختي درهم كوبيد.



همايون بعد از اين شکست از راه سند،بلوچستان ، گرمسير و سيستان به هرات رفت تا از دولت صفوي به قصد اعاده پادشاهي استمداد نمايد. شاه طهماسب نیز با روانه نمودن ده هزار قزلباش همایون را مدد نمود .



همايون در سال 1544 به هند برگشت و با قوای همراه که از شاه ایران دریافت نموده بود و با همراهی فبایل بلوچ که که در اقلیم پنجاب برعلیه شیر شاه سوری شوریده بودند وارد جنگ با غاصبین سلطنت شد و در جنگهاي بين او و برادرانش و دولت افغاني هند كه بمدت 15 سال ادامه داشت. دراین بین با همراهی و فداکاری قبایل بلوچ علی الخصوص فرزندان ملک سهراب دوداهی و قبیله رند و همراهی قوای قزلباشیه همایون توانست تاج و تخت غصب شده را بار دیگر مسترد دارد . و از این پس قبایل بلوچ جزءخواص شاهان مغولی هند قرار گرفتند . و عملا" فرزندان ملک سهراب بر تمامی نواحی پنجاب مسلط شدند و حتی تا امروزه نیز نواحی وسیعی درایالتهای پنجاب و سرحد به نام پسران وی نامگذاری شده است مثل دره غازیخان در ایالت پنجاب که از نام غازیخان پسر ملک سهراب و منطقه دره اسماعیل خان از نام فرزند دیگر وی اسماعیل خان گرفته شده است



* دوره اوج صفويان:
تا قبل از شاه عباس حكام صفوي هيچگونه تسلطي بر مکران نداشتند و مکران بيشتر بصورت مستقل از ايران و هند بودند اگر‌چه بعضاً حملاتي از سوي ايران ب نواحي بلوچي انجام مي‌شد. اما اين يورشها بيشتر حالت غارت و چپاولگري بود تا سلطه و حاكميت پادشاهي ايران اين روند بعد از حكومت شاه عباس و اصلاحات اداري و سياسي كه وي انجام داد و شكست ازبكان و عثمانيها و برقراري ثبات در كشور وي متوجه جنوب‌شرق و جنوب شد كه در جبهه جنوب توانست پرتقاليها را از خليج فارس شكست دهد. و توسط گنجعليخان حاكم كرمان عملياتي را در درون سرزمينها بلوچي به انجام برساند و قلغه ابن فهل ( بمپور ) را متصرف و تا كيچ در مركز بلوچستان پيشروي كند.



از اين زمان به بعد بلوچستان عملاً بين دو امپراتوري گوركاني در شرق و امپراتوري صفوي در غرب تقسيم شد خط مرزي از دهكده اورماره در بين گوادرو كراچي تا مستونگ در شمال امتداد مي‌يافت( 1023 ﻫ.‌ق- 1604 ) . پس از گذشت 8 سال با رديگر ملك ميرزا از بستگان ملك شمس‌الدين



حاكم شكست خورده بمپور بعنوان والي مكران انتخاب شد. و بار ديگر حكومت بلوچستان زير نظر بلوچها در آمد.



بعد از اين فتح عملاً دولت صفوي كار آنچناني در بلوچستان نداشت.و ملک میرزا طریق بندگی در پیش گرفته و حتی در لشکرکشی شاه ایران به بغداد همراه با فوجی از تفنگچیان بلوچ وی سپاه ایران را یاری رساند .این ماه عسل چندی نپایید که بار دیگر ملک میرزا نیز در سنه1030 هجری قمری سر از اطاعت شاه ایران پیچید که با اعزام ملک حمزه سیستانی فرزند ملک جلال الدین خان سیستانی به اقلیم مکران از سوی دربار ایران ملک میرزا به قزوین دارالحکومه صفوی رسیده و با پرداخت خراج و وساطت حاکم دارالامان کرمان وقورچی باشی شاه ایران را راضی و از جنگ دوباره جلوگیری کرد . پس از این وقایع اتفاق دیگری در رابطه با دربار ایران روی نداد ..



باتهاجمات صفویه به مکران وتضعیف قوای ملکها که روزگاری از میری در کیچ تا بمپور در غرب را تحت سلطه داشتند . گروه دیگری از بین ملوک الطوایف بلوچستان ظهور نمود که به واسطه خواستگاه شان به بلیده ای موسوم گردیدند و ابو سعید بلیده ای توانست از ضعف ملوک استفاده برده و با شکست ملک میرزا در بمپور کل بلوچستان را از زیر یوغ صفویه برهاند .



از شاه عباس چهار پادشاه از سال 1639- 1722 روي كار آمدند. اما عملاً بلوچستان بصورت مستقل اداره مي‌شد. و فرمان شاهي در مكران و بلوچستان اجرا نمي‌شد.



و نه تنها صفويان تسلطي بر بلوچستان نداشتند بلكه اين بلوچها بودند كه باحملات گاه و بيگاه خود بر نواحي مركزي باعث هرج و مرج مي‌شدند. در زمان سلطان حسين بدنبال ضعف دولت صفوي بلوچها لشكركشی گسترده‌اي را به ايران سازمان دادند و كرمان را متصرف شدند؛ دسته‌اي تا يزد را غارت و تاراج كردند. و دسته‌اي ديگر راه جنوب را در پيش گرفتند و در نواحي ساحلي جنوب بندر گمبرون را تقريباً بدون مقاومت تصرف كردند و تا لارستان پيش رفتند. ( 1699 ).



شاه پس از اين واقعه بشدت مشوّش شده و گرگين يازدهم پادشاه گرجستان و كارتيل را مأمور دفع شورش كرد اما وي كه آرزومند بازگشت به كارتيل بود نپذيرفت عاقبت شاه در مجلس بزم امراء كرد كه وي به كرمان برود . و چون سر هر دو از باده گرم بود گرگين‌خان قبول كرد. بعد از آن گرگين از طرف شاه به حكومت كرمان منصوب و تداركات جنگ را فراهم كرد. او در نوامبر 1699 برادر خود لئون را با لشكري از گرجيها را براي سركوبي دشمن اعزام كرد. لئون ظرف 20 روز به كرمان رسيد و در نخستين جنگي كه بين بلوچها و گرجي‌ها در گرفت بلوچها شكست خوردند.



خود گرگين با جمع ديگر از گرجي‌ها در ماه مه 1700 به كمك برادر شتافت و در جنگ سختي كه روي داد گرگين‌خان بلوچها را شكست داد. و تلفات سنگيني بر آنها وارد كرد. گرگين بعد از اين پيروزي سر ياغيان بلوچ را به اصفهان فرستاد؛ شاه حسين ثروت زيادي را به پاداش خدمتي كه لئون كرده بود به او بخشيد و منصب ديوان بيگي اصفهان را به وی تفويض كرد. و چون با وجود شكست بلوچها باز هم طغيان آنها از بين نرفته بود. گرگين در مقام خود در كرمان باقي ماند. بعد از 3 سال بلوچها با تجديد قوا بار ديگر در 1703 با سپاهي نيرومند به رهبري ميرسمندر به متصرفات صفويان در قندهار حمله كردند. قواي ميرسنمدرگروهي را كه حاكم عليه او فرستاده بود شكست داد و فرمانده آنرا كه فرزند حاكم بود به قتل رسانيد. و صفويان را مجبور به عقب‌نشيني كرد.وقتي اين خبر شگفت‌انگيز به اصفهان رسيد شاه متوجه خدمات گرگين‌خان در جنگ عليه بلوچها بود، به او فرمان داد بي‌درنگ به كمك

قندهار بشتابد و در عين حال او را به فرماندهي كل قوا منصوب كرد. گرگين در ماه مه 1704 از كرمان به قندهار عزيمت كرد و هنگاميكه از دشت لوت مي‌گذشت سپاهش از گزما صدمه بسيار ديدند. آنگاه بعد از هفت هفته طي طريق ميرسمندر و بلوچهاي تابع او را مطيع كرد. اما علي‌رغم شكست مقطعي بلوچها در جبهه شمال، كشمكشهاي آنان با صفويان ادامه داشت و در سال 1717 بار ديگر طوايف بلوچ نواحي بم و كرمان را غارت كردند.

سه سال بعد در 1720 دسته‌اي از بلوچها تا نزديكي اصفهان پيش رفته كالاهاي تجارتي را غارت كردند و هم بازرگانان را به اسارت بردند. در اين سال هم بلوچها كل جنوب و جنوب‌شرق ايران را از بم و كرمان گرفته تا بندر گمبرون و سمار را متصرف شده بودند. اين زدوخوردها ادامه داشت تا در سال 1133 ﻫ.ق برابر با 1721 بلوچها به رهبري عبدالله‌خان با افغانها متحد شدند و طومار سلطنت صفويان را درهم پيچيدند.



منابع



1- سيستان- جي پي تيت- ترجمع ریس الذاكرين-



2- قديم بلوچ شاعري ( 1300- 1900 ) لانگ ورت ديمزني و محمد سردارخان بلوچ- ترجمه ميرخدابخش بحاراني مري- ( اردو- بلوچي )



3- قدیم بلوچستان - جی پی تیت - ترجمه انور رومان ( اردو)



5- افغانستان در مسير تاريخ- مير غلام محمد غبار



6- بلوچ اور عرب‌كي تهذيب- شيخ علی الدشتي البوشهري (اردو)



7- بلوچستان ائینه تاریخ - میر خدابخش بجارانی مری- ( اردو)



8- جهان آراي عباسي- اسکندر بیگ منشی



9- خلد برین ( ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم) محمد یوسف واله قزوینی اصفهانی

10- مجمع‌التواريخ - میرزا خلیل مرعشي



11- در باب صفویان - نوشته راجر سیوری - ترجمه رمضان علی روح الهی



12- انقراض سلسله صفويه- لارنس لاكهارت




* كتابنامه:



1- انقراض سلسله صفوي: لارنس لاكهارت. مترجم اسماعيل دولت‌شاهي- چاپ دوم 1380- انتشارات علمي فرهنگي تهران



2- افغانستان در مسير تاريخ. غلام محمد غبار- نشر جمهوري- تهران 1383



3- بلوچ- اورعرب‌كي تهذيب. محخمد دشتي البوشهري- صادق بلوچ- كراچي 2001



4- تاريخ- جهان ؟راي عباسي- تأليف ميرزا محمد طاهر وحيد قزويني- مقدمه و تصحيح سيد سعيد مير محمد صادق- تهران پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي- تهران 1382



5- قديم بلوچي شاعري- مستر لانگ ورته ديمزني و محمد سردارخان ( گشگوري ). مترجم ميرنوابخش بجاراني مري- كوئشه 1963



6- سيستان- جي پي تيت- مترجم رئيس الااكرين- انتشارات ارشاد اسلامي سيستان و بلوچستان 1362



7- مجمع التواريخ در تاريخ انقراض صفويه و وقايع بعد ميرزا خليل مرعشي صفوي- به تصحيح عباس اقبال آشتياني- انتشارات كتابخانه سنايي و كتابخانه طهوري- تهران 1362
 http://baluch.blogfa.com/post-72.aspx

No comments:

Post a Comment